🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
119
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مهدی_رضایی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مـــــردان خــــدا،
پــــرده #انڪار دریدند..
یعنے همہ جـــا، غیر خـــــدا
هیــــچ ندیدند...
#شهید_مهدی_رضایی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#فرازے_از_وصیت_نامہ
●تنــدتر از امام و ولایت فقیــہ نروید
ڪہ پایتان خـُرد مے شود.
از امام هم عقب نمانید ڪہ منحـــرف مے شوید.
#شهید_تورجـۍ_زاده🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
بیسیم ها تــــمام شب این راصدازدند:
غـــــواص ها...
در آتش و #خـــــون دست وپـا زدند !
اڪسیر عشق بـودڪہ درجـان مازدند
حرف از زیــارت حرم ڪربلازدند..
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهدا
❣ روضه برای اطمینان قلب
در کربلای5، شلمچه، شهرک دوعیحی جلو ستون حرکت میکردم که شهید مجید بهادری گفت برایم روضه بخوان! گفتم بلد نیستم.
گفت جان محید یک روضه بخوان میخواهم قلبم مطمئن شود.
من هم با زبان ساده روضه وداع شروع کردم. ناله مجید بالا رفت. نشست و گریه کرد. بعد بلند شد و مرا بغل کرد و گفت:
¤¤قلبم مطمئن شد¤¤
من نفهمیدم چه گفت تا شب عملیات که در کنارم تیر به قلبش اصابت کرد و فریاد یا حسین (ع) سر داد و تمام.
تازه معنی قلب مطمئن را فهمیدم.
👈 راوی: پوررکنی
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
🔺هیچ وقت درجه نظامیاش را نمیگفت، همیشه میگفت بیلزن امام زمانم
👈🏻همسر شهید مدافع حرم اکبر شهریاری در مستند #ملازمان_حرم از خاطرات زندگی مشترکشان میگوید، اینکه اکبر هیچ وقت نمیگفت درجه نظامیاش چیست، همیشه میگفت یک کارگر، بیلزن امام زمان(عج)
#شهید_اکبر_شهریاری🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_سی_و_چهارم
💠حبیب ابن مظاهر
پیر مردی بود بنام حبیب الله بهرامی از لشکر 21 امام رضا - علیه السلام.
از عراقی ها درخواست کرد دستش را باز کنند تا نماز بخواند یکی از نگهبانها با اکراه راضی شد ، از شیر توآلت وضو گرفت و ایستاد به نماز هنوز رکعتی نخوانده بود که سرباز عراقی حوصله اش سر رفت و وسط نماز دستانش را از پشت بست و انداختش روی زمین .
دیدم سرباز دیگری چندبار با کابل به سرش می زد و می گفت الحبیب. الحبیب
خدارحمتش کند بعد از آزادی به رحمت خدا رفتند.
تصاویر این عزیز که ما را یاد حبیب ابن مظاهر می انداخت و مربوط به روز دوم حضورمان در بصره می شود موجود است که انشاءالله در فرصت مناسب ارائه خواهد شد.
چند پیرمرد دیگر هم در جمع ما بودند.
صفر قاسمی عزیز دیگری بود که بازوی دست چپش در اثر تیر یا ترکش آسیب جدی دیده بود و فقط به گوشتی بند بود و در خط خودمان بچه ها با دو تکه چوب بصورت موقت آتل بندی کرده بودند .
کنار در به دیوار تکیه داده بود ، درد امانش را بریده بود و دائم با دست راستش می زد به در و می گفت نامردها ، چقدر به اسیراتون محبت کردیم . چقدر به اسیراتون خوبی کردیم . بیایید دستم قطع کنید .
نمی خوام مداوا کنید . خدا !!! مردم ، و ناله می کرد
تاصبح کارش همین بود .
عراقی ها در را باز می کردند و با لگد درمانش می کردند .
هنوز نمایه ای از قیافه آن سرباز که لاغراندام و سبیلهایش تا روی چانه کشیده شده بود به یاد دارم که چه جوری با کفش به سر و صورت این عزیز می زدند.
البته بقیه هم بی نصیب نمی ماندند
یادم هست که یکی از آنها کفش بازاری پوشیده بود و پوتین نداشت و هر وقت در باز می شد مثل کاراته بازاها به بچه ها حمله می کرد.
مسابقه ورزشهای رزمی.
