eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
98.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
94 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شهید محمدرضا رزقی شیرسوار ✍️🌹جمعه روزی بود که چند روزی بود که از مرخصی آمده بود خانه برایم تعریف میکرد که دیشب دیدم در درون سنگری هستم و شب میباشد و تاریک آمدم بیرون که را دیدم که نزدیک میشود و هنگامی که نزدیک شد دیدم مردی با چهره ی و قامتی بلند است و کمی صحبت و احوال پرسی کرد و بعد از زیر عبایش درون جیب ی عطری را بیرون آورد و من ناخودآگاه دستم را دراز کردم و اون آقا بر دستم ریخت و من به تمام لباسم و صورتم کشیدم و این آقا کم کم از من دور شد و سپس رفت و من هم از خواب و دیدم که خواب می بینم و فردای صبح از خواب بیدار شد و صبحانه خورد و در حال رفتن حمام محله را دید مقداری صحبت کردند و در میان حرف ها یکی از بچه ها گفتند ما تا به حال عطری به این خوش بویی و ملایم نداشتیم یک کمی از این عطر ها به ما هم بزن و گفت من که عطری به همراه ندارم از بچه ها خواب همان شب به یادش آمد و بعد رفت حمام و برگشت به خانه به من گفت که لباسم را بو کن و من لباسش را بو کردم و گفتم منظورت چیست؟ و گفت بوی احساس میکنی گفتم نمیدانم بوی شامپو هست بوی عطر هست گفتم دقیقا نمیدانم 🌹بعد ماجرای آن خواب را برایم تعریف کرد و رفت با حاج آقا روحانی ( امام جمعه ی شهرستان بابل در آن زمان) آن خواب را درمیان گذاشت و حاجی گفت آن آقا $امام زمان (عج) بود تو چه کار کردی که آقا به خوابت امد و گفت شهادتت نزدیک است آقا پرونده را امضاء کرد و تشییع جنازه در بود که امام جمعه در آن روز گفتند امروز ما میزبان شهیدی بودیم که قبل از شهادتش خواب امام زمان را دیده بود. 🌺شهید محمد رضا رزقی بعد از ۱۰ روز از آن خواب در منطقه ی عملیاتی مهران در سال 1365در مهران شهید در بخش خمپاره 81میلیمتری در صبح به تعبیر خوابش رسید و به آقا امام زمان عج لبیک گفت و به رسید تا همیشه در دل ها جاودانه باشد. ✍️به روایت خواهر برای شادی روح این شهید صلوات❤️ @sangareshohadababol
خاطره_خواب_امام_زمان 📌شهید محمدرضا رزقی شیرسوار ✍️🌹جمعه روزی بود که چند روزی بود که از مرخصی آمده بود خانه برایم تعریف میکرد که دیشب دیدم در درون سنگری هستم و شب میباشد و تاریک آمدم بیرون که را دیدم که نزدیک میشود و هنگامی که نزدیک شد دیدم مردی با چهره ی و قامتی بلند است و کمی صحبت و احوال پرسی کرد و بعد از زیر عبایش درون جیب ی عطری را بیرون آورد و من ناخودآگاه دستم را دراز کردم و اون آقا بر دستم ریخت و من به تمام لباسم و صورتم کشیدم و این آقا کم کم از من دور شد و سپس رفت و من هم از خواب و دیدم که خواب می بینم و فردای صبح از خواب بیدار شد و صبحانه خورد و در حال رفتن حمام محله را دید مقداری صحبت کردند و در میان حرف ها یکی از بچه ها گفتند ما تا به حال عطری به این خوش بویی و ملایم نداشتیم یک کمی از این عطر ها به ما هم بزن و گفت من که عطری به همراه ندارم از بچه ها خواب همان شب به یادش آمد و بعد رفت حمام و برگشت به خانه به من گفت که لباسم را بو کن و من لباسش را بو کردم و گفتم منظورت چیست؟ و گفت بوی احساس میکنی گفتم نمیدانم بوی شامپو هست بوی عطر هست گفتم دقیقا نمیدانم 🌹بعد ماجرای آن خواب را برایم تعریف کرد و رفت با حاج آقا روحانی ( امام جمعه ی شهرستان بابل در آن زمان) آن خواب را درمیان گذاشت و حاجی گفت آن آقا $امام زمان (عج) بود تو چه کار کردی که آقا به خوابت امد و گفت شهادتت نزدیک است آقا پرونده را امضاء کرد و تشییع جنازه در بود که امام جمعه در آن روز گفتند امروز ما میزبان شهیدی بودیم که قبل از شهادتش خواب امام زمان را دیده بود. 