سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :372
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 373
در کمتر از یک ساعت بچه های گردان ابوالفضل آن محدوده را پاکسازی و شلیکاهای روی تپه ها را خاموش کردند. گردان امام حسین هم از پشت سر رسید. مأموریت گردان امام حسین درگیری در خط اول نبود بلکه آنها باید با سرعت به سمت جادۀ آسفالته بصره میرفتند. آنجا تا کارخانه نمک فاصله کمی داشت، پایگاه موشکی عراق هم آنجا بود و قرار بود در مرحله دوم عملیات به آن سمت حرکت کنیم. در حین حرکت گردان امام حسین، آنها از نخلستانها مورد هدف قرار میگرفتند چون محور کاملاً پاکسازی نشده و تانکها و نفرات عراقی در منطقه و مخصوصاً نخلستان پخش و پلا بودند. آنجا دشمن خاکریزهای مثلثی شکلی داشت که نمونه اش را قبلاً در منطقه زید دیده بودیم. این سنگرها از یکطرف نزدیک جاده بودند و به شکل منحنی به وسعت دویست متر کشیده بود. قسمت عمده نیروهای دشمن آنجا تجمع کرده بودند و در واقع آنجا محل پشتیبانی نیروهای دشمن بود. در پاکسازی کنار آب اتفاق مهمی نیفتاد فقط با دیدن عراقی هایی که اسیر میشدند تعجب میکردیم چون اغلب سیه چرده، لاغر و کم سن و سال بودند و اصلاً به دشمنی که ما در اغلب عملیاتها سرسختی و قدرت آنها را دیده بودیم، شباهت نداشتند.
گردان امام حسین جلو رفته بود و چون دستور داشت تا رسیدن به جاده به هیچ وجه درگیر نشود، تلفاتی هم داده بود. ما هم در خط اول دشمن بودیم و تعداد چشمگیری از نیروهای دشمن بین ما و گردان امام حسین مانده بودند. هوا داشت رفته رفته روشن می شد و در گرگ و میش صبح بهتر میشد صحنه را دید؛ از یک طرف پالایشگاه فاو منهدم شده و آتش و دود آسمان منطقه را گرفته بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :373
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 374
سروصدای زیادی از سمت فاو می آمد و به نظر میرسید بچه های لشکر 25 کربلا به شهر رسیده و در حال پاکسازی هستند. هنگامۀ عجیبی بود. در همان لحظات بود که متوجه یک جیپ عراقی شدیم که به سرعت به طرف فاو میرفت. بلافاصله با تیربار، آر.پی.جی و هر چه که دم دست داشتیم آن را هدف گرفتیم. جای تعجب بود که هیچکدام از اینها نمیتوانست جیپ را متوقف کند و راننده جیپ که تنها سرنشین آن بود بی اعتنا به این باران گلوله به طرف ما می آمد!
ـ عجب سر نترسی دارد این مرد!
این فکر از ذهنم میگذشت که بالاخره جیپ با اصابت گلوله ها به چرخ هایش پنچر شد و ایستاد. تا راننده پیاده شد تازه فهمیدیم خودیست! نزدیکتر آمد و خودش را معرفی کرد. از فرماندهان رده بالای لشکر 25 کربلا بود و میخواست به طرف نیروهایش که در حال پاکسازی شهر فاو بودند، بروند. واقعاً عنایت خدا بود که میان آن همه گلوله سالم مانده بود. پیش ما معطل نشد و وقتی مطمئن شد ماشین درست بشو نیست دوان دوان به طرف شهر رفت.
