📄به روایت از همسر:
مصطفی دور کامل کتاب های شهید مطهری رو خوانده بود. به من هم توصیه می کرد که کتاب های شهید مطهری رو بخونم، می گفت: بنیان اعتقادی آدم با این کتاب ها محکم میشه... خیلی به تمیزی اهمیت می داد. هر روز می رفت حمام. به. یکی از اهدافش برا حمام رفتن هر روزه، غسل #شهادت بود. به یکی از دوستانش گفته بود: من هفت ساله توی بیابون های سایت، دنبال شهادت می گردم....!💔
.
.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#خاطره_شهدا
🆔@koolebar_esf
📃-خاطره ای از شهید گمنام:
یه پسر بچه شانزده ساله رو آوردند اورژانس. هنوز از بدن مطهرش دود بلند می شد. سوخته بود و چهره اش قابل تشخیص نبود اما لب هاش آیات قرآن می خواند و برای سلامتی امام دعا می کرد... یه مجروح دیگه آوردند که از هم دریده شده بود.ازش پرسیدم: دردت شدیده؟!!! گفت: خوشحالم که به امام درد نمیرسه...🌿♥️
.
.
#شهید_گمنام
#خاطره_شهدا
🆔@koolebar_esf
پدر شهید :
در سپاه که استخدام شد برای برگزاری یک روضه در دهه فاطمیه به نزد من آمد و اجازه خواست تا خانه را با کمک بچههای مسجد برای این کار آماده کند و من و مادرش هم بلافاصله استقبال کردیم ، چند روزی گذشت ، اما خبری از بچه های مسجد که قرار بود بیایند و منزل را برای برگزاری روضه آماده کنند نشد!
به امید گفتم امید جان مشکلی هست با صدای مظلومانه اش آرام در گوشم و بدون آنکه مادرش بفهمد گفت : نمی توانم هزینه روضه را بدهم پول زیادی جمع نکرده ام .
آن زمان از این کارت های عابر که با آن پول دریافت می کردند ، نیامده بود و من دفترچه حسابم را به امید دادم تا صبح روز بعد برای گرفتن پول به بانک برود .
#شهید_امید_اکبری
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
همراه حاجی رفته بودیم اصفهان ، مأموریت موقع برگشتن ما رو برد گلزار شهدا و گفت : بچه ها دوست دارین دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم ؟ گفتیم : چی از این بهتر حاج احمد کفشهایش رو در آورد ، وارد گلزار شد.یک راست ما رو برد سر مزار #شهیدحاجحسینخرازی و با یقین گفت : از این قبرمطهر دری به بهشت باز میشه . حاجی نشست و با حال و هوای تماشایی فاتحه خوند . هیچ کدوم نمیدونستیم ده روز بعد شهید میشه و طبق وصیتش کنار شهید خرازی دفنش میکنن.🌿
.
.
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#خاطره_شهدا
🆔@koolebar_esf
مجلات زمان شاه عکسهای مبتذل چاپ میکردند.
احمد اون موقع کلاس دوم راهنمایی بود. هر جا توی مغازه یا در و دیوار عکس مبتذل میدید، پاره میکرد... یادمه مجله ای چاپ شد که حاوی عکسهای مبتذل بود. احمد پول تو جیبی اش رو جمع کرد و تعداد زیادی از اون مجله خرید. همه اش رو ریخت توی باغچه و آتش زد. میگفت: این عکسها ذهن جوان ها رو خراب میکنه....!
#شهید_احمد_کشوری
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
-علیرضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت.
ظهر یکی از روزها که علی رضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علی رضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد.
طوری #نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید.
بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما #برکت می دهد خداست».🍃
#شهید_علیرضا_کریمی
#خاطره_شهدا
🆔@koolebar_esf
#بزرگ_مردان_کوچک
#محمود_تاجالدین
نخبه علمی بود
به قدری باهوش بود که
در۱۳سالگی به راحتی
انگلیسی حرف میزد
در جبهه آموزش زبان میداد
والفجر۸ شیمیایی شد
در۱۷سالگی به #شهادت رسید
معلم کوچک جبههها
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از #شهید_حسین_محمد_بانی
حاج حسین مجروح شیمیایی بود.کمیسیون پزشکی تصویب کرد که برای درمان بره خارج از کشور. حاجی مخفیانه با پزشک معالج خودش تماس گرفت. ازش خواست صادقانه با او در مورد بیماری اش صحبت کنه. دکتر گفت: هیچ درمانی برای بیماری اش وجود نداره و اعزامش بی فایده است. حاج حسین هم بلا فاصله با مسئولین مربوطه تماس گرفت و گفت: حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه نداره...🌿
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
•🕊🌿•
آیت الله مجتهدی تهرانی میگفت: یه شب توی نجف پشت سرِ آیت الله مدنی نماز خوندم، بعد از رفتن مردم و خلوت شدن مسجد یهو دیدم آیت الله مدنی شروع کرد به به گریه کردن. وقتی علت گریه رو ازشون پرسیدم، ایشون گفت: بعد از نماز یکی امام زمان رو دیده و آقا بهش فرموده: ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله رفتند سراغ کار خود و هیچکدام برا فرج دعا نکرد. من تا این رو شنیدم، گریه کردم. آیت الله مجتهدی میگفت بعد ها فهمیدم امام زمان(عج) به خود آیت الله مدنی این گلایه رو فرموده بودند...:)!
.
.
#خاطره_شهدا🍃
#شهید_اسدالله_مدنی
#امام_زمان
@koolebar_esf
بهش گفتم: پسرم! حالا می موندی، بعد از تمام شدن دانشگاهت میرفتی. محمدرضا گفت: مادر! صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) رو الان دارم میشنوم، بعد شما میگین دو سال دیگه برم؟ شاید اون موقع دیگه محمدرضای الان نبودم... آخرین باری که تماس گرفت، گفت: مادر! دعا کن شهید بشم. مادر جواب داد: برا شهید شدن باید #اخلاص داشته باشی. محمدرضا گفت: این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی ندارم...🌱
.
.
💚#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
🍃| #شهیدمحمدعلیجهانآرا
جهان آرا فرمانده بود، اما مثل بقیه ی نیرو ها نگهبانی میداد رزمنده ای تازه به خرمشهر آمده بود
و فرمانده ی سپاه رو نمیشناخت. قرار شد یه شب با جهان آرا نگهبانی بده .
در حال نگهبانی بودند که به جهان آرا گفت: فرمانده ی سپاه الان توی خونه ی خودش خوابیده و ما رو توی این موقعیت خطرناک به حال خودمون رها کرده... شهید جهان آرا بهش چیزی نگفت.
اما اون بنده خدا چند روز بعد وقتی فهمید با فرمانده سپاه مشغول نگهبانی بوده، حسابی از حرف خودش شرمنده شد...!
☘| #خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
از زبان مادر شهید:
گاهی اوقات می خوابیدم و امید می آمد کف پایم را می بوسید. بهش می گفتم:《آقا امید! مامان! دیگه این کار رو نکن من ناراحت میشم》، میگفت:《تو مادری!》 می گفتم:《مادرم ولی با این کارت من ناراحت میشم!》 همیشه میگفت:《مامان جان چیزی کم و کسر نداری؟》 می گفتم:《نه مادر!》 می گفت:《قَسَمِت میدم نصف شبم که باشه هر کاری داری به من زنگ بزن هر موقعی هر کاری داری، اگه سرِت درد گرفت، اگه چیزی خواستی حتما بهم بگو!》 می گفت:《نمی دونی دعای شما چقدر برام تاثیر داره! فقط شما دعا کن من شهید بشم..》 می آمد اینجا و پدرش را می برد حمام، ناخن هایش را می گرفت و کارهایش را می کرد. بهش می گفتم:《مامان! بابات خودش میتونه بره.. این کار ها برا چیه؟》 می گفت:《نه! بابامه! باید ببرمش»..🌿
♦️۲۴ بهمن سالگرد #شهید_امید_اکبری
#سالگرد_شهادت💔
#خاطره_شهدا
🆔@koolebar_esf