eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
یا مَن یَسمَعُ أَنینَ الوَاهِنِینَ! ای آنکه ناله خسته دلان را می شنود... الهی! اَعِنّی بِالْبُكاءِ عَلى نَفْسی ... خدایا! کمکم کن تا بر خودم و احوالاتم بگریم ... 📎 حاج حسین همدانی ،حسن ترک ، محسن امیدی و محسن اسکندری🌷 ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
4.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «اینجا هویزه است»... 🔻 به مناسبت 18 اردیبهشت؛ سالروز آزادسازی هویزه قهرمان با صدای راوی دفاع مقدس «حاج عبدالحسین کرامت» ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 ۲۶ مرداد و آخرین شهید اسارت همزمان با آغاز تبادل اسرا در ۲۶ مرداد ۶۹ جمعی از دوستان ما که به اردوگاه ۱۸ تبعید شده بودند با تعدادی از جاسوسها و پناهندگان به منافقین درگیر می‌شوند در این درگیری نیروهای بعثی مستقر در دکل نگهبانی بیرون در حمایت از هواداران نفاق به روی بچه‌ها آتش گشوده و در این میان شهید حسین پیراینده که خاطره ایشان در قسمت۷۹ گذشت از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و در آخرین روزهای اسارت به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد و نام خود را به عنوان آخرین شهید غریب اسارت در تاریخ دفاع مقدس به یادگار می‌گذارد شهید حسین پیراینده فرزند محمد و اختر در هفتم آذر ۱۳۳۶ در تهران چشم به جهان گشود و تا مقطع دیپلم ریاضی ادامه تحصیل داده و در همه صحنه‌های انقلاب شکوهمند اسلامی همراه و در دفاع مقدس نیز به عنوان بسیجی حضور یافته و در تاریخ ۶۵/۱۱/۱۱ به اسارت دشمن بعثی درمی‌آیند. ایشان تا سال ۶۸ در آسایشگاه سه اردوگاه ۱۱ حضور داشتند و بعد از رحلت امام ـ ره به علت الگو بودن و تاثیر پذیری بچه‌ها از ایشان در معیت ۷۲ نفر تبعیدی به بند ملحق و پس از مدتی به اردوگاه ۱۸ بعقوبه منتقل می‌شوند . ایشان فردی متدین و محکم و استوار بودند و در زمان حضور در آسایشگاه سه مدت مدیدی(حدود شش ماه) دائم روزه بودند آقای شجاعی که مدتی همدم ایشان بودند می‌گوید ایشان گفتند ما که دائم گرسنه هستیم ، پس بهتر است از فرصتها بهترین استفاده را کرده باشیم . بنا به نقل قول دوستان، ایشان در ایام آخر اظهار می دارند (بدین مضمون) که ؛ خدایا جانباز که شدیم. اسیری هم که رفتیم . فقط آرزوی شهادت بر دلمان مانده است. ایشان فرزند زمانه خویش بود. در شب آخری که فردایش به شهادتش رسیدند ایشان خطاب به آقای نریمان اسدی میگه؛ نریمان ، دوست داری بری ایران؟.... حالا که اسرا دارن آزاد میشن چه حسی داری ؟ گفتم خوشحالم شکر خدا . رو کردم بهش گفتم مگر تو خوشحال نیستی ؟!!! آهی کشید و گفت من برای چیزی دیگه‌ای اومدم جبهه ، نمی‌دانم چه اشتباهی کردم دوست ندارم برگردم ایران .... خوشا به سعادتش ، خودش می‌دانست فردا آسمانی میشه . شاید این زبان حال ایشان باشد ‌؛ خدایا من ۳۳ سال از عمرم گذشته حدود چهار سال است مفقودلاثر هستم و کسی از من خبری نداره . خانواده‌ام نیز داغ مرا دیده اند و غم دوری مرا تحمل کرده اند اگر مرگ یکبار است و شیون یه بار ، من این مسیر را تجربه کرده‌ام . زن و بچه‌ای هم که ندارم تا وابسته آنها باشم . حالا که در اوج تقرب به تو هستم مرا به دنیای بیرون بازمگردان. این درد دل مرا به یاد دیالوگ آخرین قسمت سریال مردان آنجلس می‌اندازد که از خدا خواستند حالا که از بندِ وابستگی‌های دنیای مادی رها شده‌اند با قبض روحشان ، آنها را به سوی خود بخواند. شاید این تشبیه درست نباشد ولی وقتی بعد از دوازده سال پیکر پاک حسین پیراینده از دل خاک غربت بیرون می‌آورند می‌بینیم که چندان هم بی شباهت نیست . سال ۸۱ و تبادل پیکر شهدای آزاده. وقتی پیکر این شهید عزیز برای انتقال به وطن نبش می‌‌شود مشاهده می‌کنند که بدن سالم است . بعثی‌ها برای محو این معجزه آشکار چهار ماه تبادل پیکرها را به عقب می‌اندازند و برای از بین بردن جسد ، آن را در آفتاب قرار داده که موثر واقع نمی شود. پزشکان از احتمال وجود رابطه بین سر و بدن خبر می‌دهند. لذا اقدام به جدایی سر از پیکر و تخلیه آن کرده و حتی با استفاده از مواد شیمیایی در صدد از بین بردن جسد بر می‌‌آیند که باز موثر واقع نمی‌شود . حجت الاسلام باطنی که در آخرین لحظات اسارت با ایشان همراه بوده اند در تشییع پیکر شهید حضور داشته و شاهد ماجرا بوده‌اند سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند درود و رحمت خداوند بر همه شهدای غریب اسارت. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 11 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
استاد معتز آقائیtahdir 26.mp3
زمان: حجم: 4.05M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸 (تندخوانے) جزء بیست و ششم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃 🌷 ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مخلوقِ محبوبم...! بنده‌ىِ من... ، همان عصایی‌ست که پیامبر وجودت با آن، تمامی بت‌های کعبه‌ی دلت را دَرهم می‌شکند، و دستان تو را در دستانم می‌گذارد... آن هنگام كه بشارتت می‌دهم، قطعاً منم آن، بخشنده‌ى مهربان نَبِّىءْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [ سوره حجر ،۴۹ ] 🌷 ... ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 💠صدا کرد:  مادر، برایم چای می‌آوری؟ برایش چای ریختم و بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. 💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.  پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازه‌ام بکش». 💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است» 💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به‌ خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند». 💠نمی‌دانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش می‌شود.... ✍به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد ●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاج قاسم سلیمانی: جنگ به تعبیر امروزی‌ها از هر میکروبی ایزوله بود؛ از میکروب نفس، هوای آن پاک بود، زمین آن هم پاک بود، به این دلیل در سرزمین دفاع مقدس کمتر میکروب خباثتی رشد می‌کرد. 🔹 در همه‌ی این دوره دفاع مقدس یک درگیری نفسانی وجود ندارد... 🌷 ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
دخترکان شیعی مدرسه سیدالشهداء کابل به خاک و خون کشیده شدند...😭 ...؟!! تسلیت به مردمان ستمدیده‌ی افغانستان🖤 ว໐iภ ↬@sangarshohada🕊🕊
من از "خودم" عجیب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را مضطرانه بالا گرفته ام... آنقدر مَنيت هايم زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد "الغوث الغوث" سر داده ام...! و آنوقتی كه روی زانوهای تو باریدم دوباره سبز شدم...! " أینَ سِترُک الجَمیلْ؟ " میخواهم از نو شروع کنم... ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
تو حتی اخمت قشنگتر از لبخند بقیه س:) ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 نسیم رهایی ۱ طی این یکی دو هفته همه برنامه‌های بچه‌ها بهم ریخت نه اینکه برنامه‌ای نداشته باشیم بلکه شکل و محتوای آن عوض شد هر چه به روز آزادی نزدیک‌تر می‌شدیم برنامه ها منسجم تر می‌شد اینکه برای روز آزادی و ورود به وطن چه برنامه‌ ای داشته باشیم که هماهنگ باشد و.. البته ما چون مفقودلاثر بودیم همچنان نگران و اطمینان صدر درصدی برای آزادی نداشتیم و همچنان که قبلا اشاره کردم تصمیمات آنها خلق الساعه بود و بر پایه و اصول مدیریتی استوار نبود. یکی دو روز بعد از آغاز مبادله اسرا ، در راستای اولویت آزادی اسرای مجروح همه مجروحینی که قطع عضو یا معلول بودند را با دو دستگاه اتوبوس به مکان دیگری برده و با تجمیع مجروحین سایر اردوگاه ها آنها را تا پای پله‌‌های هواپیما برده و باز می‌گردنند و علی‌رغم اینکه نهایتا با هواپیما به تهران منتقل می‌شوند لکن همراه ما به موطنشان رسیدند. یعنی اگر ماجرای جنگ کویت در میان نبود به احتمال زیاد اسرای مفقود گروگانهای خوبی برای فشار و امتیازگیری بودند و اصلا یکی از فلفسه‌های مخفی نگهه داشتن اسرای کربلای چهار به بعد همین بود . ولی با توجه به مساله کویت خداوند چنین مقرر فرموده بود که همه اسرا از چنگال بعثی‌ها رهایی یابند. با همه این احوال خوشحال بودیم با خود می‌گفتیم اگر آزاد هم نشویم قطعا ما را به اردوگاه اسرای آزاد شده منتقل می‌کنند که هرچه باشد از این جهنم تکریت بهتر است . از برخورد نگهبانها و اخباری که از ناحیه آنها به ما می‌رسید این نوید را می‌داد و هر چه به روزهای آخر می‌رسیدم رؤیای ما به واقعیت نزدیکتر می‌شد. دو سه روز قبل از روز آزادی خبرهای قطعی مبنی بر آزادی کل اسرا توسط نگهبانها اطلاع رسانی شد. یکی دو شب آخر همه مشغول خیاطی بودند و با استفاده از لباسهایی که از کیفیت مقاومتری برخوردار بود اقدام به تهیه کیف دستی در ابعاد حدود ۲۰×۴۰ می‌نمودند تا اگر بعثی‌ها مانع نشدند مختصر وسیله شخصی از قبیل لباس و.. به عنوان یادگاری همراه خود به ایران ببرند . من نیز با استفاده بلوز سبز رنگ که لباس فرم زمستانی ارتش عراق بود و در جریان ارتحال حضرت امام ره به آن اشاره کردم با ترکیب پارچه سفید ، کیف دستی ز‌یبایی درست کردم و روز آخر پیراهن راحتی و زیرشلواری که خودم با تکه‌های دشداشه دوخته بودم به اضافه آخرین صمونی (نان ارتشی) که قسمتم شده بود را در آن جای دادم تا همراه خود به ایران بیاورم . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