ساعت حدود نُه صبح بود که قرار شد گروهان ما برای تأمین جاده حرکت کند. همان جاده ای که گردان امام حسین مأمور آن بود. البته نیروهای لشکر 25 کربلا و لشکر دیگری که در جناح دیگر ما بود به همراه عده ای از نیروهای لشکر عاشورا جلوتر جاده را بسته و پاکسازی کرده بودند اما موقعیت به گونه ای بود که نیروهای تدارکات نمی توانستند جلوتر بروند. عراقی ها آن قسمت از جاده را به شدت میزدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_سیزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷12🌷13🌷15
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s1_397_680)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
محمدمهدی موقع راه رفتن در کوچه و خیابون همیشه سرش پایین بود؛ به گفته ی یکی از همسایگان که تعریف می کرد: هر وقت تو کوچه محمدمهدی را می بینم چانه اش به سینه اش چسبیده و نگاهش به زمینه و سرشو بالا نمی آورد. بله سرش را پایین می انداخت تا مبادا نگاهش به نامحرم بیافتد. یبارم یادمه رفت در خانه رو باز کرد تا وارد کوچه بشه ولی سریع درب منزل رو بست و برگشت. سوال کردیم چرا نرفتی؟ گفت: خانمهای همسایه تو کوچه دور هم نشستند؛ من برم خوبیت نداره. محمدمهدی در هر صورت تلاش
می کرد تا حرمتها و حریمها را حفظ کند و حدوداحکام الهی را رعایت
می کرد و چشمهایش را از گناه محافظت می کرد. و رضایت خدا برایش از همه چیز مهمتر بود.
#شهید_مهدی_دباغی
راوی : #مادرشهید🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
✍گلایهی مادر شهید مدافع حرم، #شهید_علی_اکبر_شیرعلی، از بی مهریهای مردم و زخم زبانهایی که به او می زنند!
از داغ شهادت پسرم نمردم اما از زخم زبانها . . .😔
#سالروز_شـهادت
#شهید_علی_اکبر_شیرعلی 🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفمهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم.
#شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷
#سالروز_شهادت
منبع: کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :4⃣7⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 375
قرار شد دو گروهان برای تأمین آنجا حرکت کنند. یکی گروهان حاج قلی و دیگری گروهان «رسول طالبی».
ما تا زیارتگاهی که قبلاً به وجود آن در منطقه توجیه شده بودیم، پیش رفتیم. مرقد یکی از یاران حضرت امیر بود با گنبد و ساختمانی کوچک که اتفاقاً خیلی تمیز نگهش داشته بودند. کنار این زیارتگاه کانال بزرگی دیدیم که تازه حفر شده بود؛ شبیه کانالهایی بود که ما در شهر کنار جاده ها برای لوله کشی آب یا انتقال برق درست میکنیم و استفاده نظامی نداشت. از همانجا حرکت شروع شد. به خواست برادر مولایی، گروهان حاج قلی از سمت راست و گروهان رسول طالبی از چپ شروع به حرکت و پاکسازی کردند. منطقه نخلستان بود و بچه ها باید از همین کانال تا نزدیکی جاده پیش میرفتند. در سمت راست که به طرف فاو بود عراقیها مقاومت چندانی نشان نمیدادند. تعدادشان به طرف لشکر 25 کربلا کمتر هم میشد. بنابراین، پاکسازی آن سمت زیاد سخت نبود و بچه های گروهان ما توانستند به هدف رسیده و با لشکر 25 کربلا الحاق پیدا کنند. البته من کنار زیارتگاه ماندم و با بچه ها جلو نرفتم. بچه ها بعد از پاکسازی اطراف جاده کنار زیارتگاه برگشتند اما درگیری در سمت چپ پیچیده تر بود. تعداد عراقیها در سمت چپ کانال خیلی بیشتر بود و مقاومتشان به حدی بود که بچه های گروهان رسول نتوانستند جلوتر بروند. در آن قسمت عراقیها تانک هم داشتند و بچه های ما را به شدت میکوبیدند. در واقع مجبور شدیم در آن قسمت خط مانندی به طرف عراقیها تشکیل دهیم تا نیروهای تدارکات بتوانند عبور کنند. در همین لحظات بود که دو هلیکوپتر از طرف عراقیها آمدند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :5⃣7⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 376
بچه ها به طرف هلیکوپترها تیراندازی میکردند که همهمه برخاست: «تیراندازی نکنید، هلیکوپترهای خودمان هستند!» دقت کردیم و هلیکوپترها را که نزدیکتر رسیده بودند، دیدیم؛ هوانیروز خودمان بودند. واقعاً در والفجر 8 نیروی هوایی عالی کار کرد. ساعت ده صبح روز عملیات، هلیکوپترهای ما در فضای منطقه، عملیات میکردند در حالی که در عملیاتهای قبلی معمولاً یکی دو روز بعد از آغاز عملیات تازه سروکله هلیکوپترها برای شکار تانک پیدا می شد. صحنه آتش باری هلیکوپترها وقتی از وسط نخلستان موشک میزدند و بیرون می آمدند، دیدنی بود. در نخلستان تانکهای عراقی وسط نیروهای ما گیر افتاده بودند و کارشان تمام شده بود.