🌺شهید محمد رضا رزقی بعد از ۱۰ روز از آن خواب در منطقه ی عملیاتی مهران در سال 1365در مهران شهید در بخش خمپاره 81میلیمتری در صبح به تعبیر خوابش رسید و به آقا امام زمان عج لبیک گفت و به رسید تا همیشه در دل ها جاودانه باشد. ✍️به روایت خواهر برای شادی روح این شهید صلوات❤️ @sangareshohadababol
‍ ☆به نام زیبا ترین☆ 🍃، فریبنده ای است که زود می گذرد، است که غروب می کند، ای است که از بین می رود و است که رو به خرابی دارد." به راستی که دنیا چنین است. 🍃و چه بد خسرانی می بینیم ما که گاه، حُب این ی فریبنده* و آلات و ادواتش را بر کامروایی حقیقی، می داریم. . 🍃این برتری بخشی ، از دیرباز بوده و تا به امروز نیز در جریان است و آن دم، را در می افکند که میان رجال پدیدار گردد. . 🍃دریغا که این روز ها، آماج هایش در عده ای مسلمان نمای دلبستهِ مال، مشهود است. 🍃اما در این میان، هستند آن ها که شان شگرف است و گسستگی شان از دنیا، شگفت آور. چه در کوی و برزن وشهر و روستا و و چه در میان و . کسانی چون . 🍃مردی که در هر شان و مرتبه ای، بی تاب بود. چه آن همه سال که آموزش پیشه اش بود و چه آن چند روز که .🌹 🍃مردی بی شایبه و مملو از دغدغه برای بهبود . مردی محبوب که یادش در خاطر مردمان این دیار، باقی خواهد ماند. 🍃ای کاش، برخی، قدری از او بیاموزند! ای کاش، آن جرگه که چون اویند را، بیش از این پاس بداریم! ای کاش، همه، رجایی شویم! پ.ن: *بخشی از خطبه ی ۸۳ نهج البلاغه *تعبیری از دنیا در و و ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ 📅تاریخ شهادت : ۸ شهریور ۱۳۶۰ 🌹مزار شهید : بهشت زهرا @sangareshohadababol
خاطره_خواب_امام_زمان 📌شهید محمدرضا رزقی شیرسوار ✍️🌹جمعه روزی بود که چند روزی بود که از مرخصی آمده بود خانه برایم تعریف میکرد که دیشب دیدم در درون سنگری هستم و شب میباشد و تاریک آمدم بیرون که را دیدم که نزدیک میشود و هنگامی که نزدیک شد دیدم مردی با چهره ی و قامتی بلند است و کمی صحبت و احوال پرسی کرد و بعد از زیر عبایش درون جیب ی عطری را بیرون آورد و من ناخودآگاه دستم را دراز کردم و اون آقا بر دستم ریخت و من به تمام لباسم و صورتم کشیدم و این آقا کم کم از من دور شد و سپس رفت و من هم از خواب و دیدم که خواب می بینم و فردای صبح از خواب بیدار شد و صبحانه خورد و در حال رفتن حمام محله را دید مقداری صحبت کردند و در میان حرف ها یکی از بچه ها گفتند ما تا به حال عطری به این خوش بویی و ملایم نداشتیم یک کمی از این عطر ها به ما هم بزن و گفت من که عطری به همراه ندارم از بچه ها خواب همان شب به یادش آمد و بعد رفت حمام و برگشت به خانه به من گفت که لباسم را بو کن و من لباسش را بو کردم و گفتم منظورت چیست؟ و گفت بوی احساس میکنی گفتم نمیدانم بوی شامپو هست بوی عطر هست گفتم دقیقا نمیدانم 🌹بعد ماجرای آن خواب را برایم تعریف کرد و رفت با حاج آقا روحانی ( امام جمعه ی شهرستان بابل در آن زمان) آن خواب را درمیان گذاشت و حاجی گفت آن آقا $امام زمان (عج) بود تو چه کار کردی که آقا به خوابت امد و گفت شهادتت نزدیک است آقا پرونده را امضاء کرد و تشییع جنازه در بود که امام جمعه در آن روز گفتند امروز ما میزبان شهیدی بودیم که قبل از شهادتش خواب امام زمان را دیده بود. 🌺شهید محمد رضا رزقی بعد از ۱۰ روز از آن خواب در منطقه ی عملیاتی مهران در سال 1365در مهران شهید در بخش خمپاره 81میلیمتری در صبح به تعبیر خوابش رسید و به آقا امام زمان عج لبیک گفت و به رسید تا همیشه در دل ها جاودانه باشد. ✍️به روایت خواهر برای شادی روح این شهید صلوات❤️ @sangareshohadababol
