eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 82 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_علی_جمشیدی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
بزرگـےتان از آنجـا آغـــاز شــــد ڪہ تمـام آرزوهایتــان را پشت جبـهـــہ رهـــا ڪـردید! #مردان_بےادعا #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍‌خــون، شهیدان را زِ آب، اولےتر است.. این #گنه، از صد #ثواب اولےتر است.. و این همان سِرے است ڪه #سید_مرتضے_آوینے گفت: خون، حرمِ سِرِّ سیدالـ‌شهداست... #شـ‌هید_محمود_ڪاوه ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• : 💢هفته دفاع مقدس رسید، افاغنه را بیرون کنیم. امیر هاشمی مقدم: فرارو دفاع از خاک میهن، امری شناخته‌شده در هر کشوری است؛ اما دفاع از سرزمین و خاک دیگران، نیازمند انگیزه‌ای بسیار قوی است. از همین روست که مردم و مسئولین کشورهایی که درگیر جنگ‌اند، به رزمندگان دیگر کشورها که در دفاع از کشور آنها مجاهدت به خرج داده‌اند، احترام شایانی گذاشته و خدمات‌شان را پاس می‌دارند. 🔶این روزها که همه جا سخن از رشادت‌های رزمندگان ایرانی در هشت سال جنگ تحمیلی است، کمتر سخن از مبارزانی می‌رود که اگرچه تابعیت ایرانی نداشتند، اما در دفاع از خاک ایران، پا به پای رزمندگان ایرانی جانفشانی کرده و خاک ایران را به خون‌شان گلگون ساختند. کمتر ایرانی‌ای می‌داند بیش از دو هزار رزمنده افغانستانی در جنگ با عراق، شهید شده و تعداد بسیار زیادی هم جانباز افغانستانی در کشورمان داریم. شهدایی که هنوز خانواده‌ها و حتی فرزندان‌شان که مادر ایرانی دارند، به چشم «اتباع بیگانه» دیده می‌شوند. و جانبازانی که از حقوق برابر با یک جانباز ایرانی برخوردار نیستند؛ حال آنکه باید به اینان بیش از رزمندگان و جانبازان ایرانی ارج نهاد. 🔶نمی‌دانم چند نفر از ایرانیان با «غلامعلی ظفرعلی» آشنایی دارند. جانباز افغانستانی‌ای که به خاطر دفاع از خاک ایران هر دو چشمش را از دست داد؛ اما سالها در یک حمام ویرانه روزگارش را به سر می‌برد و هر کس که از حال و روزش می‌پرسید، تنها آرزویش مرگ بود! سالها با گرسنگی و سوءتغذیه به سر برد و به دلیل غیربهداشتی بودن محل زندگی‌اش، بیماری‌های پوستی گرفته بود. شاید بهتر بود اهالی روستای عباس‌آباد ورامین، همان تکه نان و جرعه آب را هم به او نمی‌دادند تا زودتر از این همه رنج راحت می‌شد. 🔷همچنین نمی‌دانم چند نفر از ما «امان‌الله امینی» را می‌شناسیم. جانباز افغانستانی‌ای که سی سال است به خاطر دفاع از خاک ما، قطع نخاع شده و روی تخت خوابیده؛ در خانه‌ای کوچک و دلگیر؛ در حالی‌که یک کلیه‌اش را هم از دست داده و البته به خاطر شیمیایی شدن و مشکل حاد ریوی، مدام باید با کپسول اکسیژن نفس بکشد. پوکی استخوانش هم بماند. البته که با این تن رنجور و آسیب‌دیده، توان کار کردن ندارد؛ اما همین که توی گذرنامه‌اش نوشته‌ایم: «عدم حق اشتغال به کار»، نهایت قدرناشناسی و نمکدان‌شکنی ما را می‌رساند. 