نزدیک منطقه تانکها یک دستشویی بود و من در آن شرایط به دستشویی احتیاج داشتم اما عراقیها انگار آنجا را نشان کرده بودند! من تا آنجا برسم دهها گلوله اطرافم بر زمین نشست. خنده ام گرفته بود! به هر مصیبتی بود رفتم و برگشتم. امیر تعجب کرده بود: «چی شده داری میخندی آقا سید؟»
ـ هیچی بابا! دستشویی هم نمیذارن بریم!
دور و بر زیارتگاه شلوغتر شده بود. جاهایی مثل انبار هم آن دور و بر بود که بعضی از بچه ها آنجا سرک میکشیدند برای پیدا کردن سیگار! در لشکر سیگار کشیدن قدغن بود اما در عملیاتها این قانون نقض میشد و از فرمانده گرفته تا نیروی ساده، سیگاری های لشکر لو میرفتند! حدود ظهر که درگیری کاهش یافته بود عدهای از بچه ها به طرف انباریها رفته بودند تا سیگار پیدا کنند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷6🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷15🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷27🌷29🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s1_397_780)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
محمد ابراهیم بسیار مهربان و رئوف بود همانطور که خداوند عنایت ویژه ای به ایشون داشت و صورت زیبایی داشت در کنارش سیرتی بسیار زیباتر و نیکو تر داشت . همیشه حواسش به فامیل و همسایه بود که نکنه که در سختی و تنگنا زندگی کنند و اگر متوجه میشد کسی مشکلی داره در حل اون پیشقدم میشد
اینقدر این خصلتشون بارز بود که حتی به همرزمانش در سوریه سفارش میکنه که به چند نفر خانواده مستمند که ایشون اونها رو میشناخت سر بزنند و تاکید میکنه اگه اتفاقی برای من افتاد هیچوقت اونها رو فراموش نکنید ؛
بعد که همرزمانش برگشتند شب چهلم دیدیم دنبال آدرس اون خونواده ها میگردند که کمکشون کنند می گفتند وصیت محمده .
#شهید_محمدابراهیم_توفیقیان🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
شهیدمحمودرضابیضایی_4.0.2.apk
5.58M
🔺🔺
#نرم_افزار_شهید_بیضائے
●زندگینامه کامل
○نامه ای که به همسرشون دادن
●تصاویر شهید بیضائی
○صوتی ازشهید بیضائی
●فیلمی زیبا ازشهید بیضائی
#سالروزولادت😍
❁↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷 تمجید امام از روحیه سادهزیستی آیت الله خامنهای
اولین سخنگوی سپاه سردار یوسف فروتن در گفتگو با تسنیم:
🔹امام به شدت با طرح انحلال ارتش مخالفت کردند
🔹هاشمی مخالف اضافه شدن کره زمین در آرم سپاه بود
🔹حضرت آقا فرمودند سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی، صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد.
🔹شهید مطهری گفت باید سازمانی در مقابل مجاهدین خلق تشکیل شود
🔹بهزاد نبوی میگفت شاید شهید بهشتی جاسوس باشد!!
🔹 شهید لاجوردی معتقد بود خسرو تهرانی، بهزاد نبوی و سازگارا در پرونده 8 شهریور دست داشتند
🔹 آیتالله خامنهای گفتند هیچگاه راضی به داشتن محافظ نبودم
🔹مخالفت آیتالله خامنهای با تعویض موکتهای نهاد ریاستجمهوری
🔹 امام به آیتالله خامنهای گفتند "شما روحیه کاخنشینی ندارید"
مشروح گفتگو : http://tn.ai/1704364
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣7⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 377
به گمانم رحیم وقتی در جعبه مهمات را باز کرده بود یک عراقی را آنجا دیده بود! بنده خدا دستپاچه شده بود، کسی انتظار ندارد از داخل جعبه مهمات، نیروی دشمن بیرون بیاید! بچه ها به موقع به دادش رسیده و عراقی را اسیر گرفته بودند. آنجا «علاءالدین نورمحمد زاده» و بچه ها را هم میدیدم که داخل سنگرهای فرماندهی عراق میرفتند و بیشتر دنبال اطلاعات بودند. علاءالدین آن موقع مسئول محور و مسئول طرح عملیات لشکر بود. تجمع فرماندهان لشکر کنار زیارتگاه بیشتر شده بود و آنها نسبت به ادامه عملیات توجیه میشدند.
