هئیت الزهرا (س) را در ارومیه راه انداخته بود که نزدیک خانه های مسیحیان بود آن قدر با صفا و مخلص بود که هم وطنان مسیحی می آمدند و غذای نذری می بردند در بین آنها به قدیس معروف شده بود.
شبی مجلس عزای امام حسین (ع) بر پا بود. کسی آمد گریه میکرد. حاجی از او پرسید:
« برای امام حسین گریه می کنی؟!».
لحظاتی گذشت فهمیدیم مسیحی است. حاجی گفت:
« مهم این است که برای امام حسین (ع) گریه می کند. فرقی ندارد که مسیحی باشد.»
پس از آن یک شاخه گل کنار غذای نذری می گذشات و به خانه هایشان می فرستاد و آنها هم به هیئت گوشت و کوسفند قربانی هدیه می دادند.
راوی سید جمال الحسینی
#شهید_حسن_شاطری
#خاطره_شهدا
#سالگرد_شهادت
🆔 @koolebar_esf
#شهید_حسین_رضازاده
#خاطره_شهدا
توی جبهه وقتی صبح ها برا اقامه ی نماز از خواب بلند میشدیم، میدیدیم که همه ی پوتین ها واکس خورده و مرتب چیده شدند. برام سوال بود که چه کسی این کار رو انجام داده. تا اینکه یه شب وقتی همه خوابیدند، دیدیم حسین آرام و بی سر وصدا مشغول تمیز کردن و واکس زدن پوتین بچه هاست . از پشت سر دست رو شانه اش گذاشتم. وقتی متوجه ی حضور ما شد، با لبخند زیبا و همیشگی اش از ما قول گرفت که این موضوع رو به کسی نگیم...🍃
🆔 @koolebar_esf
•♥️🌿•
آب باران رفته بود زیر گونی های برنج انبار. وقتی به آقا مهدی باکری خبر دادیم، نشست وشروع به گریه کرد. ازش پرسیدیم.
اتفاقی افتاده؟ ایشون هم جواب داد:
اگه من نیروی خوبی برا نگهبانی از انبار انتخاب کرده بودم، این اتفاق برا #بیت المال نمی افتاد، الان من مسئول این خسارت هستم و احساس گناه می کنم....!
#شهید_مهدی_باکری| #خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
#شهید_گل_محمد_غزنوی
#خاطره_شهدا🌱
همسایه مون داشت خونه می ساخت.گل محمد اون موقع ده الی دوازده ساله بود. یک روز دیدم چوب های سنگین رو روی دوشش گذاشته و برام بنایی میبره خونه همسایه. بهش گفتم:محمد جان! اونا دارن خونه میسازن، تو چرا اینقدر خودت رو خسته می کنی؟ جواب داد: مادرجان! اینها توی خونه شون مرد ندارند، وظیفه منه که بهشون کمک کنم...🌿💙
🆔 @koolebar_esf
بار ها از حسن شنیده بودیم که میگفت: بالاترین پاداش برای من، لبخند رضایت رهبره. یه بار امام خامنه ای(حفظه الله) برای بازدید از پروژه ای اومده بودند. مسئولیت پروژه به عهده ی حسن بود، آقا به حسن فرمودند: تهرانی مقدم به هر قول و وعده ای که به ما داده، وفا کرده و ندیده ام وعده ای بدهد و به آن عمل نکند... بعد هم آقا پیشانی حسم رو بوسیدند.❤️🍃
#شهیدحسنطهرانیمقدم
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از #شهدای_گمنام
#خاطره_شهدا
توی گرمای ۴٠ الی ۵٠ درجه ی تابستونِ جنوب و حتی موقع خواب آستین بلند میپوشید. حمام هم که میرفت لباس آستین بلندش رو در نمیآورد، شبها که برا نماز شب بلند میشد، توی دعا میگفت: خدایا قدیما رو بی خیال شو...شده بود معمایی برا خودش. تا اینکه تیر قناسه خورد توی پیشونی اش بعد از عملیات وقتی آوردنش عقب، آستینش رو بالا زدم و دیدم روی ساعد و بازوش خالکوبی بود
🆔 @koolebar_esf
🔴فرازی از وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید🕊
من سید حسن، بچه تهران و از لشکر حضرت رسول ص هستم
پدرو مادر عزیزم، شهدا با اهل بیت ع ارتباط دارند؛ اهل بیت ع شهدا را دعوت میکنند
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم وجنازه ام هشت سال و پنج ماه و بیستوپنج روز دیگر درمنطقه میماند.
