﷽
#خاطراتآقارضا📕
😇راه درست
👨🏻🎓بنده و آقارضا و شهید صحرایی با هم از مقطع کارشناسی در دانشگاه همکلاسی بودیم.
😅من درسم زیاد خوب نبود و میثم نیز زیاد درس نمیخواند لذا به رسم دیگر دوستان،ریزنوشتههایی را با خود به جلسه امتحان میبردیم.
📝من از آن ریزنوشتهها کمکهایی میگرفتم و به رضا هم میدادم تا شاید به کارش آید اما او اعتنایی به کاغذها نداشت و دوست نداشت در امتحانات تقلب کند!
🤔وقتی به آقا رضا میگفتیم که چرا تقلب نمیکنی؟میگفت:
😊من قراره با این مدرک حقوق بگیرم اگه مدرکم از راه درست نباشه،پولی که میگیرم و به خانوادم میدم درست نیست...
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید #رضا_حاجی_زاده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
📸خاطرهعکسشهادت💞
❣وقتی رضاجان این عکس را میگیرد،
رامینجان(برادر شهید)به او
میگوید:این عکست بوی شهادت میدهد،
مثل اینکه میخواهی شهید شوی😅!
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
🎖دوره کویری
🗓مهرماه سال۱۳۸۸ بود که من و آقارضا به آموزش تکاوری و دوره کویری در اصفهان رفته بودیم.
🪖در آنجا باید صد و اندی کیلومتر راه رو در طی چند روز به صورت گروهی میرفتیم.
⛔️اگه کسی داخل مسیر آسیب میدید یا قادر به حرکت نبود، همگی باید دست از حرکت میکشیدیم تا اون یه نفر اوکی بشه! چون حرکت و ایست بصورت گروهی بود.
🔥پای آقا رضا توی مسیر به خاطر پیادهروی طولانی و پوتین و... تاوَلهای شدیدی زد.
😢با اینکه راهرفتن با اون تاوَلها خیلی سخت بود ولی آقا رضا اصلاً توی مسیر حرفی نزد؛ چون کل گروه باید میایستادیم و برای بچهها هم سخت بود.
🥾وقتی به مقصد رسیدیم و آقا رضا پوتینش رو درآورد، پاهاش بدجور تاوَل زده بود!
🤯طوری که تاوَلها ترکیده بود. ولی آقارضا داخل مسیر هیچ حرفی نزد تا اینکه همگی به مقصد رسیدیم و فهمیدیم که با چه مشقّتی این راه رو طی کردهایم.
📸 پ.ن: این تصویر مربوط به دوره کویری و آموزش تکاوری سال ۱۳۸۸ در استان اصفهان میباشد.
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید #رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
#عکس_دیده_نشده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
👮🏻♀مأموریت کرمانشاه
🪖سال ۹۲ در کرمانشاه مأموریت بودیم، من و آقا روح الله و آقا رضا با هم داخل یه اتاق بودیم.
🤗آقا رضا کوچیک جمع ما بود و هر کاری میشد (ظرف شستن و ...) رو آقارضا انجام میداد.
😅وقتی آقا روح الله به من میگفتن مثلا اون کار رو انجام بده من آقا رضا رو نگاه میکردم.
😇آقا رضا به همه و مخصوصا بزرگترا خیلی
احترام میگذاشتند.
😥یک روز انقدر مأموریت و تمرین سخت بوده که حال بنده خراب میشه.
😰اون موقع تب کرده بودم و حالم اصلا خوب نبود قرص خوردم و استراحت کردم.
😔از موقعی که حالم بد شده بود تا موقعی که بیدار بشم آقارضا رو دیدم که بالا سَرم بود نگران و مراقبم بود.
🙂کاش همه ی ما مثل شهید رضا حاجی زاده بودیم...
📸 پ.ن: این تصویر مربوط به اعزام به کرمانشاه در سال ۱۳۹۲ میباشد.
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید #رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
#عکس_دیده_نشده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
🎖انتقــــام
🌨صبحِ روز شانزدهم آذر سال۱۳۹۴
💣در عملیــــات آزادســــازی وادی ترک
🗺که کمربنــــد دفـــاعی الحمــــره بود،
✋شهید حاجیزاده از ناحیه دست
🩸توسط تکتیرانداز تکفیری مجروح شد
🧣ولی با بستنِ یک چفیه به دستش
🔫تیراندازیِ خودش رو با نهایــــتِ
💪شجاعت و جسارت ادامه داد تا اینکه
🥷تکتیرانداز تکفیــــریای که شهیـدان
❤️مرادخانی،صحراییوشیخالاسلامیرو
🔥هدفقراردادهبود،بهدرکواصــــلنمود.