روز خوبی بود آن روز. عملیاتی که در شب بیستم بهمن شروع شده بود خوب انجام شده و در روز بیست و دوم بهمن، که روز پیروزی انقلاب بود، شادی ما صد چندان شده بود. از قبل قرار بود ما در بیست و دوم بهمن به پایگاه موشکی عراق حمله کنیم اما آن منطقه را شب قبل بچه های لشکر قم تصرف کرده بودند و آن شب عملیات خاصی نداشتیم. وعده خدا که «اگر بخواهد ضعیف را بر قوی مسلط میکند» محقق شده بود و حتی در بعضی نقاط در همان مرحله اول، مناطق پیشبینی شده در مرحله سوم عملیات هم تصرف شده بود. به جز نیروهای خط شکن غواص، که تلفات زیادی داده بودند، ما تلفاتمان خیلی کم بود. دو نفر از بچه های ما زخمهای سطحی داشتند و چهار پنج نفر از بچه های گردان امام حسین هم زخمی شده بودند. اما قصه بچه های غواص چیز دیگری بود. هر چه می شنیدیم شأن و مقام آنها را در نظر ما بیشتر میکرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣7⃣3⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 378
شب بیست و دوم در حالی که اطرافمان را پاکسازی کرده بودیم و وضع مطلوبی داشتیم در کانالی، که کنار زیارتگاه بود، مستقر شدیم. آن شب استراحت داشتیم اما در آن هوای پرسوز و سرد مگر میشد خوابید! کیپ هم در کانال جا گرفته بودیم و قرار بود دو طرف کانال بچه ها نگهبانی بدهند. سر شب رفتم از بین وسایل عراقیها چراغ والوری که با چهار پنج شعله آبیرنگ روشن میشد، پیدا کردم. یک پتوی عراقی هم آوردم و توی کانال، چراغ والور را روشن کردیم. پتو را روی چوبهایی که آنجا گذاشته بودیم، انداختیم و جای کوچکی مثل کرسی درست شد. همانجا غذایمان را خوردیم. غذا زیاد بود و به راحتی پیدا میشد.
شب قرار شد برادرها به نوبت نگهبانی بدهند و مواظب اطراف باشند. نگهبانی از این قرار بود که باید یک جا می ایستادیم و سرمان را از کانال بالا میگرفتیم و اطراف را می پاییدیم، احتیاجی به راه رفتن و این حرفها نبود. گفتند از ساعت دو تا چهار وقت نگهبانی من است اما من شب که خوابیدم برای نماز صبح بیدار شدم. کسی برای نگهبانی بیدارم نکرده بود و فهمیدم دوست عزیزم امیر جور مرا کشیده و نخواسته بیدارم کند. آنجا در کانال خیلی ها بودند اما من با امیر، رحیم افتخاری و رضا گلولیان کنار هم زیر پتو بودیم. امیر آن روزها نسبت به من طور دیگری شده بود. بیشتر از قبل به من ابراز علاقه میکرد. دور و بر من زیاد میچرخید و میگفت: «سید! خواب دیدم تو شهید شدی، من تنها موندم و دارم سخت گریه میکنم.» همان روزها یک بار از خواب که بیدار شد هراسان به من گفت: «سید! تو امروز شهید میشی!» با خنده گفتم باور نمی کنم، اما امیر با اصرار چند تار مو از سرم کند تا لای دفترش بگذارد. دادم درآمد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_چهاردهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷2🌷3🌷4🌷5🌷6🌷7🌷8🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷15🌷17🌷18🌷19🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷27🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s1_545_780)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