#پنجشنبہ_های_شهدایی
اَلدَّهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیل:
ای دنیای بے ارزش و بے مقدار
اف بر دوستے و دوست داشتنت!
ای دنیای دنی اف بر خواستنت!
ای پست بے مقدار اف بر مهری ڪہ از تو بر دلے بنشیند!
تو همانے ڪہ حسین فاطمہ گفت:
اف بر تو!
اگر محبت بے مقدارت بر دلم چنگ نینداختہ بود؛ من هم امروز ڪنار همسفرم بودم...
او رفت و گفت: بمان و زینب شو و من جاماندم از او و حالا آمده ام برمزارش برای او #یاسین بخوانم برای خودم #الرحمن...
گوارا بادت این #بهشتی ڪہ بہ بهای جان خریدی اش ای جان شیرینم...
و باز هم اف بر دوستے دنیا...
#همسر_شهید_حججی
#مزار_شهیدحججی
#یادکنیدشهداراباصلوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#مردان_بی_ادعا
این نسخہ فقط و فقط بـــرای من پیچیده شده...
من خیبـــری ام
اهل نی
هـــــور
آب
خیـــــبری ساکته
دود نـــــداره
ســـــوز داره...
#جانبازان_اعصاب_و_روان🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
اِنّی اُحِبُّ النَّبی مُحَمَّد
من حضرت محمد را دوست دارم
I love the Prophet Muhammad
______❤️_______❤️_________
ما دوستدار مصحف و در دین احمدیم
اندر جهان به خلق دو عالم سرآمدیم
زیر لوای آل علی صف کشیده ایم
چشم انتظار قائم آل محمدیم
#من_محمد_را_دوست_دارم❤️
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_بیست_و_ششم
💠امداد به شیوه بعثی ها
در ابتدا لازم می دانم اشاره کنم که یکی از علل اصلی بی رغبتی آزادگان از عدم تعریف و ثبت و ضبط خاطراتشان در طی این سالها ، غیر قابل باور بودن مشاهدات و شکنجه های وارده بوده است .
و امروز که بنده بعد از 30 سال دست به قلم برده ام در سایه افشای جنایات داعش در منطقه و به لطف گسترش رسانه های تصویری ، باورپذیری مخاطب افزایش یافته است .
و پر واضح است که افسران بعثی از عناصر اصلی تشکیلات داعش در عراق بوده و لذا این مهم ، پذیرش خاطرات آزادگان را راحت تر کرده است.
سمت راست مسیری که با انباشتن اجساد خودشان درست کرده بودند (سرباز مجروح عراقی در حال فرو رفتن در باتلاق بود و دائم صدا می زد ساعدونی یعنی کمکم کنید
افسر عراقی با کلت او را خلاص کرد)
قسمت داخل پرانتز نقل قول از دوستانم می باشد و بنده چون وسواس دارم ، ممکن است فراموش کرده باشم و لذا تا اطمینان کامل به مشاهداتم نداشته باشم مطلبی را نمی آورم .
هرچند برای خودم حجت است
و اما آنچه خودم مشاهده کردم
سرباز دیگری کنار باتلاق دراز کشیده بود و درست قسمت وسط پایش جدا شده بود و فقط سر پنجه و پاشنه پایش مانده بود.
انتظار کمک داشت .
هیچ تیر و گلوله ای از طرفین شلیک نمی شد .
منطقه آرام آرام
وضع اضطراری و جنگی هم حاکم نبود که بگوییم فرصت رسیدگی به مجروحین نیست .
وقتی برخورد افسر مافوقش را دید مثل مار خودش را عقب کشید و چنین وانمود کرد که نیازی به امداد ندارد تا مورد عنایت افسر بعثی واقع نشود.
شاید همین فرد بوده که با گلوله سلاح کمری افسر بعثی خلاص شده باشد. والله اعلم
از منظر یک افسر بعثی کاملا پذیرفته شده است که این سرباز مجروح حد اقل به دو نفر جهت امدادرسانی و تخلیه به عقب نیاز دارد و امداد رسانی به او ضمن اینکه هزینه دارد هیچ دردی نیز از نظام سرکوبگر بعثی دوا نمی کند.
لذا بهترین دارو تیر خلاص است یا رها کردن به حال خود.
هنوز قیافه آن سرباز مجروح را بخاطر دارم که چگونه مظلومانه در چشمان ما نگاه می کرد.
سایر نیروها نیز حق دخالت و امداد رسانی نداشتند و حتی جرات نگاه کردن و ابراز همدردی.