🔷امان‌الله امینی تنها یکی از هزاران رزمنده تیپ ابوذر بود؛ تیپی که از بر و بچه‌های افغانستان تشکیل شده و بسیاری‌شان در راه دفاع از ایران، جان‌شان یا تندرستی‌شان را از دست دادند. حالا این روزها تیپ ابوذر نامش شده فاطمیون. صدها افغانستانی در این تیپ در کنار ایرانیان و سوری‌ها با داعش و دیگر نیروهای مرتجع جنگیدند تا ما و منطقه‌مان آسوده بماند. با همه اینها، اگر از ایشان قدردانی شایسته نمی‌کنیم، ای‌کاش دست‌کم اخبار دلسرد کننده کمتری هم می‌شنیدیم: ❌ نماینده مجلسی که نتوانسته وعده‌های دروغین انتخاباتی‌اش را عملی سازد و بنابراین دیوارِ کوتاهِ «اتباع بیگانه افغانی» می‌شود مسئول بیکاری جوانان حوزه انتخاباتی‌اش؛ ❌ مامور نیروی انتظامی‌ای که صبح‌اش را با دستگیری «افغانی‌های غیرمجاز» و گاهی فیلم گرفتن از رفتار توهین‌آمیزش با آنان آغاز می‌کند؛ ❌ پدر و مادر ایرانی‌ای که شکایت می‌کنند چرا در مدرسه فرزندانش، کودکان افغانی هم درس می‌خوانند؛ ❌ کارگری که پارچه‌نوشته در دست گرفته و کارفرما را برای به‌کارگیری کارگر افغانستانی سرزنش می‌کند. 🔷و... هرچند باید منصف بود و اعتراف کرد که در سالیان اخیر، رفتارمان با افغانستانی‌ها خیلی بهتر شده، اما همچنان جای اصلاح دارد. همچنان به آنها مدیونیم. همچنان هم قدرشان را نمی‌دانیم. این روزها خبر می‌رسد صدها هزار کارگر افغانستانی در پیِ افت ارزش ریال، از ایران رفته‌اند. دیر نخواهد بود که پیامدهای این خلأ را به‌واسطه افزایش بهای کالاهایی که اینان در ساختش نقش داشتند (از کوره‌های آجرپزی گرفته تا کارگاه‌های سنگ‌بری، بلوک‌زنی، دام‌داری‌ها و...) ببینیم. آنگاه شاید کمی دیر باشد برای قدردانی. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ی روز به احمد آقا گفتم : بیا موهای سرو صورتت و کوتاه کنم . گفت : نه نمی خواد ؛ پرسیدم چرا نه؟ گفت : موهای سرم و کوتاه میکنم اما ریش هامو نه ؛ با تعجب سوال کردم : چرا ؟! گفت : میترسم لحظه شهادت صورتم ترکش بخوره و مجروح بشه . و مادرم طاقت دیدن زخمهای صورتمو نداشته باشه . اگر از عملیات برگشتم‌و شهید نشدم اونوقت ریش هامو کوتاه میکنم . و من و به حضرت زینب سلام الله علیها قسم داد که اگر شهید شدم . حتما جنازه امو هر طوری شده برگردونید .تا مادرم با دیدن جنازه من سبک بشه . چون من وضعیت مادرم و خودم می دونم . فقط نگذارید پیکرم اینجا بمونه . و ماهم هر جوری بود سعی و تلاش نمودیم تا پیکر شهید گودرزی و بر گردونیم و پس از شهادتشون تحویل خانواده اش بدیم . تا آرامش دل مادرش باشه . 🌷 راوی: ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
چقدر #نگاهتـ آرام استــ مگـر بہ چہ چیزے فڪر میڪردے ڪہ اینقـدر آرام خوابیده اے ؟ #بزرگمـــرد_کوچـک ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
در دفتــــر خاطراتتان بنویسید: هر چہ ڪہ داریم ز #شـــهیدان داریم... #شهدا_گاهی_نگاهی😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣8⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 289 اصغر با اطمینان میگفت: «نه! قبلاً با ما هماهنگ کرده. سعی میکنه همزمان که ما جلو میریم جلوی راهو بزنه تا اونا غافلگیر بشن!» جواب اصغر آقا دهانم را بست اما واقعاً کار آن مینیک اتیوشا عجیب بود، چنان آتش دقیقی را در طول جنگ کمتر دیدهام. با اصابت گلوله های مینی کاتیوشا به