eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بہ ما خـــورده نگیرید؛ ڪہ چـــرا اینقدر از #حجاب میگوییم... بہ ازاے هـــر زینـــب؛ ما #عبــــاس_ها داده ایم... در جبهہ ها!!! ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ دردِدل مادر شهیـد غواص *"بچه‌ی من رو ماهی‌ها خوردن ، اسم ماهی رو جلوی من نیارید.."* #شهیدغواص_محسن_جاویدی🌷 #ﺷﻬﻴﺪاﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ ﺧﻴﺮﺁﺑﺎﺩ ﻓﺴﺎ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
میزنم داد ڪہ تاڪَر بشود گوش فلڪ نوڪری خورده سرسفره ارباب نمڪ مادرم مشق شبم ڪرد برایم از عشق سَر زینب بہ سلامت سر نوڪر بہ درڪ #شهید_حسین_امیدواری 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت بیست و هفتم: زخمهایی که بِه دادم رسیدند هر چه دلیل می اوردم پذیرفته نمی شد و هرلحظه به مرگی وحشتناک زیر شکنجه نزدیک می شدم. زورم میومد به چیزی که نبودم اعتراف کنم و بخاطر کاری شکنجه بشم که نکرده بودم. تازه بعدش اطلاعات میخواستن و من چیزی از اون منطقه نمی دونستم. توی اون شرایط حساس دلمو بخدا سپردم و یه لحظه سیمم وصل شد و از خودش کمک خواستم که این هیولای ترسناک دست از سرم برداره. بارها امتحان کرده بودم که در شرایط اضطرار و درماندگی که انسان هیچ چاره و پناهی جز خدا نداره ، خودش به دادِ انسان می رسه. یاد زخمام افتادم. با خودم گفتم: آره خودشه این سند خوبیه. پاچه شلوارمو بالا کشیدم و زخمام رو نشون دادم و گفتم ببینید این زخما کهنه س و مال چند روز قبله. اگه فِک می کنید دروغ میگم دستور بدید کارشناس پزشکی بیاد بررسی کنه. اگه گفت این زخما تازه هستن من اقرار می کنم نیروی اطلاعات عملیاتم. اصلا نیازی به کارشناس نبود، چون زخما عفونت کرده بود و بجای خون از اونا چرک و عفونت بیرون میومد. بعدش گفتم ما چهار شب قبل عملیات کردیم و براش توضیح دادم که من همون شبِ اول زخمی شدم و سه شبانه روز وسط آتش دو طرف بودم و راهم رو گم کرده بودم تا بالاخره اینجوری اسیر شدم. منتظر عکس العملش بودم ، ببینم حرفمو باور می کنه یا نه و نجات پیدا می کنم یا باید غزل خداحافظی رو با دنیا بخونم! با تعجب نگاهی به چن نفر که اکثرا از ژنرالا و افسرای بلند پایه بودن انداخت و چیزایی پرسید که من نفهمیدم چی میگه. فقط امیداوار بودم یکی از اونا حرف منو تصدیق کنه. دیدم یکیشون سرشو تکون داد و چیزایی گفت. با توجه به اینکه پنج سال درس عربی تو حوزه خونده بودم ، کم و بیش و دست و پا شکسته متوجه شدم چی میگه. گفت: سیدی تو فلان منطقه چند شب پیش ایران عملیاتی انجام داده که شکست خوردن. حالا دیگه یقین پیدا کردم در جایی اسیر شدم که فاصله زیادی با منطقه عملیاتی خودمون داشته و سر از جای دیگه دراورده بودم. بالاخره از مهلکه ای که بسمتش می رفتم نجات پیدا کردم و باورش شد که من یه رزمنده ساده هستم و چیزی از منطقه و عملیات نمی دونم و از اتهام نیروی اطلاعات عملیات بودن تبرئه شدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت بیست و هشتم: لشکر ۹۲ زرهی تو شلمچه چکار میکنه؟ از درجه نظامی و یگان خدمتیم پرسید. ترسیدم بگم بسیجی ام. گفتم: سرباز لشکر ۹۲ زرهی اهوازم. با تعجب دادیِ سرم کشید و گفت با اطلاعاتی که ما داریم تو این منطقه یگان ارتش وجود نداره. گفتم من سربازمو خبر ازین مسائل ندارم ولی اینو می دونم که سپاه از لشکر ما تقاضای کمک کرده بود و فرمانده لشکر ۹۲ هم تعدادی از نیروهاش رو در اختیار سپاه قرار داد و منم یکی از اونا بودم. داشت قضیه براش جالب می شد. آروم شد و پرسید رسته ات چه بود. گفتم دژبان. پرسید چن ماه خدمتی؟ گفتم هفت ماه. از اون جایی که ۲۰ سالم بود، سنم به سربازی می خورد و باورش شده بود. وقتی میگن دروغ دروغ میاره واقعاً درسته. برای توجیه دروغم ناچار بودم دروغای بعدی رو ردیف کنم و همینجوری سریالی دروغای جوراجور رو تحویلش می دادم. از فرمانده دسته تا گروهان و گردان پرسید و منم یه سری اسامی رو گفتم. از محل استقرار و وضعیت لشکر ۹۲ اهواز پرسید، نمی دونستم چی بگم . من فقط اسمی از لشگر ۹۲ شنیده بودم. اسم بعضی از مناطق اهواز رو هم بلد بودم. با اعتماد بنفس گفتم مقر لشگر تو منطقه گلستانِ اهوازه. گفت چجور جاییه؟ گفتم یه منطقه کاملا سرسبز و پر از نخلای بزرگ. خدایی نه اون زمان و نه الان نمی دونم محله گلستان کجای اهوازه و اصلا مقر این لشکر کجا بوده و الان کجاس. تو اون وقت به عواقب این همه دروغ فکر نمی کردم. فقط میخواستم با صحنه سازی و اعتماد بنفس ذهنشون رو از بسیجی بودنم منحرف کنم. چون تنها اسیر شده بودم خیالم از اینکه شک کنن روحانی هستم راحت بود ، ولی نمی خواستم بفهمن بسیجی ام. سؤالات مختلفی از استعداد لشگر و ادوات و تعداد نیروها تا جیره غذایی پرسید و منم با توجه به تجاربی که داشتم یه مشت دروغِ شبیه راست تحویلش دادم و یه کاتب هم می نوشت. از ته دل می ترسیدم که مبادا اینا اطلاعاتی داشته باشن و من گیر بیفتم و لو برم که دیگه حسابم با کرام الکاتبینه و جون سالم بدر نمی بردم ، در عین حال خیلی سعی می کردم خودم رو خونسرد نشون بدم که به من شک نکنه. بعد از یه بازجویی مفصل دستور داد منو برگردونن اتاقم. تو اون گرفتاری از ته دل خوشحال بودم که ژنرال بعثی رو فریب دادم و اطلاعاتی که بتونه ازش استفاده کنه رو نتونست از زبونم بکشه. خدا قبول کنه تو یه ساعت اندازه ۲۰ سال عمرم دروغ گفتم.!! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 7 📿 9 📿 11📿 📿17 📿 18📿 21📿22 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 457 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_علی_بیات ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✍صبح آمده برخیز ڪہ خورشید تویے در عالم ناامیدے امید تویے در جشن #طلوع صبح در باغ وجود آن گل ڪہ بہ روے صبح خندید تویے #شهید_مهدی_طهماسبی #صبحتون_شهدایی 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
این روزها با هـــــر بهانه اے .. در میـــــان #بغض هاے گاه و بے گاه ما .. همچنان دلتنگے تـــــان میبارد.. #شهدا_گاهی_نگاهی😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💠شهیدی که به احترام امام زمان عج زنده شد.. در پست بعدی بخونید👇 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
💠شهیدی که به احترام امام زمان عج زنده شد.. در پست بعدی بخونید👇 #شهید_احمد_خادم_الحسینی🌷 iD ➠ @sa