مسابقه با حریفی که دستش بسته و مجروح است.
لابد چقدر هم به خود افتخار می کرد که زده حریف و ناکار کرده .
دست آقای قاسمی بدون کوچکترین درمانی و با عنایت حق به مرور بهبود پیدا کرد ولی چون قسمتی از اعصاب آن قطع شده بود کارایی چندانی نداشت .
روز دوم حدودا بیست نفری می شدیم .
عراقی ها اقدام به جمع آوری لباسهای اضافه و پوتین هایمان کردند و داخل بشکه ای انداختند.
تقریبا روز آخری بود که در بصره حضور داشتیم و سه شبانه روز چیزی نخورده بودیم هرچند دیگر تمایلی به غذا نداشتیم.
یک سینی برنج با خورشی شبیه قیمه آوردند اکثرا با دستان خون آلود لقمه ای را برداشتیم .
البته یک مورد هم فکر کنم همین نان صمون با مربا دادند.
بعضا از ناحیه صورت مجروح بودند و امکان غذا خوردن نداشتند مثل شهید عباسقلی ساور علیا و آقای حسینعلی قادری جانباز 70 درصدی که از ناحیه راست سر و صورت جراحت شدید داشتند.
یکی از مجروحین قطع نخاعی و روی برانکارد بود امکان تناول غذا نداشت
چشمهایش پر از اشک بود نمی توانست اشکش را پاک کند سرش هم نمی توانست تکان دهد با گوشه آستین لباسم اشکش را پاک کردم
نمی دانم سرنوشتش چه شد آیا قبل از انتقالمان به استخبارات به بیمارستان منتقل شد یا قبل از انتقال به زندان الرشید. یا اصلا مداوا نشد و آسمانی شد.
بعدا در اردوگاه هم اورا زیارت نکردیم البته مشخصاتش را هم به یاد ندارم.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_پانزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 8 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 21 📿 22 📿 24 📿 25 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_839_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
120
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_جعفر_حسینی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
رتبہ #والای انسان را
شهادت لازم است
رونق بازار ایمان را
شهادت لازم است..
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دروازه ورودی شهر است و ازدحام
بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام🥀
این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست
یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام🥀
📎ورود کاروان اهل بیت به شام
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔻 #نسل_یوایشکیها
بهم میگن حاجی نسل شما هم یواشکی داشتید؟
میگم :
تا دل ت بخواد
میگن:
میشه یواشکی بهمون بگی
میگم:
ما یواشکی
برای جبهه ثبت نام کردیم
دست تو شناسنامه مون بردیم.
بدون خدا حافظی رفتیم
آموزش دیدیم و ندیدیم
اعزام شدیم
جنگیدیم
زخمی شدیم
بستری شدیم
فرار کردیم و برگشتیم
نماز شب خون شدیم
وصیت نوشتیم
جای دیگری نگهبانی دادیم
ظرف ها رو شستیم
کفش ها را واکس زدیم
توالت ها را تمیز کردیم
دعا کردیم
گریه کردیم
ترسیدیم
دلتنگ شدیم
خندیدیم
خدا حافظی کردیم
حلالیت طلبیدیم
دوباره رفتیم
مسئولیت گرفتیم
مسئولیت را پس دادیم
خوابیدیم
بیدار ماندیم
تشنگی کشیدیم
گرسنگی کشیدیم
مهمات از ارتش کش رفتیم
به سنگر تدارکات تک زدیم
بجای دیگری اسیر شدیم
به میدون مین زدیم
شلیک کردیم
رانندگی کردیم
قول شفاعت گرفتیم
قول شفاعت دادیم
خبر شهادت دادیم
خبر اسارت دادیم
خبر مجروحیت دادیم
ترک پست کردیم
اشتباه کردیم
تلفات دادیم
شهید دادیم
مجروح دادیم
خودمون را عملیات رساندیم
غرب رفتیم
جنوب رفتیم
و
یواشکی
بعد از جنگ سکوت کردیم
حاشیه رانده شدیم
نادیده گرفته شدیم
انگ خوردیم
دروغ شنیدیم
شعار شنیدم
جفا دیدیم
زخم زبان خوردیم
دوباره تو میدون اومدیم
بوسنی رفتیم
سوریه رفتیم
عراق رفتیم
لبنان رفتیم
و...... اصلا نسل ما
نسل طلایی یواشکی ها بود.
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