eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🌸🍃 131 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
اقتدارتان بہ صلابت ڪوه ڪہ می‌ڪند آنچه ڪفر و تڪفیر... اما امان از آن لبخند زیبایتان ڪہ می‌کند دلِ تنـگ ما را.. 🌷 iD➠ @sangarshohada🕊🕊
‍ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ شَهَادَةً فِي سَبِيلِك: 🌷ای شهید🌷 خودم آگاهم به حال خودم... آگاهم به دلم... و به گناهانم ... که مدام مرا دور میکنند از تو... اما میشود آیا تو برای دلم کاری کنی ؟؟؟ ای شهید امن یجیب بخوان برایم که سخت نیازمند دعایت هستم . j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💢 چرا بیدارم کردی ... همسر شهید برونسی می‌گوید: «از خواب پریدم، کسی داشت گریه می‌کرد . چند لحظه‌ای درنگ کردم کم‌کم متوجه شدم صدا از راهرو می‌آید جایی که عبدالحسین خواب بود. رفتم داخل راهرو حدس زدم عبدالحسین بیدار است و دعا می خواند اما وقتی دیدم خواب است، دقت که کردم متوجه شدم با مادرش حرف می زند به "حضرت فاطمه زهرا (س) می‌گفت مادر،" حرف که نمی‌زد ناله می‌کرد؛ اسم دوستان شهیدش را می‌برد مانند مادری که جوانش مرده باشد به سینه می‌زد. ناله‌اش هر لحظه بیشتر می‌شد. ترسیدم همسایه‌ها را بیدار کند؛ هیجان زده گفتم عبدالحسین... عبدالحسین ... عبدالحسین... یک دفعه از خواب پرید صورتش خیس اشک بود. گفتم از بس که رفتی جبهه دیگه در خواب هم فکر منطقه‌ای؟ گویی تازه به خودش آمد ناراحت گفت چرا بیدارم کردی؟با تعجب گفتم شما اینقدر بلند صحبت می‌کردی که صدایت همه جا می رفت. پتو را انداخت روی سرش و گوشه‌ای کز کرد. گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید" آخر چرا بیدارم کردی"؛ آن شب خواستم از قضیه خوابش سر در بیاورم ولی تا آخر مرخصی‌اش چیزی نگفت و راهی جبهه شد.» 🌷 iD ➠ @sangarshohada
اولین سال است نیستی گره افتاده به کار ... 📎پ ن : حاج قاسم شهادت تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه می‌کند..🌷 . . «صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ» j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
دو روزی بود از سوریه برگشته بودند و قرار بود پیاده‌روی اربعین رو بریم؛ برای خرید رفتیم؛ باهم وسایل مورد نیازمون رو تهیه کردیم که برای سفر اربعین آماده بشیم،،، بار اولم بود!!! هم هیجان داشتم برای یک تجربه جدید و هم استرس اینکه با دوتا بچه کوچیک سفرمون چطور پیش میره٫ تو همین فکرها بودم که یک مانتوی مشکی توجهم رو‌ جلب کرد... با خودم گفتم لازمم میشه و خریدیمش؛ همه چی آماده بود... *مانتویی که جدید خریدی رو هم با خودت میبری؟ +آره!ببرم بهتره،اگر بارمون سنگین میشه نبرم،،، *نه؛میخای ببری ببر!حرفی ندارم... القصه،پیاده‌رویمون به سمت کربلا شروع شد که اون هم ماجراهای خودش رو داره... (رسیدیم کربلا و بعد از یک استراحت کوتاه و‌ سپردن وسایلمون به امانت داری...) *بریم حرم؟ +صبر کن آماده شم،بریم... (میخواستم مانتویی که تازه خریده بودمش بپوشم) *آمادگی نمیخاد!!!بریم بسم الله؛ +لباسام خیلی خاکیه،،، *رفتن به حرم امام حسین(ع) اون هم بعد سه روز پیاده‌روی،بچه به بغل،هرچی خاکی‌تر،بهتر... با لباس نو که نمیرن پابوس امام حسین(ع) +فکر میکنی اینطوری خوبه؟ *فکر نمیکنم خوبه!