✍پاسدار شهيد احمد خادم الحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد. در شهر در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر این بود که علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شرکت مى کردند و در پایان مراسم تشييع، مسؤوليت شهدا را برعهده مى گرفتند. از نماینده و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: «پس از عمليات بيت المقدس که منجر به فتح گردید عده اى از شهدایى را که در این عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. زیادى از مردم در این مراسم تشييع حضور یافته بودند که در ميان آنها علماى شهر دیده مى شدند. اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا "دارالرحمه" شيراز تشييع گردید و پيكرهاى مطهر شهدا در آنار قبرهایى که از قبل آماده شده بود، قرار گرفت. در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم. وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام (عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هفته ی وحدت را قدر بدانید... «این هفته وحدت، این هفته مشترک الاحترام بین مسلمین را قدر بدانید. همه سعی کنند وحدت و اتّحاد نیروها و در یک جبهه قرار گرفتن نیروهای مسلمین را - که رمز سعادت و مایه سربلندی مسلمین و بزرگترین حربه ملتها در مقابل استکبار جهانی است - مغتنم بشمارند و قدر بدانند.» ۱۳۷۵/۰۵/۱۳ #سخن_رهبری #هفته_وحدت ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ای برادران! قبل از اینکه به جبهه بیایم، دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر #شهید شدم، دورش را بگیرید، چراکه من او را بسیار دوست دارم... #شهید_علی_شفیق_دقیق🌷 پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر #حزب‌الله_لبنان و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت وی در وصف رزمنده نوشته است: اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است #پدرم آنجا دفن شده باشد... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
بررسی پروژه 1 💠 می خواهیم در چند جلسه به بررسی پروژه جدید و البته نه چندان جدید در باره عبور از رئیس جمهور آقای روحانی بپردازیم 🔰 روز ۱ بهمن 97، مصاحبه‌ای از علی صوفی، از فعالان اصلاح‌طلب و وزیر تعاون دولت اصلاحات در روزنامه آرمان منتشر شد که این چهره سیاسی نزدیک به خاتمی، در آن حرف‌های جالبی درباره دولت روحانی زد. او درباره محبوبیت روحانی گفت: 👈👈 "متاسفانه می‌توان گفت که آقای روحانی از پایین‌ترین سطح سرمایه اجتماعی در میان رؤسای جمهور گذشته برخوردار است.»"👉👉 🔰 اما این حرف علی صوفی، تنها بخشی از مجموعه اظهارات هدفمند از سوی چهره‌های رسانه‌ای جریان اصلاحات است که از مدتی قبل با هدف ایجاد فاصله میان اصلاحات و دولت حسن روحانی کلید خورده است. شاید اولین بار، این علیرضا علوی‌تبار، از چهره‌های رادیکال اصلاحات بود که در مصاحبه‌ای با مجله اندیشه پویا (۱۴ آبان)، با ذکر خاطراتی از دوران ریاست حسن روحانی بر مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت، گفت: 👈👈 "آقای هاشمی صاحب جایگاه بود و از موضع قدرت این طور بود. اما آقای روحانی چنان موقعیتی نداشت. اطرافیان آقای هاشمی بعضاً آدم‌های قوی بودند، اما اطرافیان آقای روحانی چه بگویم؟ بهتر است چیزی نگویم. در نگاه ما که روحیه انقلابی مان را هنوز داشتیم، ایشان کمی هم خوشگذران بود و سبک زندگی لوکسی داشت. ما برای پروژه‌ها بودجه کم داشتیم، اما برای درست کردن استخر بودجه کم نبود. اگر نان کنجدی و پنیر و گردو و سبزی آماده نبود، جلسه تشکیل نمی‌شد. به نظر ما این‌ها خیلی لوکس بود. آقای روحانی یک چهره امنیتی بود با ظاهری که راست محافظه کار بود، اما در باطن به چیزی اعتقاد نداشت 👉👉 🔰 در همین پاراگراف از اظهارات علوی‌تبار سه نکته هدفمند دیده می‌شود: 1️⃣ اول، روحانی خوشگذران بود و سبک زندگی لوکسی داشت. 2️⃣ دوم، در نگاه ما (جناح چپ سابق و اصلاحاتی‌های فعلی) روحیه انقلابی بود. 3️⃣ سوم، آقای روحانی چهره «راست» امنیتی محافظه‌کار بود. 🔰 این‌ها کلیدواژه‌هایی بود که ظاهراً قرار است طبق یک سناریوی طراحی شده دقیق، از طرف چهره‌های رسانه‌ای و فعالان سیاسی جریان اصلاحات به بهانه‌های مختلف روی آن تاکید شود. از این رو، به ناگهان، چهره کم‌حرف و مرموز اصلاحات که به او لقب «مرد خاکستری» اصلاح‌طلبان داده‌اند، سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها، سنت خود را می‌شکند و یک مصاحبه بلند سه قسمتی از او در خبرگزاری دولتی ایرنا منتشر می‌شود. البته بهانه‌ی مصاحبه، ظاهراً سالگرد فوت مرحوم هاشمی رفسنجانی است، اما مشخص است که در یک تقسیم کار قبلی، خبرنگار اصلاح‌طلب ایرنا نزد موسوی خوئینی‌ها فرستاده می‌شود که اختلافات گذشته او (به عنوان نماینده جریان چپ سابق و اصلاحات فعلی) با مشی و دیدگاه هاشمی رفسنجانی را نبش قبر کنند. ادامه دارد.... iD ➠ @sangarshohada🕊
چرا #غواص‌ها بی تاب رفتند؟ چرا #گل‌برگها با آب رفتند؟... #شهدای_غواص #اروند ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت بیست ونهم: جوخه اعدام با خودم می گفتم هر کلمه حرفِ راستی که بگم خیانت به امام و خون شهداس و وحشت داشتم که مبادا زیر شکنجه نتونم طاقت بیارمو اطلاعاتی به ضرر جبهه اسلام از زبونم بکشن. اون شب بخیر گذشت و روسفید برگشتم داخل اتاقم و احساس رضایت و پیروزی داشتم. شبِ اول نگهبانای عقده ای مقر ، دو سه بار در اوقات مختلف شب در رو وا کردن و هر بار به جونم میفتادن و چن تا مشت و لگد می زدن و می رفتن. انگار با هر تعویض پست، یه سهمیه کتک داشتم و پستای نگهبانی با کتک کاری من عوض می شد. روز دوم اسارت ، روز بازجوییای متعدد و هر بار با یه پیش کتک و زهر چشم گرفتن تو همون اتاق مخصوص شکنجه همراه بود. بیشتر سؤالا تکراری بود و میخواستن بدونن راست میگم یا نه؟ منم جوابا رو حفظ کرده بودم و همونا رو بدون کم و کاست تکرار می کردم و می تونم با اطمینان بگم باورشون شده بود دارم راستشو میگم. گاهی سربازایی رو می فرستادن داخل اتاقم و منو زیر ضربات کابل قرار می دادن. تو یکی از این هجومای وحشیانه کابل چرخید و زیر چشم راستم خورد و چند سانت از اونو پاره کرد و خون روی گونه ام جاری شد. اثر اون کابل بعد از ۳۲ سال زیر چشمم هنوز پیداس. جوخه اعدام ⚡️ گاهی بعد از اینکه از اتاق می اوردنم بیرون چوبی زیر بغلم میدادن و و لنگان لنگان راه میفتادم و اونا پشت سرم گلنگدن رو می کشیدن و طوری وانمود می کردن دارن می برنم سمت جوخه اعدام. منم زیر لب شهادتین رو می گفتم. آروم و قلبا خوشحال بودم و با خود می گفتم دارم راحت میشم. اونقد اذیت می کردن که مرگ رو به اینجور زندگی ترجیح می دادم ، ولی خبری از اعدام نبود و سر از اتاق شکنجه یا بازجویی در می اوردم. حقیقتا تو اون روزا قیامت رو بارها به چشمم دیدم و از خدا طلب شهادت می کردم. سه روزی که وسط آتش دو طرف بودم، خوشبختانه عراقیا کسی رو اسیر نکرده بودن و تنها اسیر کل منطقه شلمچه من بودم ، شده بودم زنگ تفریح فرماندهای بعثی. وقت و بی وقت حتی نصفِ شب با رعب و وحشت در رو وا می کردن و می بردنم. تو سه شبانه روز بیش از ده بار بازجویی شدم و هر بار یه کتک مفصل و همون سؤالای تکراری و منم همون جوابای تکراری. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت سی ام: تو دیگه چه ژنرالی هستی؟ یه چیز جالب تو بازجوییای سه روزه این بود که ژنرال بعثی براحتی فریب خورده بود و باورش شده بود من سرباز ارتشم و اینکه تعدادی از نیروهای ارتش تو یگانای سپاه ادغام شدن، راستش این پیچوندنا بخاطر هوش و ذکاوت من نبود، من می ترسیدم بگم بسیجی م. اون هم خیلی خِنگ بود. ولی آخرش، شب سوم مچم رو گرفت و بدجوری گیر افتادم. شب سوم بعد از تکرار همون سؤالای قبلی و چن تا سؤال جدید ، از وضعیت فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز پرسید که با چی تردد می کنه و تا حالا او را دیده ای یا نه؟ گفتم بله. چون من دژبان درِ ورودی لشکر بودم گاهی ایشون رو می دیدم که با جیپ فرماندهی و یه وقتایی هم با استیشن رفت و اومد می کرد. از درجه و نام فرمانده لشکر پرسید. من گفتم اسمش رو نمی دونم. اولش فِک کرد نمیخوام اطلاعات بِدم و میخش گیر کرد روی همین سؤال و وِل کن نبود. چی باید می گفتم من چه می دونستم اسمش چیه؟ شروع کرد تهدید کردن که اگه نگی همینجا دستور می دم اعدامت کنن. اول خواستم یه اسم الکی بگم ولی بعد به ذهنم اومد که اینا اسم فرمونده لشکرها رو حتماً دارن و می فهمه که دروغ گفتم و کار برام سختتر می شه. تو دو راهی عجیبی گیر کردم نه اسم فرمانده لشکر رو می دونستم که بگم و از این وضع خلاص بشم و نه اون منو رها می کرد. البته دادن اسم فرمانده لشکر لو دادن اطلاعات نبود. اونا اسامی رو داشتن. فقط میخواستن بفهمن طرف داره راستشو میگه یا دروغ بهم میبافه! چن لحظه سکوت کردم تهدیدا که جدی شد و میخواستن ببرنم اتاق شکنجه اینبار برای گرفتن اطلاعات. ازش امان خواستم و گفتم اگه امانم بدی من راستشو براتون میگم و به همه چی اقرار می کنم. اونم گفت نترس در امانی حال بگو اسمش چیه؟ گفتم حقیقتش اینه دو روز گذشته رو بهتون دروغ گفتم. اصلاً ارتشی و سرباز نیستم و بسیجی م. از عصبانیت چهره اش سیاه شد و چیزی نمونده بود خودش به من حمله کنه که چرا در این سه روز ما روفریب دادی و این همه دروغ گفتی؟ من سعی کردم با خونسردی جواب بدم و با قیافه ای حق به جانب گفتم هدفم فریب دادن شما نبوده و فقط به این خاطر بود که فِک می کردم اگه بگم بسیجیم شاید کشته بشم. اونم چون نمیخواست جلو جمع ضایع بشه و زیر قولش بزنه. گفت خیلی خب حالا که امان گرفتی راستشو بگو ولی اگه یه کلمه دیگه دروغ ازت بشنوم کاری می کنم که دیگه پشیمونی هم برات فایده ای نداشته باشه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 11📿 📿17 📿 18📿 21📿22 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 458 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مرتضی_عبداللهی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
