🌹🕊🕊🌹
#سیره_شهدا
چشم هایش را چسبانده بود به دوربین زل زده بود توی آتش. از پشت شعله ها #عراق بود که جلو می آمد، با کلی پی ام پی و تانک و آرپی جی
رفت بالای سر بچه ها و یکی یکی بیدارشان کرد. چند ساعت بیشتر طول نکشید. با کلی #اسیر و غنیمت برگشتند. بار اول بود که از نزدیک عراقی می دیدند.
شب که شد، #سنگر به سنگر سراغ بچه ها رفت. یه وقت غرور نگیردتون. فکر نکنید جنگ همینه عراقی ها باز هم میان از این به بعد با حواس جمع تر و #توکل بیشتر.
#شهید #مصطفی_ردانی_پور
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
@sangareshohadababol
🌹🕊🕊🌹
#سیره_شهدا
چشم هایش را چسبانده بود به دوربین زل زده بود توی آتش. از پشت شعله ها #عراق بود که جلو می آمد، با کلی پی ام پی و تانک و آرپی جی
رفت بالای سر بچه ها و یکی یکی بیدارشان کرد. چند ساعت بیشتر طول نکشید. با کلی #اسیر و غنیمت برگشتند. بار اول بود که از نزدیک عراقی می دیدند.
شب که شد، #سنگر به سنگر سراغ بچه ها رفت. یه وقت غرور نگیردتون. فکر نکنید جنگ همینه عراقی ها باز هم میان از این به بعد با حواس جمع تر و #توکل بیشتر.
#شهید #مصطفی_ردانی_پور
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
@sangareshohadababol
🌷آسمان را ابر گرفته بود. نم نم باران روی رملها نشسته بود. رملها آنقدر سفت شده بود که بشود رویش راه رفت. توی هوای ابری دم غروب، عراقیها دیدشان کم بود. اصلاً گمان نمیبردند توی آن هوا عملیاتی بشود. افتاده بود به سجده؛ صورتش را گذاشته بود روی رملها و گریه میکرد و شکر میگفت. نیم ساعت تمام سرش را از روی زمین بلند نکرد، بلند که شد بچهها را بغل کرد و گفت: دیدید بهتون گفتم که خدا ملکش را میفرستد برای کمک؟ این بارون به اندازه یک لشکر کمک شماست.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حجت الاسلام #مصطفی_ردانی_پور
#لبیک_یا_خامنه_ای
@sangareshohadababol
🌹🕊🕊🌹
#سیره_شهدا
چشم هایش را چسبانده بود به دوربین زل زده بود توی آتش. از پشت شعله ها #عراق بود که جلو می آمد، با کلی پی ام پی و تانک و آرپی جی
رفت بالای سر بچه ها و یکی یکی بیدارشان کرد. چند ساعت بیشتر طول نکشید. با کلی #اسیر و غنیمت برگشتند. بار اول بود که از نزدیک عراقی می دیدند.
شب که شد، #سنگر به سنگر سراغ بچه ها رفت. یه وقت غرور نگیردتون. فکر نکنید جنگ همینه عراقی ها باز هم میان از این به بعد با حواس جمع تر و #توکل بیشتر.
#شهید #مصطفی_ردانی_پور
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
@sangareshohadababol
🌷آسمان را ابر گرفته بود. نم نم باران روی رملها نشسته بود. رملها آنقدر سفت شده بود که بشود رویش راه رفت. توی هوای ابری دم غروب، عراقیها دیدشان کم بود. اصلاً گمان نمیبردند توی آن هوا عملیاتی بشود. افتاده بود به سجده؛ صورتش را گذاشته بود روی رملها و گریه میکرد و شکر میگفت. نیم ساعت تمام سرش را از روی زمین بلند نکرد، بلند که شد بچهها را بغل کرد و گفت: دیدید بهتون گفتم که خدا ملکش را میفرستد برای کمک؟ این بارون به اندازه یک لشکر کمک شماست.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حجت الاسلام #مصطفی_ردانی_پور
#لبیک_یا_خامنه_ای
@sangareshohadababol