❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#مهر_بـــرادرے
✍دوره آموزشی با محمد حسین یکجا بودیم. قشنگترین خاطرهای که از او دارم هم در این دوره اتفاق افتاد.در یکی از تمریناتی که برای آمادگی بچهها تدارک دیده بودند؛ مربی آموزش من را تنبیه کرد که باید محوطهای پر از سنگ و خاک را غلت بزنم. من هم اطاعت امر کردم. در حین غلت زدن، تنم به پای یک پاسدار برخورد کرد. وقتی که گرد و خاک فرو نشست و توانستم درست ببینم؛ متوجه شدم سید محمد حسین است، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و من تماشاچی باشم».
#جــــاے_عکس
✍منو محمدحسین سال 90وارد یگان صابرین شدیم بعد یروز که تو یگانمون داشتیم میرفتیم یکی از تابلوهایی ک عکس شهدای قله جاسوسان روش بوده یه جای خالی داشته که سید گفت اونجا جای عکس منه،من گفتم نه جای عکس منه بعد چهارسال که سید شهید میشه بعد که داشتم میرفتم سرکار دیدم روی همون تابلو و توی همون جای خالی عکس سیدمحمد حسین را زدن
راوے : #بــــرادر_شهید🌷
#شهید_سیدمحمدحسین_میردوستی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4_467024809507684361.mp3
3.38M
✾ ✨🌸﷽🌸✨✾
🎧 #مـــــولودے 🎧
💞به مناسبت عید غدیــر خم💞
باصداے :
سید مجید بنے فاطمه
✨🌸 #حیدر_علےمولا_علےمولا🌸✨
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣5⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 251
ـ کجا؟!
ـ قرارگاه!
ـ با کی؟
ـ والله فعلاً کسی نیست. خودم تنها دارم میرم!
ـ آقا سید! فعلاً قرارگاه رو ولش کن. اول این خط باید پاکسازی بشه برای قرارگاه از عقب نیرو میاد!
برگشتم و به سمتی که آقا مصطفی میگفت رفتم. آنجا منطقه ای که ما باید آن را پاکسازی میکردیم حدود پانصد متر بود، به سرعت در خط دویده و داخل سنگرهای دشمن نارنجک پرتاب میکردیم. میخواستیم بچه ها زمانی که با قایقها به سده میرسند، بتوانند به سرعت بالا بیایند و عملیات را ادامه دهند. حدود نیم ساعت بعد از آغاز درگیری، قایقها از هر طرف به سینه ساحل چسبیدند. نیروها با گذر از سیم های خاردار بالا می کشیدند. از آنطرف برای خط دوم دشمن ـ همان نیروهای پشتیبانی و نیروهای داخل قرارگاه ـ مسجل شده بود که خط اولشان شکسته و شاید متوجه رسیدن نیروهای کمکی ما هم شده بودند، بنابراین آتش شدیدی از قرارگاه به سوی ما باریدن گرفت. آتش پرحجمی بود و به سختی میشد با سلاحهایی که در دست داشتیم کاری از پیش برد.
در همان لحظات، دولولی که پایین جاده به سمت آب نشانه رفته بود، چشمم را گرفت. بدون معطلی به طرفش رفتم. سالم بود و جعبه مهماتش هم مهیا. اگر میشد آن را بالای جاده کشید و سرش را به سمت قرارگاه برگرداند، چه میشد...
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣5⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 252
در عرض چند ثانیه دو نفر از بچه ها به طرفم آمدند. همیشه در عملیاتها لحظاتی بود که هر کس هر کاری از دستش برمی آمد انجام میداد و مهم نبود طرف دیگرش که باشد. آنجا هم سه نفری میخواستیم دولول را حدود دو سه متر بالا بکشیم و روی جاده مستقر کنیم. «یا علی» گفتیم و بالا کشیدیم. نمیدانم چطور با نیروی ما سه نفر که ساعتها بلم رانده، درگیر شده و خسته بودیم، آن کار سنگین ممکن شد. سر دولول را به سمت قرارگاه برگرداندیم و آماده شلیک شدیم اما جایی که ایستاده بودیم جای بدی بود؛ وسط جاده بدون هیچ مانع و سنگری. تقریباً در مسیر همه گلوله هایی بودیم که از قرارگاه شلیک میشد. من اصلاً به فکر این چیزها نبودم. واقعاً برایم سخت ترین قسمت عملیات زمان حرکت تا رسیدن به خط و بالا آمدن از سده بود و حالا دیگر هر کار سختی برایم ساده بود. خودم نشستم پشت دولول و با اولین رگبار، خاکریز جلوی قرارگاه را هدف گرفتم. روبه روی آن رگبار یک نفر هم نمیتوانست سرش را بلند کند. آتش دولول مانع بزرگی در مقابل تیراندازی نیروهای قرارگاه شد؛ با تیرهای خودشان میزدمشان و شور عجیبی داشتم. با هر رگبار دولول به طور محسوسی تیراندازی آنها فروکش میکرد. در همان لحظات، نیروهای گردانهای دیگر که از راه رسیده بودند قصد حرکت به سمت قرارگاه را داشتند. با اعتماد گفتم: «برید جلو!»
ـ میزنن!
دوباره گفتم: «نترسید! من از اینجا میزنمشون! فقط نیمخیز برید که تیرهای دولول شما رو نگیره...» آنها حرکت کردند و من همچنان قرارگاه را زیر گلوله های دولول گرفتم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نود_ودومین
#ختم_قران_شهدا
لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷1🌷2🌷3🌷🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩@
( #s794_615)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