eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢اعزام مبلغ از برگزاری هفته بسیج در اردوگاه بعقوبه تا شروع تبادل اسرا در ۲۶ مرداد ۶۹ کمتر از نه ماه مونده بود و سال پایانی اسارت برای همه اسرا بود. هر چه در توان داشتیم برای نشر و گسترش برنامه های فرهنگی تلاش می کردیم. یکی از برنامه های فرهنگی بچه‌ها در اردوگاه ملحق، اعزام مبلّغ و ارسال مقاله برای سوله‌های بعقوبه بود. اکثریت مطلقِ ۵۰۰۰ نفر اسرای سوله‌ها برادران ارتشی بودن و همه این عزیزان اواخر جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه و در عملیاتای عراق در ماهای پایانی جنگ اسیر شده بودن و نیازمند به کارها و برنامه‌های فرهنگی بودن. ارتباط بین ما و اونا بصورت حداقلی بود و صرفاً گاهی در قالب رفتن بهیارها یا افرادیکه تخصصی داشتن مثل برقکار و غیره بود. بچه‌ها از همین فرصت اندک استفاده می‌کردن و به همراه بهیار، برقکار و ... یکی دو نفر رو به بهانۀ دستیار می‌رفتن و یا با خودشون مقاله و نوشته می‌‎بردن یا سخنرانای ما می‌رفتن و برای جمعی از اونا سخنرانی می‌کردن. دو نفر از افرادی که به سوله‌ها برای انجام کارای پزشکی رفت و آمد داشتن، رضا سلیمی از اصفهان و علی حسن قنبری از کرمانشاه بودن. به علی حسن قنبری گفتم: این بارکه قرار شدی بری با عراقیا هماهنگ کن و منو به عنوان دستیار با خودت ببر. یه روز علی حسن اومد و گفت آماده شو من دارم میرم سوله‌ها و اجازه گرفتم تو رو هم بعنوان دستیار با خودم ببرم. دوتایی راه افتادیم و علی حسن مشغول کارای خودش بود و من هم برای تبلیغ از قبل هماهنگ شده بودم برای سخنرانی. گفته بودم کُردها رو دعوت کنن چون زبون و ادبیات و نحوه گفتگو با اونا رو خوب بلد بودم. تو یکی از سوله‌ها جمعی در حدود ۲۰۰ نفر از بچه های کرد جمع شدن و منتظر بودن ببینن کی داره میاد براشون سخنرانی بکنه و چی میخواد بگه. یهو سلطانیِ ریزه پیزه وارد شد. شاید اونا منتظر بودن یه آدم هیکلی باشه که جرات کرده دل رو به دریا بزنه و توی اسارت بیاد برای تبلیغ! اولش با تعجب به من نگاه می‌کردن و باورشون نمی‌شد که تو اون جمع بتونم با خونسردی صحبت کنم. ولی وقتی شروع کردم، همه ساکت شدن و انگار گم شدۀ خودشون رو پیدا کرده بودن. من اصل کلام رو بردم سمت و سوی تهییج حس وطنی و دینی و پیشینه افتخار آفرین ایرانی و ملت کرد و ازشون خواستم تسلیم شرایط نشن و از عمر و جوانیشون حداکثر بهره برداری رو بعمل بیارن و از تجارب ارزشمند و برنامه های فرهنگی، علمی و هنری ملحق، براشون گفتم. تو چشماشون می‌دیدم که با چه ذوق و شوقی گوش میدن و به وجد اومده بودن. گرچه بعضیاشون مذهبی نبودن ، اما دارای طینت پاک و زمینه بِکر بودن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢مقاله نویسی چقدر تأسف می‌خوردم که چرا دستمون باز نیست که بتونیم با برادرامون توی سوله ها بیشتر ارتباط برقرار کنیم و تجربیات خودمون رو در اختیارشون قرار بدیم و از توانمندی هاشون استفاده کنیم. البته غیر از من تعداد دیگری از بچه ها در فرصت های مناسب اعزام می‌شدن و ارتباط صمیمانه توام با کار فرهنگی و تبلیغی بین اردوگاه کوچیک ما و سوله‌ها برقرار شده بود و اونا هم مشتاقانه رویِ خوش نشون می‌دادن و استقبال می‌کردن. یه روز یکی از دوستان اومد پیش من و گفت بچه‌های فعال تو سوله‌ها درخواست کردن مقاله‌ای در زمینه «صبر» براشون تهیه کنیم و بفرستیم. از من خواست که این کار رو انجام بدم. این زمانی بود که کاغذ و قلم بصورت محدود آزاد شده بود. منم یه مقاله دو سه صفحه‌ای نوشتم و خیلی مطمئن نبودم که مقبول واقع بشه چون هیچ منبعی جز قرآن در اختیار نداشتیم و مجبور بودم که به نیمچه معلومات خودم تکیه بکنم و خلاصه خودم خیلی راضی نبودم. در این مقاله ضمن تعریف صبر و فوایدش و توصیه دین اسلام، قرآن و معصومین(علیهم السلام) به صبر، به اقسام سه گانه صبر(صبر در مصیبت و سختی؛ صبر بر طاعات و صبر در مقابل معصیت و گناه) اشاره کردم و هر کدوم رو به اختصار شرح دادم. مقاله برای سوله ها فرستاده