مطمئنم که عالیه...بریم؟! +بریم... اربعین ۱۳۹۵... «خدای من!بزرگی و مهربانیتان را زبانم الکن هست و قاصر،که شکر کند...شاکر بودن لحظه لحظه عمرم که در کربلای حسین (ع) گذشت هستم و شکرگزار اینکه بر این بنده حقیر منت گذاشتید برای بودن در اربعین...» ✍راوی: همسرشهید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 3 📿 6 📿 7 📿 9 📿 10 📿 16 📿 17 📿 20 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠افسانه الرشید چگونه می خواهید باور کنید که شبها عده ای به نوبت می ایستادند تا جایی برای خوابیدن بقیه پیدا شود. از بالا که به جمعیت اتاق نگاه می کردی فقط سر بود که می دیدی تمام بدن افراد به عنوان بالشت استفاده می شد و مشخص نبود کدام سر متعلق به صاحب بالشت است سر صاحب بالشت نیز بر بدن دیگری تکیه داشت . ادامه این وضعیت ممکن نبود و طرف که بدنش زیر سرها سنگینی می کرد امکان جابجا شدن و غلتیدن نداشت و در واقع خوابی در کار نبود بی حسی بود و... چه کسی باور می کند که سهمیه صبحانه هر اسیر ، به قول معروق یک قُلپ از آشی بنام شوربا باشد ته قابلمه ای . مسوول توزیع با گرفتن قابلمه مقابل دهان بچه ها باید مواظبت کند که کسی قلپ بزرگی بر ندارد تا به همه برسد. بعد از صبحانه مفصل نوبت به چای می رسید از همان قابلمه نَشُسته مجددا برای توزیع چای استفاده می کردند و باز بصورت قلپی و اگر اضافه می آمد یک دور دیگر می چرخاندند. هر چه جمعیت اضافه می شد سهمیه غذایی تغییری نمی کرد در روزهای اول حدوداً سه قاشق ، برنج خالی به عنوان ناهار به هر فرد می رسید که در روز های آخر مسوول تقسیم غذا در غرفه ما که شخصی میانسال به نام علی بنا بود سهمیه برنج هر فرد را با فشردن سر پنجه تَهِ ظرفی سینی مانند و ته گود بنام قصعه جدا می نمود که تقریبا یک قاشق می شد. روزانه دو عدد نان صمون ساندویچی شکل که قبلا توضیح دادم نیز می دادند که بچه ها برنج ها را با آن بشکل ساندویج سرو می کردند. بعضا هم که نانی در کار نبود برنج را دانه دانه می خوردند تا زمان طولانی تری صرف ، و به اصطلاح اشتهایمان کور شود. دوستی می‌گفت برای اینکه سیر شویم بهتر است همین مقدار غذای ناچیز را در زمان طولانی تناول کنیم زیرا این مغز انسان است که باید دستور سیر شدن را صادر کند و به همین خاطر است که معده افرادی که با عجله غذا می‌خورند زود پر می شود ولی احساس سیری نمی کنند . زیرا هنوز پیامی مبنی بر سیر شدن از معده به مغز نرسیده است و لذا این شیوه تناول باعث چاقی افراد نیز می شود. این هم نکته آموزشی . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از مطلع عشق
به ما فهماند که برای دفاع از ولایت👇 🔻اگر مثل ، قدرت تبیین و اقناع سازی و رفع شبهات را نداری 🔻اگر مثل فرمانده سپاه نیستی و امکان حضور در عرصه ی نبرد در برابر دشمنان را نداری 🔻اگر همچون توان یا امکان مدیریت در حکومت اسلامی را نداری 🔻اگر همچون فریاد مطالبه و عدالت خواهی از خواصِ بی خواصِ جامعه را سر نمیدهی و گریبانِ مسئولین جامعه را در کوتاهی هاشان نمیگیری ♦️میتوانی مثل در بین مردم باشی، خرما فروش یا نقاش و یا بنا و بقال و کارگر و کارمند و هنرمند و ... و پای امام بایستی و از تصمیمات او دفاع کنی ، بی تفاوت نباشی و در جامعه و تاریخ اثرگذار باشی 📌تو کدام نوع یارِ علی ( علیه السلام ) هستی؟؟؟ فقط ‌❣ @Mattla_eshgh