سنگرهای عراقی آتشی بلند میشد که در تاریکی نیمه شب دیدنی بود. تازه دجله را پشت سر گذاشته بودیم که هواپیماهای عراقی وارد عمل شدند و در چند ثانیه آنقدر منور ریختند گویی آسمان آتش گرفت! به دلایل متعدد که کمبود نیرو مهم ترینشان بود، باید منتظر میماندیم تا منورها خاموش شوند. دقت عمل مینی کاتیوشای ما، عراقیها را چنان گرفتار کرده بود که انگار به چیزی جز حفظ خودشان فکر نمیکردند. زیر روشنایی آن همه منور به لطف خدا اتفاقی برای ما نیفتاد و یقین کردیم آنها اصلاً به منطقه نگاه نمیکنند. ما در داخل کیسه ای به راهمان ادامه دادیم. گاهی منتظر میماندیم و دوباره حرکت میکردیم. فاصله ما تا اتوبان حدود یک کیلومتر یا کمی بیشتر بود. کنار اتوبان هم روستایی بود که اتوبان این روستا را دو قسمت کرده بود. عراقیها برای اینکه اتوبان را نگه دارند در هر دو قسمت و روی اتوبان موضع داشتند. ما باید به سمت اتوبان پیشرَوی میکردیم. کمی که جلوتر رفتیم اصغر قصاب به همراه علی تجلایی و چند نفر دیگر به طرف روستا رفتند. قرار بود بعد از اینکه ما محل را آماده کردیم، بچه های تخریب را به آن سمت برسانند. مسئول باقیمانده نیروها که بنا بود به حرکت ادامه دهند، قاسم هریسی بود. حرکت کردیم و دقایقی بعد از کنار اتوبان گذشتیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣8⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 290 از آنجا فقط حدود پنجاه متر با هدف اصلی مأموریتمان فاصله داشتیم. قاسم دستور داد: «آرایش بگیرید...» و صدای بچه ها انگار که انعکاس صدای او بود بلند شد: «آرایش بگیرید... آرایش بگیرید...» بی اختیار خنده ام گرفت: «این دیگه چه جورشه؟! چطور شده عراقیا صدای ما رو نمیشنون!» به اصطلاح آرایش گرفتیم و کمی جلو رفتیم که این بار قاسم فریاد زد: «اشتباه شده! برگردید این طرف!» ظاهراً ما به جای اینکه به طرف اتوبان برویم، به سمت روستا برگشته بودیم. دقایق پراضطرابی بود. صدای قاسم را علاوه بر ما عراقیها هم شنیده بودند و داد و بیدادشان بلند شده بود: «قف! قف!» بلافاصله آتش شروع شد. سریع خودم را روی زمین پرت کردم، هنوز آماده درگیری نبودیم. قرار بود آرایش بگیریم و سپس درگیر شویم و حالا آتش پرحجم تیربار و آر.پی.جی بود که بر سرمان میبارید. عراقیها هنوز نتوانسته بودند آنجا سلاحهای بزرگی مثل دوشکا و شلیکا آماده کنند اما با هر چه داشتند روی ما آتش گشوده بودند. وقتی خودم را روی زمین پرت کردم سرم به جایی خورد. نگاه کردم و دیدم خاک نرم است. حساب کار دستم آمد. ما فکر میکردیم حداقل پنجاه شصت متر با محل اصلی درگیریمان فاصله داریم در حالی که درست کنار اتوبان بودیم. کاملاً معلوم بود جلوی اتوبان کانالی را تازه کنده اند، خاک نرم و تازه بود و عمق کانال هم کم بود. احتمالاً فرصت کار بیشتر پیدا نکرده بودند. سرم را بالا گرفتم ببینم دشمن کجاست؟ دیدم همه تیرها از یک محل شلیک میشوند؛ هم تیرهای ما، هم تیرهای عراقیها! دوباره نگاه کردم و با دقت متوجه شدم اوضاع از چه قرار است؛ ما در نیم متری عراقیها بودیم! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷16🌷18🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 83 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سعید_کمالی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
