eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 خيلي دلتنگ ميشی ازسفرجابمونے باز تو تنها بموني 📎شرمنده ام محمدجان حاج اصغر جـــــامانده ام 😔 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
▫️من رأی میدهم چون برای اقتدار و امنیت ایران یکی دستهایش را داد واز دیگری فقط دستش ماند،سهم من فقط انگشتی جوهریست. 📎ﻓﺮﺩا ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﻬﺪا ﻧﺸﻮﻳﻢ! ! 🇮🇷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
▫️به حرمت خونِ پاکِ شهیدان و پاسداری از آن همه با هم فردا پای صندوق رأی حاضر خواهیم شد... 📎پ ن: «مُهرهای انتخاباتی شناسنامه شهید مدافع حرم روح‌الله قربانی» 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢سرطانی به اسم حسین مجید مدتی که گذشت و داشت اوضاع عادی می‌شد ، از حجم کتک و اذیتا کاسته شد و لفته و بقیه نگهبانا، علی‌رغم همه مشکلاتشون مقداری آروم و قابل تحمل‌ شده بودن، با سرطانی به اسم گروهبان حسین مجید، مواجه شدیم. حسین مجید از نگهبانای تکریت یازده بود و بخاطر قد کوتاه و شکم گنده و هیکل بی قواره‌اش خود عراقیا هم مسخره‌ش می‌کردن. انگار همیشه‌ی خدا نه ماهه حامله بود. هر روز سهمیه‌ش شده بود یه سیلی که وقت بیرون رفتنمون از اتاق به همه می‌زد. البته بجای کف دست، دستشو مشت می‌کرد و چون قدش کوتاه بود و اکثر بچه‌های ما بلند قد بودن برای اینکه بتونه مسلط باشه، می‌رفت رو یه بلندی و با تموم قدرت می‌کوبید تو صورت بچه‌ها. درد و سنگینی این مشت از لگد یه الاغ نر هم بیشتر بود و ضرب دستش اونقد سنگین بود که گاهی یه نفر پرت می‌شد و سرش گیج می‌رفت. یه بار من‌خواستم زرنگی کنم و کمتر به فک و صورتم فشار بیاد. اومدم دندونام رو محکم به هم فشار دادم. فکر می‌کردم این جوری بهتره. ولی وقتی کوبید تو صورتم هر دو ردیف دندونام به هم خوردن و نزدیک بود بریزن تو دهنم. تا چند روز فک بالا و پایینم بخاطر اون ضربه و ندانم کاری خودم درد می‌کرد و درس عبرتی برام شد که دیگه وقت مشت و سیلی خوردن دندونام رو روی هم فشار ندم. شکر خدا مدتی بعد اون ملعونِ عقده‌ای رفت و ما از سهمیه روزانه سیلی و مشتِ تو صورت معاف شدیم. با رفتن حسین مجید و کمی مهربان شدن لفته و بقیه نگهبانا ، علی‌رغم تنگی جا و گرما به تدریج و بصورت محدود و دو سه نفره برخی کلاسا رو شروع کردیم و خودمون رو با برنامه‌های مفید سرگرم می‌کردیم. یکی از مشغولیت بچه ها حفظ و مرور قرآن و کلاسای ترجمه و تفسیر قرآن و زبان انگلیسی بود. من و یه نفر دیگه از مسعود ماهوتچی که دانشجو بود و تسلط خوبی به زبان انگلیسی داشت، خواهش کردیم برامون کلاس مکالمه زبان بذاره و اونم قبول کرد و تا وقتی‌که تو ملحق بودیم، مرتب تمرین مکالمه می‌کردیم و گاهی هم با عبدالکریم مازندرانی و محمد خطیبی مباحث حوزوی رو مباحثه می‌کردیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢گوشه گیری ممنوع! یه ویژگی بارز بچه ها این بود تا فرصت مناسبی پیش میومد و امکان فعالیت آموزشی و فرهنگی مهیا می‌شد سریع جنب و جوش هم شروع می‌شد و هیچ وقت انزوا و گوشه‌گیری و غصه خوردن در دستور کار بچه‌ها نبود. به استثای ماه اول که اختناق کامل حاکم بود. تو سه ماه دیگه واقعا استفاده‌های خوبی کردیم و بصورت چهره به چهره و کلاسای متعدد چند نفره برگزار می‌شد و عراقیا هم نمی‌تونستن تشخیص بدن که داریم صحبت معمولی می‌کنیم یا برنامۀ کلاسی و آموزشیه. چون همیشه بصورت متراکم کنار هم بودیم و هر وقت می پرسیدن چی می‌گید؟ می‌گفتیم: داریم از خاطراتمون تو ایران برای هم می‌گیم که حوصله مون سر نره. لا مصبا انگار اگه ما دو کلمه به هم یاد می‌دادیم از اونا چیزی کم می‌شد و خسارتی بهشون می‌خورد. یکی دیگه از مشکلات بزرگ بچه ها در فصول گرما، تشدید بیماری‌های پوستی مانند گال بود که قبلا اینو تو خاطرات تکریت یازده توضیح دادم. ولی اینجا بخاطر کمبود جا و شرجی بودن داخل اتاق این مشکل مضاعف شده بود. چند نفر از بچه ها مبتلا شدن و تکرار همون معالجه کذایی عراقیا. این طفلکی‌ها رو اینقد جلو آفتاب گذاشته بودن که مثل قیر سیاه شده بودن و پوست بدنشون سوخته بود. ما هم تنها کاری که تو این جور مواقع از دستمون بر میومد این بود که دستامون رو به درگاه خدا دراز کنیم و برای شفای عزیزانمون دعا کنیم. یه نفر هم به بیماری سل مبتلا شد و خطر شیوع این بیماری می‌رفت که خوشبختانه بردنش بیمارستان و مداوا شد. دوران پر از فراز و نشیب زندان ملحق داشت طولانی می شد و به ماه چهارم خودش رسید و ما باورمون شده بود که دیگه تا آخر اسارت همین جا جامونه و باید خودمون رو با شرایط موجود وفق بدیم ، ولی خیلی وقتا هم به درگاه خدا التماس می‌کردیم که شرایطی فراهم بشه که دوباره برمون گردونن اردوگاه ۱۱ پیش بچه ها. تنگی جا و نداشتن هواخوری بشدت آزارمون می‌داد. بالاخره خداوند همیشه بنده‌های مضطر و گرفتار خودشو دائم در سختی قرار نمی ده و اونا را رها نمی‌کنه. دعای بچه‌ها که با اخلاص تموم باخدا مناجات می‌کردن مستجاب شد و از گوشه و کنار زمزمه‌هایی بگوش می‌رسید که احتمالا دوباره برمون می‌گردونن اردوگاه. بالاخره انتظارات به سر رسید. چهار ماه تموم در اون زندان تنگ، همراه با اعمال شاقه و بدون حق استفاده از هواخوری سپری شد. زمزمه‌هایی از برخی نگهبان‌های عراقی بگوش می‌رسید که بزودی جابجا می‌شید ، اما کجا ؟معلوم نبود!! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 18 📿 19 📿 20 📿21 📿 23 📿 24 📿 25 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
لیستی رأی بدهید
رای اول صبح! ☢ مجددا تاکید میکنیم همه شما بزرگواران در ساعات اولیه رای گیری به پای صندوق های رای برید. ⭕️ ممکنه مثل دو سال قبل کارشکنی هایی توسط دولتی ها صورت بگیره و در ساعات آخر مشکلاتی برای رای دهندگان به وجود بیارن!
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 547 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
روز آمد وخاطـرات شادت اینجاست عطرتن وخنده های نابت اینجاست دربـــــاورِ من نیست نبــاشی دیگر تصـویرِرخِ پُر تب وتابت اینجـاست 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
دستشان بسته شد ، تا امروز دستمان در انتخاب باز باشد دِین بزرگی به گردن داریم شهدا را می‌گویم ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