آسمـان ...
فرصت پرواز بلندیست ولـے
قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی
#هفتم_مهرماه
سالروز شهادت فرماندهان بزرگ دفاعمقدس شهیـدان #کلاهدوز، #فکوری، #نامجو، #فلاحی و #جهان_آرا گرامیباد🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
✍از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»
بار پرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین. تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
✍ من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم. خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم.
✍با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون در بند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در…
#شهید_محمد_جهان_ارا🌷
#بمناسبت_سالروز_شهادت
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ
نماهنگ بسیار زیبای "شهیدان را شهیدان می شناسند"
با نوای گرم حاج مهدی سلحشور
#کوچه_شهید
#هفته_دفاع_مقدس🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣7⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣7⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
فرار از اردوگاه بعقوبه
شب هنگام، گرسنه و نگران دور هم جمع شده بوديم. اندرماني پيش من
آمد و گفت: «نبايد خودمون رو گول بزنيم. با اين اوصاف نميشه به فردا اميدوار
شد. مرگ يه بار، شيون هم يه بار. چون از مرز خيلي دور نيستيم، هنوز ميشه از
اينجا خارج شيم. اگه ما رو به نقطة دوري ببرن، ديگه بايد خواب ايران رو
ببينيم. چند نفريم كه تصميم گرفتيم از اينجا فرار كنيم؛ چون ديگه صبرمون
تموم شده. دوس داريم با توجه به شناختي كه از منطقه داري، ما رو همراهي
كني. راستش رو بخواي، بيشتر دوستان روحية خوبي ندارن با ما راهي بشن».
آنان سه نفر از تكاوران زبده بودند و دوست داشتند با آنان همراه شوم. خيلي
با هم صحبت كرديم. از هر چيزي سؤال ميكردم، جواب قانع كنندهاي
ميدادند. آنان از گوشة سوله كه پيش ساخته بود، محلي را با سختي باز كرده
بودند كه در صورت بلند كردن آن قسمت، ميشد در شب به بيرون راه يافت و
از آنجا دور شد؛ بنابراين در جوابشان گفتم:
ـ من مجروحم. شايد نتونم شما رو همراهي كنم.
-زخمت هنوز خطرساز نشده؛ از طرفي، منطقه مملو از نيروهاي مختلف
عراقي و منافقينه و نظارت خوبي نيست و ما ميتونيم از اين فرصت استفاده
كنيم تا ببينيم تو بيرون چي پيش مياد.
چون خسته بودم و بيرون را خوب بررسي نكرده بودم، تصميم گرفتيم كار را
به فردا موكول كنيم تا من هم اوضاع را بررسي كنم. در روي سنگ فرش سوله
دراز كشيدم و خسته و مجروح با افكار پريشان به خواب رفتم.
صبح با تيراندازي و درگيري مجدد از خواب بيدار شدم. عراقيها با اسراي
سولة مجاور درگير شده بودند. هواي سوله ها بسيار بد بود و نميتوانستيم نفس
بكشيم. اسرا با فريادهاي گوش خراش به درها حمله ور شدند و از بيرون هم
عراقيها تيراندازي ميكردند تا درها شكسته نشود كه در نهايت با فشار چند
صد نفري، درهاي بزرگ از جا كنده شدند و همه بيرون رفتيم. عراقيها نظارت
خوبي بر اوضاع نداشتند و از ما ميترسيدند. وقتي بيرون آمديم، به سيم هاي
خاردار اطراف نگاه كرديم. اطراف اردوگاه نخلستان و علفزار بود كه در صورت
خروج از اردوگاه، نگهبانان نميتوانستند ما را ببينند. دوستان حساب همه چيز
را كرده بودند. كافي بود يك حركت شجاعانه انجام دهيم تا از آن مكان جهنمي
دور شويم؛ با اين اوصاف، من هم قبول كردم تا همان شب از اردوگاه فرار كنيم.
آن روز موفق شده بودم مقداري آب بخورم. جاي زخمم چرك كرده بود كه
ناراحتي و فشار روحي اين مكان، مانع از احساس درد ميشد. بازو و سينهام
به طور كامل خوني بود. عراقيها به مجروحين توجه نداشتند و تعداد زيادي
مجروح در گوشهاي افتاده بودند؛ حتي يك نفر هم در اثر خونريزي شديد،
شهيد شده بود كه اسرا با كارتن روي او را پوشانده بودند.