دلم تنگ اسٺ دلـم اندازه حجم قفس ٺنگ است سڪوتم سرد و طولانیست نمے دانم چرا در قلبـــــ من پاییز طولانیسٺ... #شهید_روح_الله_قربانی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
اگر حشدالشعبی و مقاومت عراق را هدف بگیرید، درهای جهنم را بہ ‌روی‌تان باز میکنیم خبرگزاری الغدپرس عراق بہ نقل از «یکی از فرماندهان ارشد حشدالشعبی»: 🔹سردار سلیمانی، پیام تهدید شدیداللحنی را برای فرماندهان نظامی آمریکا در عراق ارسال کرده است. 🔹در این پیام گفته شده کہ اگر نیروهای آمریکا، نیروهای حشدالشعبی و مقاومت اسلامی عراق را هدف بگیرند، درهای جهنم را بہ روی آنها باز خواهیم کرد و اگر این اتفاق بیفتد، نیروهای الحشد و مقاومت اسلامی پاسخ سختی بہ نیروهای حاضر در پایگاه‌های آمریکا در عراق خواهند داد. @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ زمانی که تو سوریه زندگی میکردیم لباس های ریحانه و مهرانه را که استفاده و تکراری شده بود را جمع کردم و کنار گذاشتم که بدهم به بچه های سوری بعد به اقا مهدی گفتم می شود لباس های بچه ها را بدهی به کسی که نیاز دارد توی جنگ نیازشان می شود و شاد می شوند گفت:《نه بهتر است چند دست لباس تو و تازه بخری برای بچه های نیازمند اینطوری بیشتر دلشان شاد می شود》 اگر کسی برای بار اول می خواست بیاید منزل ما آقا مهدی می گفت چند نوع غذا درست نکن یا سفره را خیلی رنگین نکن بگذار راحت باشند و دفعه بعد هم بیایند منزلمان راوی: همسر_شهید🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍مڪتب #عاشـــورا بـــــردوقسم است ... حسینی ... زینبی... وچہ دشـــوار است #زینبی بودن ، پس ازیڪ حماسہ حسینے .. #السلام_علی_قلب_زینب_صبور iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#اطلاعیـــہ چهاردهمین یادواره شهدای شهر کلور پایگاه شهیدصدوقی #سخنران: سردار کریمپور #مداح: سیدعمادمیرشجاعی #زمان: جمعه ۹۷/۰۷/۰۶ همراه بانماز مغرب وعشا #مکان: تهران،جوادیه، مسجد انصارالحسین ع باحضور خانواده های محترم شهدا و مهمان ویژه @sangarshohada🕊🕊
#گشایش‌بخت‌درعرض‌یک‌هفته ✍ابوعلی سینا میگوید:چنانچه (دختری در خانه مانده) باشد بر روی کاغذ براے او این سوره نوشته شود سپس اسم او و اسم مادرش نیز نوشته شده و این کلمات نیز نوشته شود👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944 یک هفته ای نمی گذرد که #خواستگار پیدا خواهد شد💯کاملا مجررررب👆
❌اگه ازنماز بی حضور قلب خسته شدی ⁉️ اگه تو نمازات سست وبی حالی❗️ 💯اگه میخای نمازتو اصلاح کنی اگه نمازت قضامیشه ❤️فڪرڪنم ڪانال خوبیه عضو بشی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