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید #رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
🕊شهیــــد حسیــــن بــــواس
🇸🇾در خانطومان سوریه شهید شده بود
😴شبی خواب دیدم در عالم بهشت
🔍همه بهدنبال شهید بواس بودیم که
🩸اثریازاودربینشهدایخانطوماننبود
☝️یکی از دوستان از آقارضا پرسیــــد
🧐پس حسین بواس کجاست؟
💙آقارضا گفت حسین بواس
👳♂جایی هست که عُرفــــا
🗓ســــالها باید تلاش کنند
🏅تا به اون درجه و مقام برسند!
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#شهید_حسین_بواس
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
🌙ماه مبارک رمضان
🧨ماه رمضان سال۱۳۸۸ با آقا رضا در اصفهان دوره تکاوری بودیم. سختی و فشار دوره خیلی زیاد بود و اگه آب و غذا و خوابمون مناسب نمیبود، بدن به شدت کم میاورد.
🏭مرکز آموزشیای که برای دوره تکاوری مستقر بودیم، خیلی وسعت داشت و بزرگ بود؛
🚶♂طوری که فاصلهی آسایشگاه ما تا سالن غذاخوری زیاد بود و از فرط خستگی و بیخوابی نمیتونستیم برای سحری به سالن بریم.
☝️به خاطر همین، هر شب یه نفر انتخاب میکردیم که مسئولِ آوردنِ غذا باشه! آقا رضا جزو اولین نفرات برای خدمت به بچهها بود.
🥚خلاصه، بعد چند شب دیگه کسی نمیرفت و مجبور بودیم سحری، تخم مرغ بخوریم.
😍ولی آقا رضا به جای بچههای دیگه از استراحتش میزد و میرفت سحری بچهها رو میاورد تا برای بچهها سخت نباشه!
📸پ.ن: این تصویر مربوط به دوره تکاوری در اصفهان سال ۱۳۸۸ میباشد.
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
🌳دوره جنگل
🗓تابستان سال۱۳۸۷ بود که من و آقارضا و دیگر دوستان یک دوره جنگل در تیپ۳ پیاده امامت واقع در چالوس داشتیم.
🪖در طول مسیر بایستی در ارتفاع باشیم و مسیر هم کاملا سنگ و...بود. این مسیر رو در طی ۷ روز چند نفر به صورت گروه شش نفره میرفتیم.
🎒همه دوستان در طول این مسیر کوله داشتیم و وسایل(خیلی سنگین)همراهمون بود؛ یعنی هر کس وسایلهای خودش را حمل بکنه برایش سخت بود.
💥یکی از دوستان در طول مسیر مشکلی برایشان پیش اومده بود و برایش خیلی سخت بود، اونجا این دوستمان نمیتوانست این کار را انجام دهد.
🙂آقارضا را دیدیم که سریع به کمک دوستمان آمد و بیشتر وسایلهای این دوستمان را گرفت و در کولهاش گذاشته بود!
👮🏻♂دو سه تا وسایل دیگه مانده بود که به دوستان دیگر داد تا برای این دوستمان در طول این مسیر سخت نباشه.
📸 پ.ن: این تصویر مربوط به دوره جنگل در تیپ۳ امامت چالوس سال ۱۳۸۷ میباشد.
🎙راوی:همرزم شهید(جانباز مدافع حرم آقا فرشید عزیزی)
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
📆یک روز خوابش را دیدم و به او گفتم:«آقارضا رفتی و من را تنها گذاشتی بیوفا منم ببر💔
گفت: مامان مگه دست منه؟
🥺بهش گفتم:«اره، من میدونم دستِ توست دستت بازه...»
😅ما (مادر و فرزند)خیلی با هم شوخی میکردیم. به شوخی دستهایش را باز کرد و گفت:«بیا دستم بازه چی کار میتونم بکنم؟»
😄وقتی دستش را باز کرد حضرت عزرائیل آمد، بهش گفتم دیدی دستت بازه! آقا آمد...
😊فاصله بین من و آقارضا یک متر نمیشد رفتم کنارش ایستادم، فرض کنید رفتم اون دنیا.
