eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷12🌷14🌷15🌷21🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مستمندان سبدکالا ک شامل برنج روغن ومرغ و حبوبات هست رو جمع کنیم تهیه کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده... @FF8141 اجرتون با شهدا🌷
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 249 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_عباس_کریمی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
✍وادے عشق .. بسے دور و دراز است.. ولے ... طے شـــــود .. جاده ے صــدسالـہ .. بہ آهــے گاهـــــے .. #صبحتون_شهدایی🌷 #شهید_عباس_کریمی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
✍وادے عشق .. بسے دور و دراز است.. ولے ... طے شـــــود .. جاده ے صــدسالـہ .. بہ آهــے گاهـــــے ..
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍برای تولد تنها فرزندمان داود در خرداد سال ۱۳۶۳ از اندیمشک به دزفول آمدیم. در طول مسیر حاجی نشان بیمارستان را از مردم می‌پرسید، متوجه شدیم که تنها بیمارستان مناسب که مزین به نام حضرت زهرا ‌«سلام الله علیها» بود در همان حوالی است. ✍وقتی حاجی نام خانم فاطمه زهرا «سلام الله علیها» را شنید، ذکر نام ایشان را آنچنان بیان کرد که فکر کردم اتفاقی افتاده ولی خودش به من چنین گفت: نام همسرم زهراست، در عملیات فتح‌المبین با رمز یا زهرا «سلام الله علیها» مجروح شده‌ام و اینک تولد فرزندم نیز در بیمارستان حضرت زهرا «سلام الله علیها» است. ✍حاج عباس درست می‌گفت زندگی ما با رمز یا زهرا «سلام الله علیها» گره خورده بود. حتی شهادت او هم در عملیات بدر با رمز یا زهرا «سلام الله علیها» بود و پیکرش میهمان ابدی بهشت زهرا «سلام الله علیها» شد. 🌷 فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - قهرود کاشان شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ - جزیره مجنون آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا «سلام الله علیها» iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#جمعہ_های_انتظار درهیاهوے #شب_عید تورا گم ڪردیمـ... غافل ازآنڪہ شما #اصل_بهارے آقا... السلام علیڪ یا ربیع الأنام و نضره الأیام سلام بر تو اے بهار خلایق و خرمے روزگار.. ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊
یادمان باشد ڪہ #ماخون داده ایم... یک بیابان مرد مجنون داده ایم.. یادمان باشد پیام آفتاب دست #نااهلان نیفتد انقلاب ... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#اطلاعیـہ 🔹 برگزاری‌مراسمات #شهید_سید_جواد_اسدی 🔸مراسم شب وداع: شنبه ۲۵ اسفند ماه ۹۷ همراه با نماز مغرب و عشاء حسینیه عاشقان کربلای ساری 🔸مراسم تشییع: یکشنبه ۲۶ اسفند ماه ۹۷ ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح از #امام_زاده_یحیی ساری تا #میدان_شهدا سپس روستای #امره زادگاه شهید iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
دلتنگی یعنے حال ما ... بےنام و نشان، #پدر ، #نوروز بےخبری در راه است... در راه #خانہ نیستے ؟! بویِ بهار را نمےفهمیم ... #جاویــدالاثر #شهیـد_محمد_بلباسی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مستمندان سبدکالا ک شامل برنج روغن ومرغ و حبوبات هست رو جمع کنیم تهیه کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده... @FF8141 اجرتون با شهدا🌷
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 560 بعد از مراسم صبحگاه برنامه کوهنوردی داشتیم. آنجا برای دویدن جای مناسبی نبود در عوض هر روز برنامه کوهپیمایی انجام میشد. البته بعضیها هم از این مراسم استفاده کرده و جیم میشدند! در رفتن در آن منطقه، یعنی اینکه بروی شهر و غذایی بخوری یا میوه ای بخری یا به سلمانی و حمام بروی. من هم یکی از این فراریها بودم که بیشتر برای انجام این قبیل امور یک روز یا چند ساعت جیم میشدم؛ کافی بود وقتی بچه ها با ستون یک از کوه بالا میروند عقب بمانی و...! آن روزها بعد از شهادت علی پاشایی و حبیب رحیمی، جلال زاهدی مسئول گروهان شده بود و فرج قلیزاده معاونش. معاون دوم هم حسن حسین زاده بود. بعد از کربلای 5 آقا سیدفاطمی فرمانده تیپ شده بود، محمد سوداگر فرمانده گردان حبیب و مطلق معاون