گر حال مرا حبیب پرسد گویید بیمار غمت را نفسی هست هنوز .. ! #صبحتون_شهدایی🌷 #شهید_احمد_مکیان ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍تاحالا دیده ای خروس تخم بگذارد؟شهید علی اندرزگو برای انقلاب بسیار زحمت کشید و تلاش داشت که شاه را از مملکت بیرون کند.او طی سفری به خارج چند قبضه سلاح با خود به ایران آورد و به مبارزان مسلمان تحویل داد. ✍مقام معظم رهبری هم از او خاطره ای جالب دارند. ایشان می فرمایند: یکبار در مشهد سید علی اندرزگو را دیدم که با لباس مبدل راه می رفت. سبدی را که در داخل آن خروس قرار داشت، را حمل می کرد.وقتی به من رسید سلام کرد و گفت:تا حالا دیده اید خروس تخم بگذارد؟ وقتی تعجب من را دید خروس را کنار زد و من با تعجب دیدم که زیر پای خروس چند سلاح کمری است.. iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
بچه ها! سعي ڪنيد عاشق باشيد عاشق #خدمت_ڪردن! منتظرنباشيدڪہ ڪسے بہ شمابگويد خداقوت، ڪسے ازتان تشڪر ڪند ویاکسے قدرڪاروتلاش ومشقتے راڪہ ڪشیده اید بداند #تواضع_فی_سبیل_الله_باش iD ➠ @sangarshohada🕊
اینجوری ایستاده اند... گم شد! هم پلاکت... هم #استخوانت... هم آرمانت... و اتوبان رد شد از کوچہ ای ڪہ بہ نامت بود iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
بررسی پروژه #عبور_از_روحانی 1 💠 می خواهیم در چند جلسه به بررسی پروژه جدید و البته نه چندان جدید
بررسی پروژه 2 💠 موسوی خوئینی‌ها در این مصاحبه بلند، حتی برای اولین بار تلویحاً مطرح کرد که در سال ۷۶ آقای هاشمی طرفدار نوعی «مهندسی انتخابات» بود تا آقای ناطق نوری رئیس جمهور شود. او حتی به نوعی در روایت مشهور که خطبه نماز جمعه هاشمی قبل از انتخابات دوم خرداد ۷۶، در حمایت از خاتمی بود، تشکیک می‌کند تا بگوید که جناح چپِ آن زمان و اصلاحات بعدی، هیچ‌گاه دِینی به هاشمی نداشته است. مرد خاکستری اصلاحات از اقتدارگرایی هاشمی و عدم تحمل حتی یک روزنامه مخالف، روزنامه «سلام»، می‌گوید و اینکه هاشمی تا اواخر دهه ۶۰ یک «سوپر چپ» افراطی بود و بعد روی حساب پراگماتسیم، تغییر موضع تند و تیزی داد تا فقط یک رئیس جمهور مقتدر باشد. 💠تنها چند روز بعد از انتشار مصاحبه خوئینی‌ها که سر و صدای زیادی به پا کرد، قسمت پنجم مصاحبه محسن آرمین، از حلقه امنیتی‌های جریان چپ که ظاهراً از بازجویان خشن دهه ۶۰ هم بوده، باز هم با «ایرنا»، درباره پرونده انفجار نخست‌وزیری در سال ۶۰ منتشر می‌شود، ظاهراً با این هدف که او دوست قدیمی خود «بهزاد نبوی» را تبرئه کند. اما به نظر می‌رسد که حتی همین هدف هم یک «عملیات فریب» بیش نبوده و هدف اصلی اتفاقاً بخش دوم مصاحبه آرمین است که او از نشریه «عصر ما»، ارگان دهه ۷۰ سازمان مجاهدین انقلاب (تشکیلات منحل شده‌ی آرمین، نبوی، حجاریان، تاجزاده، عرب‌سرخی و…) با مواضع مخالف آن با دولت هاشمی و همچنین تفاوت دیدگاه‌های این سازمان با هاشمی در آن مقطع، حرف می‌زند. به این بخش از مصاحبه دقت کنید: 💠 " ایرنا: تعامل «عصر ما» با دولت آقای هاشمی چگونه بود؟ آرمین: سازمان با سیاست‌های اقتصادی مرحوم آقای هاشمی موافق نبود و خط مشی اقتصادی و سیاسی دولت ایشان را نقد می‌کرد. سازمان در حوزه اقتصاد و جامعه علاوه بر آزادی و رقابت اقتصادی، بر مؤلفه عدالت تأکید داشت و طبعاً با اقتصاد لیبرال موافق نبود. از الگوی اقتصادی که در قانون اساسی منعکس شده بود یعنی اقتصاد مرکب از بخش تعاونی، خصوصی و دولتی دفاع می‌کرد. در «عصر ما» مقالات زیادی در این باره داشتیم." ادامه دارد.... iD ➠ @sangarshohada🕊