‍ ☆به نام زیبا ترین☆ 🍃، فریبنده ای است که زود می گذرد، است که غروب می کند، ای است که از بین می رود و است که رو به خرابی دارد." به راستی که دنیا چنین است. 🍃و چه بد خسرانی می بینیم ما که گاه، حُب این ی فریبنده* و آلات و ادواتش را بر کامروایی حقیقی، می داریم. . 🍃این برتری بخشی ، از دیرباز بوده و تا به امروز نیز در جریان است و آن دم، را در می افکند که میان رجال پدیدار گردد. . 🍃دریغا که این روز ها، آماج هایش در عده ای مسلمان نمای دلبستهِ مال، مشهود است. 🍃اما در این میان، هستند آن ها که شان شگرف است و گسستگی شان از دنیا، شگفت آور. چه در کوی و برزن وشهر و روستا و و چه در میان و . کسانی چون . 🍃مردی که در هر شان و مرتبه ای، بی تاب بود. چه آن همه سال که آموزش پیشه اش بود و چه آن چند روز که .🌹 🍃مردی بی شایبه و مملو از دغدغه برای بهبود . مردی محبوب که یادش در خاطر مردمان این دیار، باقی خواهد ماند. 🍃ای کاش، برخی، قدری از او بیاموزند! ای کاش، آن جرگه که چون اویند را، بیش از این پاس بداریم! ای کاش، همه، رجایی شویم! پ.ن: *بخشی از خطبه ی ۸۳ نهج البلاغه *تعبیری از دنیا در و و ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ 📅تاریخ شهادت : ۸ شهریور ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا @sangareshohadababol
خاطره_خواب_امام_زمان 📌شهید محمدرضا رزقی شیرسوار ✍️🌹جمعه روزی بود که چند روزی بود که از مرخصی آمده بود خانه برایم تعریف میکرد که دیشب دیدم در درون سنگری هستم و شب میباشد و تاریک آمدم بیرون که را دیدم که نزدیک میشود و هنگامی که نزدیک شد دیدم مردی با چهره ی و قامتی بلند است و کمی صحبت و احوال پرسی کرد و بعد از زیر عبایش درون جیب ی عطری را بیرون آورد و من ناخودآگاه دستم را دراز کردم و اون آقا بر دستم ریخت و من به تمام لباسم و صورتم کشیدم و این آقا کم کم از من دور شد و سپس رفت و من هم از خواب و دیدم که خواب می بینم و فردای صبح از خواب بیدار شد و صبحانه خورد و در حال رفتن حمام محله را دید مقداری صحبت کردند و در میان حرف ها یکی از بچه ها گفتند ما تا به حال عطری به این خوش بویی و ملایم نداشتیم یک کمی از این عطر ها به ما هم بزن و گفت من که عطری به همراه ندارم از بچه ها خواب همان شب به یادش آمد و بعد رفت حمام و برگشت به خانه به من گفت که لباسم را بو کن و من لباسش را بو کردم و گفتم منظورت چیست؟ و گفت بوی احساس میکنی گفتم نمیدانم بوی شامپو هست بوی عطر هست گفتم دقیقا نمیدانم 🌹بعد ماجرای آن خواب را برایم تعریف کرد و رفت با حاج آقا روحانی ( امام جمعه ی شهرستان بابل در آن زمان) آن خواب را درمیان گذاشت و حاجی گفت آن آقا $امام زمان (عج) بود تو چه کار کردی که آقا به خوابت امد و گفت شهادتت نزدیک است آقا پرونده را امضاء کرد و تشییع جنازه در بود که امام جمعه در آن روز گفتند امروز ما میزبان شهیدی بودیم که قبل از شهادتش خواب امام زمان را دیده بود. 🌺شهید محمد رضا رزقی بعد از ۱۰ روز از آن خواب در منطقه ی عملیاتی مهران در سال 1365در مهران شهید در بخش خمپاره 81میلیمتری در صبح به تعبیر خوابش رسید و به آقا امام زمان عج لبیک گفت و به رسید تا همیشه در دل ها جاودانه باشد. ✍️به روایت خواهر برای شادی روح این شهید صلوات❤️ @sangareshohadababol