گردان شده بودند. در گروهان من با آنها میساختم و آنها با من! گاهی بچه های گروهان یکجا جمع میشدند و من هم برایشان حرف میزدم. مثل همیشه حرفهای من با خنده بچه ها همراه بود؛ یا به قیافه ام می خندیدند یا به حرفهایم! گاهی پیاده روی و کوهپیمایی را در شب هم انجام میدادیم. خط آهن تبریز ـ عجب شیر از نزدیکی رحمانلو میگذشت، سعی میکردند نیروها را به جایی دورتر از خط آهن ببرند که احتمال دیده شدن بچه ها کمتر شود. گاهی گردان ظهر حرکت میکرد و نزدیک شب بچه ها را دسته دسته رها میکردند تا راهشان را پیدا کنند و به چادرهایشان برگردند. بچه ها هم به منطقه آشنا شده بودند و معمولاً راحت برمی گشتند. این کارها تدابیری برای یافتن نقاط ضعف حرکت بود که نتیجه بخش هم بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣6⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 561 در منطقه، کوه بلندی نزدیکی دریاچه ارومیه بود که از بالای آن از یک طرف تبریز و آذرشهر و از طرف دیگر بناب، عجب شیر و مراغه دیده میشد. دریاچه ارومیه هم از آن بالا دیدنی بود و اگر کسی چشمهایش مثل من سالم بود میتوانست از دیدن آن مناظر حسابی لذت ببرد! فاصله چادرها تا آن کوه بلند، چهار ساعت بود. میگفتند منطقه عملیاتی آتی شبیه این کوه است فقط صخره هایش بیشتر است. به همین دلیل، بیشتر کوهپیمایی ها روی این کوه انجام میشد. گاهی مانور هم برگزار میشد. تعدادی از نیروها بالا میرفتند و موضع میگرفتند و به بچه ها تیراندازی میکردند. این برنامه ها برای آمادگی نیروها خوب بود. بعضی از بچه ها در حین بالا رفتن از کوه تنگی نفس میگرفتند و میماندند. برای جنگ کوهستانی این آموزشها واجب بود. در آن منطقه بیشتر از ده مانور انجام شد در حالی که در دشت بیشتر از یکی دو مانور انجام نمیشد. روزهای آخر اقامتمان در رحمانلو که رفته رفته بساطمان را برمیچیدیم تا به منطقه عملیاتی منتقل شویم هر روز به یک گردان احسان دادند؛ چلوکباب برگ مخصوص از یکی از چلوکبابیهای خوب تبریز که خیلی می چسبید. نوبت به گردان ما که رسید من غذای دسته مان را گرفتم، کمی بیشتر از نفرات دسته. آقا جلال دید و حسابی سرزنشم کرد که چرا زیاد میگیری و... گفتم: «باباجون! شما چه کار دارید آخه! برای شما که نگرفتم برای خودم گرفتم!» خوردن برگهای اضافی هم صفای خودش را داشت. شام و صبحانه روز بعد هم دلی از عزا درآوردم! آن روزها به جمع ما عده ای از نیروهای اطلاعات را هم داده بودند که حضور آنها هم لطف خاصی داشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷14🌷15🌷21🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 250 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مهدی_باکری ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
رسـالت ما همان رسالت #فرمـــــاندهان شهیدمان است.. خــود را نـدیـدن... #شهید_مهدی_باکری #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
رسـالت ما همان رسالت #فرمـــــاندهان شهیدمان است.. خــود را نـدیـدن... #شهید_مهدی_
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ شهید مهدی باکری، ✍بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند. ✍این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۶۳/۱۲/۲۵، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنه‌های كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. ✍هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. ✍او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(ع) و كوله‌باری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
دنیا اگر گذاشت که پیدا کنم تو را فرصت بده به من که تماشا کنم تو را پیچیده‌ای شبیهِ معما شبیهِ شعر هی فکر می‌کنم که چه معنا کنم تو را اولین دیدار همسر شهید سید جوادی اسدی بعد از حدود سه سال #شهید_سیدجواد_اسدی 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
100 خاطره از شهید باکری.pdf
167K
✧✦•﷽‌ ✧✦• کتــ📚ــاب ۱۰۰ خاطره از شهید باڪـــــرے مجموعه خاطرات 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊
🌸🍃🌸🍃 هر کس به زمانه سر سپارد به «جواد» کــار دو جهــان وا بگــذارد به «جواد» از سـاحت«ثـامن الحُجَج»فیض بَـرَد از بس که«رضا»علاقه دارد به جواد 🌸🍃🌸🍃 #میلاد_امام_جواد_ع_مبارک🌸🍃 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣6⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 562 . مثلاً از یکی می پرسیدیم: «آقا شما کجا کار میکنید؟» و جواب میشنیدیم: «من مأمور شهرداری ام. از اول بازار تا اونجا که آب می یاد... اونجاها رو جارو میکشم!» ـ برادر! شما کجا هستید؟ ـ منم در اداره کشاورزیام. از دهات می یان و از ما دارو میگیرن! جالب این بود که بعضی از آنها رامیشناختیم و به شوخی میگفتیم: «خیلی خوب شد! همه جا آشنا داریم و بعد از جنگ کارمان زمین نمی ماند!» آنها همه در یک دسته که به نظرم دسته علیرضا سارخانی بود، جمع بودند و اتفاقاً دسته منظمی هم بودند. همه چیز حاکی از نزدیکی به آغاز عملیات بود. معمولاً از خوردنیها و مانورهای شبانه، نزدیکی عملیات احساس میشد. قبلاً هم چند مانور انجام شده بود و طرح مانور دیگری را ریخته بودند. در یکی از فرعیهای جاده ای که از کنار دریاچه ارومیه می گذشت کوه های بلندی قرار داشتند که محل مانور ما بودند. آن روز بعد از ناهار به همراه آقا جلال زاهدی به محل فرماندهی گروهان رفتیم. آقا محمد سوداگر آمده بود و در مورد مانور شب توضیح میداد؛ محل گروهانها، نحوه حرکت و... کادر گروهان هم باید نیروهای خودشان را توجیه میکردند. قرار بود بعد از تاریک شدن هوا حرکت کنیم. هوا سرد بود. خبری از برف نبود اما هوا سوز شدیدی داشت. وقتی از تپه ای شروع به بالا رفتن کردیم، باد با چنان سرعتی می وزید که نزدیک بود پرتمان کند پایین. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣6⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 563 گردان ما از کنار آب با ستون یک حرکت کرده بود و هر گروهانی باید به مسیر خودش میرفت. در کوهستان باید برای بالا رفتن از کوهی که دشمن بالای آن خانه کرده بود از شیارها حرکت میکردیم. دشمن هم بیکار نمی نشست و این شیارها را یا مین گذاری میکرد یا کمین میگذاشت. محور ما وسط دو گروهان دیگر بود. در حالی که داشتیم از شیار بالا می کشیدیم، انفجارها شروع شد. دوشکاها هم شروع به آتش کرده بودند. بچه ها اشتباه کرده بودند و انفجارها زمانی رخ میداد که نیروها داشتند از آن محل عبور میکردند. نمیدانم زمان بندی به هم خورده بود یا چه مشکل دیگری بود که لباس یکی دو نفر هم آتش گرفت که بچه ها زود خاموش کردند. به هر شکل آن مانور هم انجام شد و دیدیم در جنگ کوهستانی چه خبرها خواهد بود! در بازگشت قرار بود نیروها، ستون ستون به چادرهای خودشان برگردند. برگشتن هم به سادگی گفتنش نبود. موقعیت منطقه طوری بود که گویی صخره ها و سنگها روی شن هایی گسترده بودند. راه رفتن معمولی هم سخت بود. یک قدم که بالا برمیداشتی دو قدم پایین می آمدی. علاوه بر سروصدا حرکت مشکل بود. در طول مسیر از ستون جدا شدم، به خاطر مشکل بینایی و پایم نمیتوانستم پا به پای بقیه بروم. آقا جلال زاهدی کنارم بود و با هم میرفتیم. باد پرسوزی که میوزید وضعم را بدتر کرده بود. صورت و چشم نابینایم بدجوری اذیت میکرد، اصلاً نمیفهمیدم پایم را کجا میگذارم. انگار چشمم داشت سوراخ میشد. از اینطرف چون سابقه قفل شدن فک و دندانها را تجربه کرده بودم، میترسیدم با آن سرما باز دچار آن وضع شوم. آقا جلال که حال و روزم را میدید با بزرگواری از دستم گرفت و گفت: «آقا سید! بیا با هم بریم!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷14🌷16🌷18🌷19🌷20🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷30🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سلام همسنگران عزیز ما قصد داریم برای صدنفراز مستمندان سبدکالا ک شامل برنج روغن ومرغ و حبوبات هست رو جمع کنیم تهیه کنیم چنانچه کسی قصد دارد در این امر خیر شریک بشه به ایدی زیر پیام بده... @FF8141 اجرتون با شهدا🌷
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 251 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_علی_پرورش ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
این بچه ها رفتند ،‌ تا ما #مَردها دورِ هم بمانیم‌ قد : نصف من کمتر‌ وزن : کمی بیشتر از ۳۵کیلو سن : نصف سن من‌ ایمان : هزار برابر من‌ اخلاص : تا خود خدا.. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