بعدازین مدت جنازه ام پیدا میشود آنگاه که دیگر امام خمینی در میانتان نیست.
این اسراری است که ائمه ع بمن گفتند و من بشما میگویم.
به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم ؛ به آنان بگویید که مارا فراموش نکنند...
(دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان (دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان رسید و کاملا آن وصیتنامه درست بود)
☘️به نقل از سردار حاج حسین کاجی
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
بهشگفٺم:
«چرایه طورلباس نمےپوشے
ڪھدرشأنوموقعیٺاجٺماعیٺباشه؟
یھڪمبیشٺرخرج خودٺڪن.
چراهمشلباساےسادھ وارزونمےپوشے؟
ٺوڪه وضعٺ خوبه».
-گفٺ:«ٺوبگوچراباید
یه چیزایي داشٺہ باشمڪه
بعضیا حسرٺداشٺناوناروبخـورن؟ چرابایدزرقوبرقدنیاچشمام
روڪورڪنه؟ دوسٺدارم
مثل بقیه مردمزندگےڪنم».🌿
#شَھیدهاعظَمشَفاهی
#خاطره_شهدا
🆔 @koolebar_esf
#شهیدمهدیزینالدین| #خاطره_شهدا
از ۴ دانشگاه فرانسه برا شهید زین الدین دعوتنامه اومد. یه شب رفت تهران تا با دوستش که از پاریس اومده بود، مشورت کنه ببینه چه چیزایی برا تحصیل نیازه تا با خودش ببره. دوستش گفت: من ٣ ساله که توی پاریس درس میخونم. یه روز رفتم خدمت امام خمینی(ره) ایشون فرمودند: برگردید ایران، اونجا بیشتر به وجودتون نیازه... آقا مهدی تا این رو شنید از رفتن به پاریس منصرف شد. موند ایران و با شرکت در تظاهرات، برا پیروزی انقلاب تلاش کرد..🌱
••
🆔 @koolebar_esf
#شهیدجوادعنایتیبیدگلی| #خاطره_شهدا
هر کاری بهش می گفتند انجام می داد و گلایه نمی کرد. به من هم می گفت: اگه یه روز بهت گفتن فلان جارو جارو کن، باید خوشحال باشی که لیاقت نصیبت شده تا برای نیروهای امام حسین ای وبسیجی ها کار کنی... توی وسایل جواد یه سری قبض آب و برق که متعلق به خونه های خرمشهر و آبادان بود، دیدم بعدها فهمیدم اون قبض ها مربوط به خونه ی خانوادهها های محرومه، که جواد پرداخت می کرده
••
🆔 @koolebar_esf
•💚🌿•
خاطره ای از #شهیدجلالالدینموفقیامی
#خاطره_شهدا
عید نوروز بود و میخواستیم برا جلال الدین لباس نو بخریم، اما قبول نکرد. من ناراحت شدم و گفتم: چرا قبول نمیکنی؟ گفت: افراد زیادی هستند که توانایی خرید لباس ندارند. شما برید برا من لباس بخرید و اون رو بدین به نیازمندان؛ لباسهای من خوب هستند و لزومی نداره که لباس نو بخرم...
#ایثار
🆔 @koolebar_esf
خاطره ای از #شهیدمحمدحسنفایده
#خاطره_شهدا 🌱
یه روز که آمدم خانه دیدم چشماش سرخ شده کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب هم توی دستش بود. بهش گفتم:گریه کردی؟یه نگاه بهم کرد و گفت:راستی اگه خدا اینطوری که توی این کتاب نوشته با ما معامله کنه عاقبت ما چی میشه؟ یه مدت بعد، برا گروه خودشون یه صندوق ساخته بود و به دوست هاش گفته بود:هر کس غیبت کنه باید ۵۰ تومان بندازه توی صندوق، باید جریمه بدیم تا گناه تکرار نشه
🆔 @koolebar_esf