مستان همـــہ افتــــاده و ساقـــــے نمانده! یڪ گل بـــراے باقــــے نمانده... iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#ڪربلائے بشویم! #ڪربلا را باید ڪه #عاشق باشے، تا بندبند وجودت #ڪربلائے گردد... وگرنه، "شمر" هم مسافرش بود! iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣9⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 291 وقتی بوته خاری درست در مجاور من تکان خورد، متوجه لولۀ اسلحه ای شدم که روی آن قرار گرفته بود و می خواست تیراندازی کند. اسلحه عراقی بود! سریع عقب کشیدم. تا آن شب هرگز آنقدر به دشمن نزدیک نبودم! در حین درگیری گاهی میتوانستم چهره آنها را ببینم؛ عجیب بود که همه آنها مسن بودند، چیزی بالای چهل سال! از چهره شان معلوم بود خسته اند اما سرسختانه میجنگیدند. یکی، دو متر عقب کشیده بودم و صدای بیسیم را میشنیدم انگار خلیل نوبری بود که بیسیم دستش بود. مرتب دستور میدادند: «خط رو بشکنید! بشکنید تا نیروهای تخریب وارد عمل بشن!» اما با کدام نیرو؟! ما با تعداد محدودی نیرو در خط پخش شده بودیم و هر کس جایی درگیر بود، موقعیت به گونه ای بود که نمیشد ابتکار عمل را در دست گرفت. چند دقیقه ای میان آتش و گلوله گذشت، فکر کردم بد نیست چند نارنجک بیندازم تا حداقل جلو را باز کنم. چهار تا نارنجک همراه داشتم. اولی و بلافاصله دومی را انداختم در حالی که می ترسیدم ترکش نارنجکها کار دست خودم بدهد. با انفجار نارنجکها صدایی از آن نقطه بلند شد و فهمیدم چند متر پیش رویم تقریباً پاک شده است، اما جرئت نمیکردم بروم داخل کانال. چون رفتن به کانال مساوی بود با جنگ تن به تن با عراقیهایی که در دو طرف کانال بودند. آنجا اسلحه کاربردی نداشت، فقط سرنیزه میتوانست چاره ساز باشد که ما نداشتیم. انفجار پی درپی نارنجکها در کانال تا حدودی آتش عراقیها را کم کرد اما هنوز آنجا بودند و بین ما و آنها فقط کپه های کوچک خاک مانع بود. عراقیها داخل کانال سنگرهای کوچکی هم درست کرده بودند که حالا برایشان امتیاز خوبی بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣9⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 292 به هر طرف نگاه میکردم قلّت نیرو به معنی واقعی اش زجرم میداد و همان نیروی کم بود که آنجا برایمان گران تمام شد. یکی از بچه های اطلاعات به نام «مهدی» نزدیکم بود. ضامن نارنجکش را کشیده بود و رو به من داد میزد: «برو اون طرف!» ـ کدوم طرف! ـ غلت بزن اونور خاکها! جوش آورده بودم. هنوز نارنجک دستش بود، این بار من داد زدم: «حالا چرا نارنجک آماده رو تو دستت نگه داشتی؟... بنداز دیگه!» انفجار نارنجک فقط برای چند ثانیه نقطۀ انفجار را آرام کرد. عراقیها با سرسختی مقاومت میکردند چون جایی برای فرار نداشتند. اگر عقب میرفتند روی اتوبان میرسیدند و آن طرف اتوبان باتلاق بود، بنابراین جانانه می جنگیدند. در همان لحظات بود که یک نفر در حال نشسته به طرفمان آمد؛ محمدرضا باصر بود. حالا در آن نقطه من بودم و «حسن نوبری» برادر خلیل و باصر. باصر قبلاً سابقه حضور در چنان درگیریهای سختی را نداشت ولی ایمان و رشادتش او را تا آنجا کشانده بود. گفت: «از یک تا سه بشماریم و با الله اکبر وارد کانال بشیم!» ـ بهتره اول نارنجکهای باقیمانده رو پرت کنیم بعد بریم توی کانال! قرارمان را گذاشتیم: یک، دو، سه... نارنجکها را پرت کردیم و بعد... فقط باصر بود که بلند شد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 1🌷2🌷3🌷4🌷5🌷6🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون