eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوله هنیه: خبر شهادت پدرم را با سربلندی و استواری دریافت کردیم ‌‌‌ @sangarshohada 🕊🕊
28.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خون فرمانده‌ای روی زمین جاری بشه نقشه عملیات بعدی رو ترسیم میکنه هرجا خون فرمانده‌ای ریخته بشه اون نقطه میشه مرکز فرماندهی تهران میدون جنگ نیست؛ تهران مرکز فرماندهیه و اونجایی که میدون جنگه، وسطِ تلاویوه @sangarshohada 🕊🕊
شب‌های جمعه ؛ جلوی دَرِ مقر آب و جارو می‌کرد می‌گفت شهدا حتما می‌آیند دیدنِ دوست‌های قدیمی‌شان. یک جوری می گفت ؛ انگار خودش دیده بودشان! همین جور که جارو می‌زد زیر لب زمزمه می‌کرد: " شب های جمعه فاطمه آید به دشت علقمه گوید حسین من چه شد..." @sangarshohada 🕊🕊
گاهی میان مردم، در ازدحـام شهر... غیر از تـو هر چه هست فراموش می‌کنم … 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ماجرای مدافع حرم گمنامی که بعد شهادت محل جنازه اش را به دوستانش نشان داد.. 🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش می‌گوید: ◇ در اوج درگیری بعد از رشادت‌های به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شهید شد و به خواسته قلبی‌اش رسید اما پیکرش نیامد. ◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. 🔹️ دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد. ◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم » و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا. @sangarshohada 🕊🕊
اسیر نگو ! که شاگرد مکتب زینب با غیرتِ دستان بسته‌‌اش ویران‌کننده‌ صف اعداست اسفند ۱۳۶۳ عکاس : پیر پرین @sangarshohada 🕊🕊
«تا کربلا راهی نمانده» خستگی را بدر می‌کرد...! جنگ به رغم خاطرات زیبایی که دارد، مملو از سختی‌ها و مشکلات متعدد بود. یک رزمنده در فضای جبهه‌ها گاه به قدری خسته می‌شد که چین به صورتش می‌افتاد و چشم‌هایش را خون می‌گرفت، اما یک شعارِ دلشاد کننده می‌توانست خستگی را از تن او رفع کند؛ بنابراین شعارِ «تا کربلا راهی نمانده» قلب‌ها را جلا می‌داد و روح‌ها را تازه می‌کرد. طوریکه می‌توانست به یکباره خستگی را از دل خسته‌ترین رزمنده نیز خارج کند... @Sangarshohada 🕊🕊
دقت کردید خداوند چطور شهادت شهید هنیه رو رقم زد ظاهرش اینه که ایشون در یک کشور دیگه و غریبانه شهید شد اما فرض کنید مثل فرزندانشون داخل غزه به شهادت می رسید کجا بر پیکرشون نماز می خوندن؟ چند نفر جمعیت می تونست در تشییع ایشون شرکت کنه و چه کسی بر ایشون نماز می خواند؟ اصلا پوشش خبری چندانی داده می‌شد؟ باز هم دشمن احمق خواست نور الهی رو خاموش کنه ولی تقدیر الهی اینطور رقم زد : 🔸️کسی که از همه چیز خودش گذشت 🔹️در مملکت امام زمان شهید شد 🔸️ولیّ امام زمان بر پیکرش نماز می خواند 🔹️تشییع میلیونی و با شکوه 🔸️با پوشش خبری جهانی لحظه به لحظه 🔹️و محل اجتماع تمام آزادی خواهان جهان که با او وداع کنن از این زیباتر هم داریم؟ و از این مقتدرانه تر؟ با خدا باش تا کامروا باشی
به من اخم نکن جانانِ من ، من برای آن خطِ میانِ ابرو هایت دنیا را زیر و رو می کنم.. تا تو باردیگر بخندی.. و دلم را زیرو رو کنی .. پس با من مهربان باش.. که مهرِ من ، مهربانی توست حضرت یار.. 🌷 @sangarshohada 🕊🕊
🔺بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبه‌ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم...» 🔺مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد. دستی به شانه‌ام زد و گفت: «حاج علی، مکه می‌روی؟!» یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: «چطور مگر؟» 🔺خندید و ادامه داد: «برایم یک سفر جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمی‌توانم بروم. با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشید به مکه بروید!» سر به آسمان بلند کردم. دلم می‌خواست با تمام وجود فریاد بکشم: «خدایا شکرت...» ✍به روایت خودشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊
سنگرشهدا
#خاطرات_شهید 🔺بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما که توفی
💠وقتی وزوایی گفت «علی و پیچک شهید می شن» تصمیم گرفتیم نگذاریم آن ها در این عملیات جلو بروند. حرف وزوایی، برای ما حجت شده بود. تا آن موقع، پیش بینی های او درباره ی شهادت بچه ها به واقعیت پیوسته بود. 💠آخرین باری که علی را دیدم، با پیچک همراه شده بود تا برای عملیات حرکت کند. برای خداحافظی بوسیدمش و در گوشش دعا خواندم. «الله حافظاً یا ارحم الرحمین» علی کلامم را قطع کرد و گفت : چه کار می کنی؟ این به جای اینه که دعا کنی شهید بشم؟! برای بار دوم و سوم هم که دعا خواندم، دعا را قطع کرد و گفت: دعا کن شهید بشم. 💠بادوستان گرداگردش را گرفتیم. از هر چیزی که فکر می کردیم ممکن است مانع جلو رفتنشان شود گفتیم و نتیجه گرفتیم که افراد ورزیده و مجربی مانند او، نباید به راحتی از دست بروند. 💠آن موقع هنوز قراردگاه تاکتیکی به وجود نیامده بود. اما حرف هایمان بی اثر بود. علی اسلحه اش را روی دوشش انداخت و با سرعت رفت. از وقتی که دست راستش قطع شده بود، اسلحه اش عوض شد. 💠به جای ژ-3 که همه بچه ها دستشان می گرفتند، او اسلحه ی MP40 1 حمل می کرد. اسلحه ی نسبتاً راحتی بود. بندش را می انداخت گردنش و می توانست با آن به صورت رگبار، تیراندازی کند. بعدها این اسلحه را هم کنار گذاشت و تنها به در دست گرفتن چوب اکتفا کرد. 💠زمان زیادی نگذشت که خبر رسید علی و پیچک در منطقه ی برآفتاب 2 مورد هدف دشمن قرار گرفته اند. یک تک تیرانداز با تیر کلاشینکف پیچک را زد که او در جا شهید شد. علی هم به فاصله ی چند ثانیه از شهادت پیچک، هدف تیر مستقیم تانک قرار گرفت و دست کم سیصد ترکش به بدنش اصابت کرد. 💠او از ناحیه سر، صورت،سینه، ریه، پا و دست به شدت مجروح شد. دست مصنوعی اش هم کاملاً سوراخ سوراخ شده بود. 💠علی خودش تعریف می کرد: با خودم گفتم حتماً این جا آخر خطه رو به قبله دراز کشیدم و منتظر ماندم. بعد فکر کردم یک لبخندی بزنم تا بعداً کسی آمد دید، بگه این شهید چه تبسم قشنگی هم داشته. حدود نیم ساعت، سه ربع به همان حال بودم. دیدم نه، خبری نیست. 💠به خودم گفتم بلند شو بابا لیاقت نداری. تا بلند شدم، دیدم با هر نفسی که می کشم، هوا همراه باخون از دهنم بیرون میزنه. چفیه را باز کردم و بستم دور دهانم و یواش یواش راه افتادم به طرف پایین. 💠علی با همان حال توانسته بود چهار ساعت پای پیاده از کوه پایین بیاید. بالاخره یک نفر بر ارتشی که از آنجا می گذشته، او را می بیند، سوارش می کند و به سرپل ذهاب ، پادگان ابوذر می رساند. 💠علی به بیمارستان پادگان می رود. همان دکتری که چند ماه پیش دستش را عمل کرده بود، او را معاینه می کند. دکتر با دیدن علی، او را به خاطر می اورد و می گوید: باز هم که تو هستی؟ 💠علی جواب می دهد: بله، اون دفعه که اومدم پیش شما خوب عمل کردید، ما هم مشتری شدیم. دو روز در این بیمارستان بستری بود. بعد به بیمارستانی در تبریز فرستاده شد. از تبریز هم به بیمارستانی در تهران منتقل شد. بعد از بهبودی نسبی اش مجدداً به مرکز ارتوپدی مراجعه کردیم و دست مصنوعی دیگری برایش سفارش دادیم. 📎فرماندهٔ تیپ ۱۰ سیـدالـشهـدا 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران ●شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاج عمران ، عملیات والفجر۲ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔰زیارت مهم عجل الله فی فرجه که بعد از نماز صبح می خوانند 👌آیت الله بهجت توجه ویژه ای به خواندن هر روز این زیارت داشت منبع: کتاب حضرت حجت، فصل اول 🌺 نقل شده بعد خواندن ،دست راست را به روی دست چپ به عنوان نمادی از بیعت کردن با حضرت قرار دهیم. انشالله خواندن این زیارت ،دل حضرت را شاد کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 خاطره زیبای فرزند شهید طیاری از رابطه عاطفی و محبت‌آمیز حاج قاسم با فرزندان شهدا عمو، قدرت "نه" گفتن به فرزندان شهدا را نداشتند. 📎 بخشی از ویژه‌برنامه مثل پدر @sangarshohada 🕊🕊
مرور می‌کنند در پشت خاکریز خاطراتِ حماسه را ... @sangarshohada 🕊🕊
میشود آیا ڪمے سطحے تر نگاهمان ڪنید...!؟ عمق نگاهتان مے کُشَد ما را از .. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
همسر گرامی! من و تو می دانیم که انقلاب اسلامی که همان اسلام است اکنون در زمان و مکانی واقع شده است که برای پیروزی آن نباید از هیچ کمکی دریغ کرد. باید به دیگران بفهمانیم که اسلام، قربانیان بزرگی از آغاز تاکنون داده و راحت به دست ما نرسیده و باید برای آن، طبق وظیفهای که داریم و خدا از ما خواسته کوشش کنیم. سستی ما در این زمان باعث میشود تا در روز قیامت مورد مؤاخذه و بازخواست خدا قرار گیریم و آن وقت است که پاسخی برای گفتن نداریم. اکنون که سعادت این را یافته ام که در جبهه ستیز با کفار به مصاف با آنها برخیزم و اکنون که خداوند با ناسپاسی های بسیارم بر من منت گذارده و این نعمت بزرگ را به من عطا فرموده ، بر خود فرض   می دانم که هر آن به درگاه خدا استغاثه کنم که ای خدای بزرگ ، من بیگناه نیستم که معذور باشم و نیرومند نیستم که غلبه کنم و گریزگاهی ندارم که بگریزم پس تو مرا بیامرز. سفارشی به شما امت رزمنده ... این را بدانید که ابرقدرتهای چپاولگر ، سلطه جو، خموشی شما را می خواهند . حضور خود را در صحنه همچنان حفظ کنید و در برابر مصائب چنان استواری از خود نشان دهید که آهن از خجلت به آبی مبدل گردد. . به سراغ وصیت نامه های شهدا بروید که سرچشمه گرفته از اسلام و وصیت نامه های ائمه معصومین . 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۸/۱۰ یزد ●شهادت : ۱۳۶۶/۵/۱۴ سردشت ، عملیات نصر۷ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
" پلاکش " را برای ما جا گذاشت ، تا روزی بدانیم ، از جنس ما بود ... " هویتش " خاکی بود ! اما " دلش " را به آسمان زد ... گمنامی راز عجیبی است ...! 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سـرم خراب شده بود پـــرسیدم: «واسه چی؟» گــفت:چــرا مــواظب نیستی میدونی اینا رو کی فرستاده میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همه‌ش امانته! گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟ دستش را باز کرد تا حبّه قند خاکی تـوی دستش بود دم در چادر تدارڪات پیدا ڪرده بود! 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
گرچه بر پیکرمان زخم زیاد است ولی ما چو نخلیم که تا سَر نرود جـان ندهیم . . . ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
بہ صبحِ روےِ تو غیر از سلام جایز نیست... بہ پیشِ پاےِ تو جز احترام جایز نیست... 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه بدانند همه دشمن بداند هم دوستان با اخلاص بداند هم آن دوستانی که گاهی دلشان میلرزه بدانند جمهوری اسلامی محکم ایستاده اند شیطان مجازات خواهد شد.....
💠لباس های شسته شده سرهنگ خلیل صرّاف ●زمانی که در قرارگاه رعد بودیم.گاهی بچه ها هنگام رفتن به حمام لباسهای چرک خود را کنار حمام می گذاشتند تا بعدا آنها را بشویند.بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباس هایشان رفته بودند،آنها را شسته و پهن شده می یافتند و با تعجب از این که چه کسی این کار را انجام داده،در شگفت می ماندند. ●سرانجام یک روز معما حل شد و شخصی خبر آورد که آن کس که به دنبالش بودید،کسی جز تیمسار بابایی،فرمانده قرارگاه نیست.از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباس هایشان بر دوش جناب بابایی بیفتد،یا آنها را پنهان می کردند و یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