افسری که یقه پیراهن مرا به عنوان نفر جلو گرفته بود و به جلو هدایت می کرد گفت : امشی. یعنی برو
من که مانده بودم اگر پا روی اجسادشان بگذارم ناراحت شده و برخورد خواهد کرد امتناع کردم .
ولی افسر بعثی مرا هل داد و بقیه نیز از روی اجساد گذشتند.
برای آنها امری عادی بود ، چون بویی از انسانیت نبرده بودند .
اما از دیدگاه ما هر چند آنها اجساد دشمن بود و لی از نظر آموزه های دینی ، آنها انسان بودند و چه بسا اغلب نیروهای خط مقدم از شیعیانی بودند که بالاجبار به جنگ گسیل شده بودند و حق حیات نداشتند.
یاد خاطره ای افتادم از شخصی بنام میخائیل رمضان ،که نقش بدل صدام را به عهده داشته ، ایشان در کتاب خاطراتش بنام شبیه صدام . صفحه 151 در واکنش صدام به کشته های جنگ چنین آورده است .
📚... و هنگامی که در باره جنگ با ایران و تلفات سنگین انسانی که به ارتش عراق وارد شد ، از او (صدام) سوال کردند ، گفت : این مساله برای ما مهم نیست ، زیرا بیشتر افراد ارتش عراق شیعه اند و کسانی که در ارتش ایران هستند نیز شیعه اند و هر دو آنها دشمن ما هستند که به جهنم می روند.📚
چنین منطقی بر حزب بعث حاکم بود و توضیح بیشتر در این مقال نمی گنجد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 12 📿 13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_822_884)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
112
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_اکبر_شهریاری
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#خاطرات_شهید
●جواب مادرشهید(16ساله) به این سوال که موافق رفتن اوبودیدیانه؟
پاسخ زیبای ایشان:
مادرهیچ وقت تمایلی نداردکه پسرخودرا به جایی بفرستدکه دیگربرنگردد، ولی عقایداو بسیارمستحکم بودوقبل رفتن ازحرف هایی می زد که نشان میداد بسیاربزرگ شده است.
●من درآن زمان تصور نمیکردم که سخنان او وصیت باشد، چندین بارقبل رفتن به من گفت که مواظب خودت باش وبه هیچکس جزخداوند اتکانکن.
●اونذرکرده بود که روزی به سوریه برود وحرم حضرت زینب سلام الله علیها را زیارت کند که به آرزویش رسید.
#شهید_محمد_کلانتری
#سالروز_شهادت🌷
#تیپ_فاطمیون
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
📸 #عکس_ناب
○ بیاد آنکه ژنرال بود اما
اهل پشت میز نشینی و لیموزین دودی و
بادیگارد و شاسی سواری و برج سازی نبود !!!!
.
○قلمت بشکنه تاریخ اگر ننویسی اگر از سردار بی دست و سر ننویسی ، ننویسی که دستش به زمین افتاده ، بهر امنیت و آسایش ما جان داده...۴۱ سال به جنگ و نبرد و پیکار ، ۴۱ سال همه خواب بودیم او بیدار ، روستا زاده ای که شده بین المللی ، راز و رمزش خدا بود و فرمان ولی...آری این وطن مُلک سلیمانی و طهرانی هاست ،
نه جای سگ صفتان خاوری و طبری هاست!
.
📎پ ن: عکس کمتر دیده شده از مردی که هنوز فکر رفتنش جگر را می سوزاند.او رفت اما با سپاهی از شهیدان خواهد آمد....شادی روح قاسم ایران شهید سلیمانی صلوات..🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
باید گذشـت از این دنیا به آسـاني ... 💔
#شهید_مرتضی_عطایی
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_آوینی:
هنرمند بايد اهل درد باشد
و اين درد نہ تنها سرچشمہ زيبايے و صفاے هنری، بلڪہ معيار انسانيت است
آدم بیدرد هنرمند نيست ڪہ هيچ،
اصلاً انسان نيست
#_21_شهریور_روز_سینما
ว໐iภ↬ @sangarshohada
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_بیست_و_هفتم
💠اولین بازجویی
جهت ادامه مسیر باید از کنار نیروهای عراقی که به خط گسیل می شدند می گذشتیم ، زیرا منطقه مین گذاری شده بود و رفت و آمد فقط از مسیری که پاکسازی شده و با نوار سفیدرنگی مشخص شده بود امکان پذیر بود.
بالاجبار حدود صد متری را از کنار سربازان دشمن عبور داده شدیم.
هر کدام به کرم و لطفشان ما را نوازش کردند.
دستانمان بسته بود ولی چشممان باز بود
یکی با قنداقه سلاح ، یکی با مشت و لگد ، دیگری سیلی و اکثرا آب دهان
این یکی از همه زجرآور تر بود.
اولین سنگر ، ما را تحویل گرفتند
توقفی کوتاه و تحویل سرباز دیگری دادند.
فکر کنم از اینجا به بعد با خودرو منتقل شدیم .
رسیدیم سنگر فرماندهی میدانی
اولین بازجویی ، درخواست مشخصات خود - تیپ و لشکر - گردان و گروهان و...
اطلاعات محرمانه ای نبود
از اینجای داستان چون هر کدام بصورت انفرادی بازجویی می شدیم لذا برخوردها و مشاهدات متفاوت است و آنچه در پی می آید. مشاهدات شخصی بنده می باشد و از منظر دوستان دیگر ، قطعا اتفاقات بصورتی دیگر رقم خورده است .
مترجم که به زبان فارسی تسلط داشت در حین بازجویی گوشزد کرد که اگر دروغ بگوییم کشته خواهیم شد لذا قبل از خروج از سنگر چشمهایم که باز بود بسته و گفت : ما می دانیم که دروغ گفته ای و تو را خواهیم کشت.
با سکوت و بی تفاوتی رساندم که بکشید مهم نیست.
نه اینکه خیلی شجاعت نشان داده باشم.
از نگاه خودم ما دیگر مرده بودیم ، فقط نفس می کشیدیم.
می دانستیم لحظات بدی در انتظارمان است.
احساس می کردیم این اتقاقات همه خواب و رویاست.
ما 16-17 سال بیشتر نداشتیم.
بازوهای مرا گرفت و بلند کرد گذاشت روی یک بلندی.
لحظاتی سکوت کرد.
منتظر شلیک توی سرم بودم .
لحظه ها به کندی می گذشت.
با دست روی سینه ام گذاشت و فشار داد افتادم داخل خودرو روی سر و کول بقیه بچه ها.
بنا به نقل دوستان با همه به این شیوه برخورد کرده بودند .
ماشین حرکت کرد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_822_884)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
113
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_ابوالفضل_اسدی_عراقی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
نگاه را مے رباید ...!!!
هر آن ڪس ڪه زیباست
و تو زیباترینیے
اے شهید...!!
#شهید_ابوالفضل_اسدی_عراقی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📝روایتی داستانی برای لحظه ثبت این تصویر:
آقایون فرمانده دل بدید دیگه
یه عکسِ ها!
برادر همت دقت کن برادر
_من حواسم هست هادی منو میخندونه
برادر خرازی دل بده حواست کجاست؟
_احمد متوسلیانم تو عکس بود خوب بودا, صبر میکردیم یِکم
ایشالا عکس بعدی
برادر رشید بیا تو کادر آقا جان
_باشه باشه
برادرا اون پایین دل بدید بعدا میشه بحث کرد
_باشه آقا شما عکستو بگیر
جونم حاج احمد کاظمی با این لبخند، بقیه هم مثل شما دل داده بودن الان عکسو گرفته بودیم
_عزیزی؛ اینا جنبه ندارن بگیر شما [خنده]
بردار باقری لبخند بزن آقا عکسهها..
_اقا بگیر عکستو کار داریم عملیات رو زمینه
مهدی باکری:
_آقا برای تلوزیونِ یا رادیو؟! [خنده جمع]
شما امر کن حاج مهدی
_میذاشتیم حمیدم میومد تو راه بود... میگیریم بازم حاجی میگیریم
آقا گرفتما, برادر محسن, برادر صفوی و...
یک
دو
سه
📷 عکس یادگاری فرماندهان
سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر
@sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
چرا آقا ابراهیم الگو دختر ارمنی میشود⁉️
از شهدای دفاع مقدس شهید مورد علاقه ام #شهید_ابراهیم_هادی است
خیلی حرف قشنگی ها، خدا دوست نداشت گمنام باشد
وقتی تو به دنبال گمنامی هستی خدا جایگاه تورو در دلها هزار برابر میکند..
📎پ ن :کتاب #سلام_بر_ابراهیم مطالعه شود حتما....
#ابراهیم_هادی معروف به سردار کانال کمیل، شهیدی که پیکر مطهرش سالهاس جاویدالاثر است🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
.