مقداري گچ از ديوار جدا كردم و پس از اينكه آن را به صورت پودر درآوردم،
روي چركها و محل خونريزي ريختم. بد نبود و تا حد امكان، مانع از خونريزي
ميشد. تصميم براي فرار را به برخي دوستان گفتم كه بعضي رغبت نداشتند با
آن حال و احوال با ما بيايند. فقط يك نفر بهنام گروهبان صادقي خواست راهمان بيايد. تعدادمان پنج نفر شد و بيشتر از اين هم خطرساز بود. آن شب
نميتوانستم بخوابم. در اين فكر بودم كه آيا موفق خواهيم شد؟ آيا با اين زخمها
ميتوانم با بقيه همراه شوم؟ و بسياري مسائل ديگر.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣7⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣7⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
پاسي از نيمه شب گذشته بود كه همديگر را بيدار كرديم و با سختي فراوان
و بدون اينكه كسي متوجه خروج ما شود، به گوشة سوله رفتيم و از سوراخ
سوله خارج شديم. تعدادي از اسرا فكر ميكردند براي رفع حاجت خارج
ميشويم و به همين دليل كنجكاوي خاصي نميكردند. نگهبان در آن موقع از
شب، خواب آلود بود. اطراف سيم خاردار مملو از جعبه، قوطي و اجسام ديگر بود
و ما به نوبت از پشت آنها خود را به سيم خاردار رسانديم. لحظات سختي بود و
احساس خطر ميكرديم؛ چون اسلحه نداشتيم تا از خود دفاع كنيم. از طرفي
نميدانستيم كه بين سيم خاردارها مين گذاري شده است يا خير. البته لازم به
ذكر است كه نيروهاي عراق در اين محل بسيار كم بود و بيشتر نيروها به داخل
ايران ستون كشي كرده بودند. هر از گاهي به وسيلة نورافكن يكي از نفربرها،
اطراف سوله ها و محوطه روشن ميشد. يكي از دوستان با از خود گذشتگي
داوطلبانه خواست ابتدا او از سيم خاردار پادگان خارج شود تا اگر مين گذاري
نشده بود، ما هم از آن نقطه خارج شويم. شانس با ما يار بود و ميني در آنجا
وجود نداشت. با كمترين سروصدا از سيم خاردار عبور كرديم. در حين عبور،
به دليل جراحت و كندي در جابه جا شدن، لباسم گير كرد و چون زخمي بودم،
نميتوانستم رها شوم. اندرماني خيلي سريع سيم خاردار را كنار زد و توانستم
خارج شوم. تا آنجا كه رمق داشتيم، به صورت سينه خيز از اردوگاه دور شديم.
خيلي خوشحال بوديم كه از آن جهنم خارج ميشويم. درد را احساس
نميكردم. كمي دورتر از جا بلند شديم و با آخرين سرعت دور شديم.
هر گوشة اين شهر كوچك، تأسيسات نظامي بود و خانه ها و سنگرها از هم
تشخيص داده نميشدند و همه جا آشفته بود. از دور، آسمان ايران با منورها
روشن بود كه حكايت از عمليات نظامي داشت. با حسرتي وصف ناپذير به ايران نگاه ميكردم و آرزو كردم بتوانم دوباره به وطنم برگردم. سعي ما اين بود به هر
نحوي كه شده، خود را به داخل مرز ايران برسانيم و اگر هم كشته شديم، در
خاك كشورمان باشيم. اين موضوع بسيار بهتر از اين بود كه بهدست عراقيها
ذره ذره كشته شويم. از اينكه نگهبانان متوجه فرار ما نشده بودند، تا حدودي
خيالمان راحت بود و ميدانستيم فرصت پيدا خواهيم كرد از آنجا دور شويم؛
فقط مشكل ما چگونگي خروج از مرز بود. تنها يك گلوگاه وجود داشت كه بايد
از آنجا عبور ميكرديم؛ چون غير از اين نقطه، همه جا ميادين مين بود و امكان
خروج از مرز وجود نداشت. در اين فكر بوديم كه چگونه ميتوانيم از دژباني
عراقيها در دروازة شهر سومار عبور كنيم. يكي از دوستان پيشنهاد كرد كه از
سمت راست دژباني و از ميان سيم هاي خاردار رد شويم؛ ولي بقيه ترجيح دادند
از داخل شهر عبور كنيم؛ زيرا منافقين هم در شهر رفت و آمد دارند و امكان
متوجه شدن عراقيها بسيار ضعيف بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 17📿18📿19 📿 20 📿 21 📿 22 📿23📿 25 📿 28 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_563_370)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🔴 وقتی با استفاده از رسانه موضوعات را وارونه نشان میدهند.
💢با اینکه تصویب شدن یک فوریت طرح شفافیت آرا حاصل تلاش های انقلابیون و فشار مردمی بود اما روزنامه #آرمان_ملی با تیتر "تیر دلواپسان در مجلس به سنگ خورد" این موضوع را بیان کرده و به اصطلاح فرار رو به جلو کرده است و میخواهد نشان دهد کسی در مجلس مخالف شفافیت آرا نیست و این فقط تبلیغات منفی انقلابیون علیه نمایندگان است.
🔸تکنیک فرار رو به جلو یا همان دفاع با حمله تکنیکی است که در آن فرد مورد نقد، که قادر به دفاع منطقی از موقعیت خود نیست، از پاسخگویی فرار میکند، و با محق جلوه دادن خود سعی دارد به جای موضع ضعف از موضع قدرت سخن بگوید، این مغالطه معمولاً با فرافکنی همراه است.
#عملیات_روانی
#جنگ_رسانه_ای
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