شد. بعد از چند روز همون فرد که اسمش یادم نیست گفت بچه‌های سوله خیلی استقبال کردن و داره بین بچه‌های اونجا دست به دست می شه. دوستان دیگه هم نوشته ها و مقالاتی رو می فرستادن. اینا همه از برکات محیط سالم و با نشاطی بود که در اردوگاه کوچیک ما ایجاد شده بود. به برکت همین اتحاد و همدلی بین بچه‌ها، روز به روز بر دامنه کارای گروهی افزوده می شد و به جرأت میتونم ادعا کنم که در طول روز بجز ساعات استراحت و کارهای شخصی، کمتر کسی بود که بیکار بمونه و به کاری مشغول نباشه. سطح برنامه‌ها از برگزاری کلاسای محدود به برنامه‌های گسترده در داخل آسایشگاها و بعد از اون به برنامه‌های فرهنگی در سطح اردوگاه کشیده شد که نمونه بسیار بارز و جذاب اون برگزاری هفته بسیج در سطح بند یک بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 11 📿 11 📿 12 📿 13 📿 15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 20 📿 21 📿 22 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
خبر دهید . . . به یعقوب خون جگر که فراق به سر رسید ، جگر گوشه‌ی پدر آمد ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 550 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
بیهوده وَرق میخورَداین دفترِ خالی این غفلتِ مشهور به تقویمِ جلالی هرجا بِگُریزم،غمِ تو زودترآن جاست ازگریه پُرم،ای همه جا،جایِ تو خالی 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
زمیــن ؛ هـمچون قفـس می ماند ، برای عدہ ای بعضی هــا آفریـدہ می شونـد ، برای پــرواز . . .🕊 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
‌‌ "نمی‌توانم از حسین پورجعفری نام نبرم" از برادر نزدیک‌تر از پدر دلسوز تر ‌‌ ▫️حسین آقای پورجعفری کسی که بابا هر وقت میخواست وصفش را برای ما بکند یک جمله میگفت: مثل پروانه دور من میگردد... ‌‌ ▫️مگر میشود تو را از یاد ببریم وقتی ما نبودیم کنار بابا، شما به قول خود بابا همانطور که پدر دور فرزندش میگردد حسین پور جعفری دور من میگردد. ‌‌ ▫️شبها تا زمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی و صبح‌ها قبل از بابا بیدار میشدی و دم در اتاق مینشستی. همیشه جیب‌هایت پر بود از کشمش و توت خشک قدم به قدم از ترس گرسنه‌ماندن فرمانده‌ات، یارت، دست در جیب میکردی و در دهانش میگذاشتی. ‌‌ ▫️چگونه میتوان از تو یاد نکرد وقتی -با تمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست- بابا ما را واسطه کند در سفر آخر -که برگشتی نداشت- بگوید حسین را منصرف کنید با من نیاید. ‌‌ ▫️با گفتن این جمله‌ی ما به تو رنگ رخسارت دیدن داشت. ما را حلال کن که عشقت را نفهمیدیم فقط جوابت را شنیدیم که گفتی: یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم...!!؟ ‌‌ کاش بودی سراغ بابا را از تو میگرفتیم تو هیچ وقت ما را بی‌جواب نگذاشتی سلام مان را به بابا برسان سفر به سلامت یار وفادار 🌷 ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
سلام دوستان عزیز حتما در این نظرسنجی شرکت کنید..روی لینک کلیک کنید☺️ https://EitaaBot.ir/poll/z0n2a
▫️به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هر دویمان بود. من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید بیست دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم. ▫️حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت: پیاده_شو‌‌ فاطمه با ماشین راه بیا! می گفتم: من که از بسیج حقوق نمی گیرم؛ فکر کن روزی یک تومان به من حقوق می دهی. این یک تومان را بگذار به حساب کرایه ماشین. ▫️می گفت: ما نباید باعث شویم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی دهد کسی به او تهمت بزند. ما هم ناسلامتی انسان عاقليم ديگر. نيستيم؟ ✍ به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امـده ام شاه پناهم دهــی... 📎طواف پیکر مطهر شهید مدافع حرم، شهید «اصغر پاشاپور» در حرم امام رضا (ع) 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