📞 بعضی پیام ها فقط مختص زمان و مکان خاصی نیست ، یه عمر باید گوش داد ، مثل پیام شهدا ، واضح است ، اطاعت محض از ولایت فقیه و گوش به فرمان رهبر بودن....بماند که امروز هر کس این پیام را هر جور که میلش بکشد تفسیر میکند...
.
📎پ ن: کاش این پیام حسین خرازی هر روز در هییت دولت پخش می شد...آهنگ زنگ گوشی وزرا بود...تو مجلس میزاشتن...قبل از برجام و این هشت سال تو رسانه ملی پخشش میکردن...کاش
امام چه چیزهایی فرمود و بعضیا گوش نکردن...
#شهید_حاج_حسین_خرازی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
باید یـادمان بـماند..
سختی سنگرهای کمین را...
هـور را... ،
نیـزارها را...
و #اخـلاص رزمنـده ها را...
که مبادا #فراموش کنیم
مدیون #چه کسانی هستیـم
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_بیست_و_هشتم
💠 سنگر فرماندهی
رسیدیم سنگر فرماندهی
چشمها را باز کردند .
سنگری مجلل و بزرگ که با چوب های زرد رنگ تزیین شده بود.
اصلا باور نمی کردی در منطقه جنگی هستی .
افسری که در حد فرمانده لشکر بود دائم پشت بیسیم با صدای بلند داد می زد و فرماندهان را امر و نهی می کرد.
این صحنه را بارها در فیلمهای جنگی خودمان دیده بودم .
چقدر شبیه بود.
آیا آنچه می دیدیم فیلم بود.
فرمانده نزدیک آمد.
زیاد بازجویی نشدیم.
یکی از دوستان گوش مرا که خون ریزی داشت نشانش داد به نیت اینکه معاینه و درمان کنند.
فرمانده نگاهی انداخت و چیزی گفت .
از داخل سبد میوه به هر نفر پرتقالی تعارف کرد.
دستمان بسته بود.
افسر دیگری آن را داخل جیب جلوی لباس ضد شیمیایی که تنمان بود گذاشت .
از سنگر که خارج شدیم سربازان پرتقال را بین خودشان تقسیم کردند.
یکی از آنها پلاک شناسایی که به گردن داشتم کشید و جدا کرد .
گفت : ها مفتاح الجنه؟ یعنی این کلید بهشته ؟
سرباز دیگری لباس ضد شیمایی که شبیه کاور بارانی بود پاره کرد و گفت : کیمیاوی . کیمیاوی ، یعنی شیمیایی.
بعد از ساعتی بوسیله خودروی آیفا که مخصوص حمل بار و نقل و انتقال نیروست به پشت خط منتقل شدیم .
درطول مسیر گاه گداری گلوله ای که از طرف ایران شلیک می شد به زمین می خورد.
مسیر تقریبا طولانی بود و جاده خراب.
احتمالا به خط سوم دشمن نزدیک می شدیم اینجا دیگر از سنگر خبری نبود و بیشتر در چادرها مستقر بودند.
پس از توقف آیفا با دست و چشم بسته از آن بلندی ما را پرت کردند پایین.
روی پا هم که پایین می آمدی چون دست و چشم ، بسته بود آسیب می دیدی.
به محض افتادن ، صدای چرخش کابلی در هوا را شنیدم که محکم به گردنم فرود آمد و دور گردنم پیچید .
فریاد کشیدم .
سر سیمی که از کابل بیرون زده بود قسمتی از پوست صورتم را زخمی کرد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 22 📿 26 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_825_884)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
114
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_ابراهیم_عشریه
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س
در خط جهاد همیشہ گمنام شدند
با ذڪر حسین و زینب آرام شدند
اینان نہ فقط مدافعاڹ حرم اند
امروز مدافعاڹ اسلام شدند
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#عارف_مجاهد
کلاس تاکتیک بود در میدان موانع
دانشجوها باید با موانع از جمله سیم خاردار آشنا می شدند و به صورت سینه خیز از موانع عبور می کردند. حاج ابراهیم از آن فرماندهان نبود که فقط دستور دهد به همین جهت نه تنها اولین نفر وارد میدان موانع شد که حتی لباس تنش را هم کمتر کرده بود که دانشجویان را بهتر درک کند. وقتی که از خارها گذشتیم و نفس نفس زنان روی زمین افتادیم ,آمد و برایمان روضه از خارهای کربلا و شام خواند؛ بیخود به او لقب عارف مجاهد را نداده اند. ابراهیم عشریه همان باکری و همت و چمران بود.آخر هم در دفاع از حرم بی بی
زینب سلام الله علیها شهید شد..
#شهید_ابراهیم_عشریہ🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