‍ ☆به نام زیبا ترین☆ 🍃، فریبنده ای است که زود می گذرد، است که غروب می کند، ای است که از بین می رود و است که رو به خرابی دارد." به راستی که دنیا چنین است. 🍃و چه بد خسرانی می بینیم ما که گاه، حُب این ی فریبنده* و آلات و ادواتش را بر کامروایی حقیقی، می داریم. . 🍃این برتری بخشی ، از دیرباز بوده و تا به امروز نیز در جریان است و آن دم، را در می افکند که میان رجال پدیدار گردد. . 🍃دریغا که این روز ها، آماج هایش در عده ای مسلمان نمای دلبستهِ مال، مشهود است. 🍃اما در این میان، هستند آن ها که شان شگرف است و گسستگی شان از دنیا، شگفت آور. چه در کوی و برزن وشهر و روستا و و چه در میان و . کسانی چون . 🍃مردی که در هر شان و مرتبه ای، بی تاب بود. چه آن همه سال که آموزش پیشه اش بود و چه آن چند روز که .🌹 🍃مردی بی شایبه و مملو از دغدغه برای بهبود . مردی محبوب که یادش در خاطر مردمان این دیار، باقی خواهد ماند. 🍃ای کاش، برخی، قدری از او بیاموزند! ای کاش، آن جرگه که چون اویند را، بیش از این پاس بداریم! ای کاش، همه، رجایی شویم! پ.ن: *بخشی از خطبه ی ۸۳ نهج البلاغه *تعبیری از دنیا در و و ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ 📅تاریخ شهادت : ۸ شهریور ۱۳۶۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا @sangareshohadababol
خاطره_خواب_امام_زمان 📌شهید محمدرضا رزقی شیرسوار ✍️🌹جمعه روزی بود که چند روزی بود که از مرخصی آمده بود خانه برایم تعریف میکرد که دیشب دیدم در درون سنگری هستم و شب میباشد و تاریک آمدم بیرون که را دیدم که نزدیک میشود و هنگامی که نزدیک شد دیدم مردی با چهره ی و قامتی بلند است و کمی صحبت و احوال پرسی کرد و بعد از زیر عبایش درون جیب ی عطری را بیرون آورد و من ناخودآگاه دستم را دراز کردم و اون آقا بر دستم ریخت و من به تمام لباسم و صورتم کشیدم و این آقا کم کم از من دور شد و سپس رفت و من هم از خواب و دیدم که خواب می بینم و فردای صبح از خواب بیدار شد و صبحانه خورد و در حال رفتن حمام محله را دید مقداری صحبت کردند و در میان حرف ها یکی از بچه ها گفتند ما تا به حال عطری به این خوش بویی و ملایم نداشتیم یک کمی از این عطر ها به ما هم بزن و گفت من که عطری به همراه ندارم از بچه ها خواب همان شب به یادش آمد و بعد رفت حمام و برگشت به خانه به من گفت که لباسم را بو کن و من لباسش را بو کردم و گفتم منظورت چیست؟ و گفت بوی احساس میکنی گفتم نمیدانم بوی شامپو هست بوی عطر هست گفتم دقیقا نمیدانم 🌹بعد ماجرای آن خواب را برایم تعریف کرد و رفت با حاج آقا روحانی ( امام جمعه ی شهرستان بابل در آن زمان) آن خواب را درمیان گذاشت و حاجی گفت آن آقا $امام زمان (عج) بود تو چه کار کردی که آقا به خوابت امد و گفت شهادتت نزدیک است آقا پرونده را امضاء کرد و تشییع جنازه در بود که امام جمعه در آن روز گفتند امروز ما میزبان شهیدی بودیم که قبل از شهادتش خواب امام زمان را دیده بود. 🌺شهید محمد رضا رزقی بعد از ۱۰ روز از آن خواب در منطقه ی عملیاتی مهران در سال 1365در مهران شهید در بخش خمپاره 81میلیمتری در صبح به تعبیر خوابش رسید و به آقا امام زمان عج لبیک گفت و به رسید تا همیشه در دل ها جاودانه باشد. ✍️به روایت خواهر برای شادی روح این شهید صلوات❤️ @sangareshohadababol