🤔گفت:«از کدام کانال ببرمتان بالا؟»
🤗من با یک غرور خاصی گفتم:«من را از کانال خانم فاطمه زهرا(س) ببرید بالا...»
😨یک صدایی از آسمان آمد، که از این کانال نمیتوانی عبور کنی...
☺️از کانال یوسف زلیخا باید عبور کنی...{لازم به ذکر است آن زمان پیکر شهید به وطن بازنگشته بود و گمنام بودند، مادرشهید هم گمگشته داشتند.}
🙂با یک چیز بلوری من و آقارضا بالا رفتیم و در مکانی مسطح ایستادیم. آقارضا درِ هر خانهای را باز میکند و برای من دنبال خانه میگردد...
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
📆وقتی که پیکر آقارضا را برای شناسایی آوردند.
😥سَر کفنی را که باز کردم پیکر رضایم را بی سر دیدم با خودم گفتم:«الهی شکر، شهادتش مقبول شد.»
🙂بعد کفن را بازتر کردم استخوانی بیرون آمد آن را گرفتم و نشان دادم، گفتم این کجای جسم شهید من است؟ گفتند:«این استخوان سینهاش هست، که در این هنگام تمام قفسه سینهام را بر روی او انداختم و برای بار دوم رضایم را صدا زدم تا مرا آرام کند!»
😊وقتی بلندشدم، از روی شکمبند پشمی که برایش گرفته بودم و کِش جورابش که برایش درست کرده بودم! فهمیدم این پیکر مال من است.
☺️این پیکر، پیکرِ رضای من است.این پیکر، پیکرِ شهید من است...
🕊پسرم به خواستهات رسیدی؟شهادتت مبارک💔
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
📆اوایل سال ۱۳۸۷ بود، تازه چند ماهی بود که گردان تکاوری در تیپ ۳ پیاده امامت چالوس تشکیل شده بود.
🧮تا اینکه یک مشکل مالی برای بنده پیش اومده بود. به یکی از دوستانی که خیلی صمیمی بودم با آن درمیان گذاشتم، اون موقع مقداری به پول نیاز داشتم.
🤗آن مقدار پولی که بنده نیاز داشتم بچهها جمع کرده بودند و به من داده بودند.
😊بعداز گذشت ۸ ماهی متوجه شده بودم از اون مقدار پولی که به بنده داده بودند نصفش رو آقارضا داده بود.(اون موقع همان مقدار نصف پول خیلی زیاد بود که آقارضا داده بود.)
🙂البته آقارضا اصلا چیزی نگفته بود، اون واسطهای که این مقدار پول رو از بچهها گرفته بود بعد از ۸ ماه به من گفت مبلغ زیادش را آقارضا داده بود.
🌺از همان اول آقارضا تو کارش ریا نبود و گمنام بودند☺️
📸پ.ن: این تصویر مربوط به تیپ ۳ امامت چالوس سال ۱۳۸۷ - پشت ساختمان گردان تکاوری با یه تفنگ بادی مسابقه تیراندازی میگذاشتیم.
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🇮🇷 @sangareshohadababol
﷽
#خاطراتآقارضا📕
💪خستگی ناپذیری
🪖بنده و شهید حاجی زاده بعد از دوره عمومی همدان، اواخر سال ۱۳۸۶ به بعد در تیپ۳ پیاده امامت سپاه کربلا که مستقر در شهرستان چالوس بود، مشغول به خدمت بودیم.
💥ما برای رفتن به چالوس هر روز از آمل به سمت چالوس در حرکت بودیم.
🚌شهید حاجی زاده و شهید صحرایی به همراه چند نفری از دوستان دیگر سعی میکردند همیشه آخر، سوار اتوبوس شوند.
⛔️با توجه به اینکه اتوبوس معمولا تکمیل میشد و جایی برای نشستن نبود، سرپا می ایستادند و یا اینکه اگر ورودی و خروجی اتوبوس جا بود می نشستند.
😇شهید حاجی زاده، هیچ وقت در این رفت و آمدها خستگی از خودش نشان نمی داد...!
{لازم به ذکر هست که تمرینات سختی ازجمله تمرینات تکاوری ،تاکتیکی ، آمادگی جسمانی و البته دوره های جنگل ، عملیاتی ، گشت محور و ... را هم داشتیم.}
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید #روح_الله_صحرایی
#شهید #رضا_حاجی_زاده
#انتشار_برای_اولین_بار
#رفاقت_تا_بهشت❣
🇮🇷 @sangareshohadababol