🍃🌸 🌸🍃 132 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
چہ زیبا ملائک شدند زیستند همان ها ڪہ هستند ولے نیستند! کسانے ڪہ در جمع ما بودنده اند ولی حیف نفهمیده ایم ڪیستند! 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❤️ جا مانده های قافله ی اربعین تو آقـــــا دوای درد دل خود کجا کنند..!!! j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ سال 93 اربعین پیاده رفت کربلا که بیست وپنج ساله بود اراده خاصی به حضرت عباس علیه السلام داشت وقتی وارد حرم شده بودن بعلت اذحام جمعیت پاروی پایش می گذارند چون پاهایش تاول زده بود بشدت درد می گیرد و رضا ناخودآگاه فریاد می زند که همزمان جمعیت زیاد اونو به دیوار می کوبد و به زمین می افتد ؛ خودش می گفت من تنبیه شدم که به دیوار کوبیده شدم نباید صدایم رو در حرم حضرت عباس بلند می کردم وشروع به گریه وتوبه می کند ؛ اولین نذرش برای استخدام در آتشنشانی با اولین حقوقش گوسفندی در روز تاسوعا برای حضرت عباس علیه السلام بود .که اولین وآخرین سالی بود که نذرش راداد. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هرکه در محفل ما گِرد آید لقبِ مَرد به او خواهیم داد ... j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✔همسر شهید یعنی رضایت نامه شهادت... .✔ یعنی تکیه گاه ... .✔یعنی سنگ صبور یک مرد آسمانی... .✔ یعنی بدرقه ی روز آخر... . ✔ یعنی قرآن بالاسر... .✔ یعنی اضطراب و دلهره... .✔ یعنی منتظر یک تماس... . ✔ یعنی دعای سلامتی... . ✔ یعنی محرم اسرار شهید... .✔ یعنی هم مادر هم پدر ... .✔ یعنی خبر شهادت... ✔یعنی آخرین دم گوشی های زیر تابوت . ✔ یعنی پنجشنبه های دلتنگی... .✔یعنی مسافر گلزار شهدا.... ✔یعنی طعنه ها و کنایه ها... . ✔ یعنی عزت و صلابت... .✔ یعنی همیشه عاشق... . ✔ همسر شهید یعنی خود شهید یعنی شهیده .... (همیشه دوستت دارم ای شهید) . . 📎پ ن: تقدیم به همه ی همسران شهدا... عشق شما پاک ترین عشق بود و هست و خواهد بود ....در پناه شهیدتان ...🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار دستم داد آخر قلب ناپاکم حسین !💔 پای پیاده، رفت از دستم که رفت..😔 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سلام یکی از خادم های سنگر دچار این ویروس منحوس کرونا شده...برای سلامتیشون ام یجیب بخونید🌷
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 وضعیت بهداشتی الرشید هرکدام از غرفه ها خود داستان جداگانه ای دارد . اتفاقاتی که مثلا در غرفه ما افتاده با اتفاقاتی که در سایر غُرف رخ داده قطعا متفاوت و منحصر به فرد می باشد. به همین خاطر خاطرات دوستان آزاده در الرشید در عین حالی که در یک بند بسر می برده اند متفاوت است. البته شباهتهایی وجود دارد و یکسری اتفاقات در حد کل بند بوده که قطعا اکثر دوستان حضور ذهن دارند. شبها که درها بسته می شد امکان رفت و آمد به قسمت راهرو و دستشویی نبود و بعضی از دوستان به علت محیط غیر بهداشتی و سوء تغذیه به اسهال مبتلا می شدند و چاره ای جز قضای حاجت در همان محیط نبود و لذا طرف را به گوشه ای از اتاق هدایت و با حایل کردن پیراهنی به عنوان پوشش ، طرف مجبور بود داخل پارچ آبخوری قضای حاجت کند. تصوّر بفرمایید در اتاق کوچکی با انبوه جمعیت ، جدای از درد ناشی از بیماری اسهال ، طرف بخواهد در همان مکان خود را راحت کند. البته محیط به علت عفونت زخمهای مجروحین و عدم استحمام و البسه آلوده و... غیر قابل تحمل و مشمئز کننده بود لکن ما به آن عادت کرده بودیم. تازه برای شستن همین ظرف ، آب کافی دراختیار نبود و بدتر از آن اینکه مجبور بودیم از همان ظرف برای آب شرب هم استفاده کنیم لذا بالاجبار به هنگام شستشو در حد رفع نجاست اکتفا می شد که حالا بماند.... آب مورد نیاز بند توسط تانکر از بیرون تامین می شد که اکثرا در همان لحظات اول تمام و بعضا هم عمدا قطع می کردند. یکی از روشهای تهیه آب ، مکیدن شیر آب توالت بود بدین شکل که شیر آب توالت را مکیده و با نگهداری آب در دهان و انتقال آن به پارچ شاید مقداری آب تهیه شود. در ارتباط با استفاده از ظرف آبی که اشاره شد شاید بعضی دوستان بگویند خوب مگر مجبور بودید از همان ظرف ، آب بخورید ، نمی خوردید ، فوقش این بود که می مُردید. درست ، ولی وقتی با دنیای واقعی مواجه بشید و طعم تشنگی را بچشید ، و واقعیت را لمس کنید شاید نظرتان عوض شود. ضمن اینکه هیچ کدام از وقایع و رویدا هایی که ما با آن دست و پنجه نرم می کردیم حالت عادی و طبیعی نداشت و اگر ما می خواستیم مثلا در این یک مورد مقاومت کنیم در مقابل صدها اتفاق غیر منتظره دیگر چه کار می توانستیم بکنیم ضمن اینکه شرعا هم چنین اجازه ای نداشتیم و دشمن بعثی هم خواستار درهم شکستن اراده ما بود و اگر همه ما هم می مردیم هیچ اتفاقی نمی افتاد. درسی که در این زمینه می شود گرفت اینکه آدمی در سخت ترین شرایط و کمبودها می تواند مدت زیادی دوام بیاورد انسانی که با دو قاشق برنج و یک قلپ آش هم زنده می ماند چقدر برای دو روز زندگی فانی دنیا وقت ارزشمند خود را صرف جمع آوری ذخایر دنیا می کند با اینکه می داند سرانجام رفتنی است . البته این مهم با کار و تلاش و فراهم کردن لوازم آسایش خانواده و هم نوعان منافاتی ندارد که عین عبادت است . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 3 📿 6 📿 7 📿 9 📿 10 📿 16 📿 17 📿 20 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 133 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
° من از تکرار خوشم نمی‌آید دلم نمی‌خواهد چیزی را مدام برای کسی تعریف کنم... . اما میدانی چیست؟ دلم می‌خواهد از تو ببینم از تو بشنوم از تو بگویم... بارها و بارها . من زیاده روی و اسراف در دوست داشتنت را دوست دارم!... . . 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
هیچ وقت باصدای بلند حرف نمیزد. رفتاروعمل خوب اوبودکه همیشه مرا متوجه اشتباهاتم می کرد. مثلااگر میخواست بگوید، حجابت راحفظ کن، از میان عکسهایم آن یکی راکه باچادر گرفته بودم، انتخاب میکردومی گفت: این خوب است. اینجاخیلی قشنگ شده ای. همان مدت کمی که درخانه بودند، اختصاص داشت به خانه وخانواده وباتوجه به اینکه مادرم تنهادختر خانواده شان بودند، پدرم بادرک شرایط زندگی گذشته مادرم، اجازه نمی دادند ایشان برای انجام کارهای منزل متحمل سختی بشوندواکثرکارهارا خودشان انجام میدادند. ✍راوی:دخترشهید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
❤️ با کوله بــار اشکم باکــوله بار آهـم... اربعین سال بعد ایشالله تـــوی راهـــم... j๑ïท➺ @sangarshohada🕊