eitaa logo
سنگرشهدا
7.1هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 258 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محرم_ترک ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
ڪاش اسم تو آخرین ڪلامم باشد پروانہ شدن حُسن ختامم باشد.. مانند ڪبوترانِ در خون خفتہ عنوان #شهید قبل نامم باشد.. #شهيد_مصطفی_رشیدپور #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دل ... جوازِ شهـادت را آخر از مشهـد گرفت سفرۂ ی شاہِ خراسان این چنین شاهانہ است #زاِ_ڪوے_رضا #شهید_حسین_معز_غلامی #سالگرد_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
مگر میشود هم شمع بود ... هم پروانہ ...! #سردار این چنین بود.. از او آموختمـ باید بسوزمـ براے پروانہ شدن نہ پروانہ اے براے سوختن... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
دل ... جوازِ شهـادت را آخر از مشهـد گرفت سفرۂ ی شاہِ خراسان این چنین شاهانہ است #زاِ_ڪوے_رضا #
‍ ❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ... ✍وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه .. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣7⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 576 پدافندهای ما فعال بودند و در طول مدتی که آنجا بودیم اتفاقی برای ما نیفتاد. آن روزها صبحها من و صمد قاسمپور با هم میگشتیم. صمد آقا در لشکر آدم کوچکی نبود اما خودش را از بچه ها جدا نمیکرد، با هم میرفتیم پای کوه. کنار باریکه آب تمیزی که از لای سنگها جاری بود، چنان آب گوارایی بود که روح را تازه میکرد. یک روز دوستان سیگاری برای تهیه سیگار میرفتند، من هم همراهشان شدم، حدود سیزده کیلومتر پیاده رفتیم تا به یک روستای کردنشین رسیدیم و از آنها سیگار خریدیم. یک بسته سیگار همای کوچک به قیمت صد تومان! مردم آن روستای عراقی که در طول جنگ دست ما افتاده بود زندگی عادی خود را میکردند منتها همه مردانشان مسلح بودند. تعدادی از نیروهای قرارگاه رمضان هم نزدیک آن ده مقر داشتند. رفت و برگشت ما از صبح تا بعد از ظهر طول کشید. به خاطر سیگار، بعضیها چه مرارتها که نکشیدند! یک سیگار را سه نفری میکشیدند و هر روز یکی سهمشان بود. یک روز ندا آمد که فردا باید به خط بروید. باید روز این کار را میکردیم. آن هم روزی که هوا مه آلود نبود. یک روز که شرایط مساعد بود راه افتادیم. مهدیقلی رضایی از نیروهای اطلاعات همراهمان بود. او که از السابقون بود در کربلای 5 به شدت مجروح شده بود. یک پایش خم نمی شد و می لنگید اما در آن کوهستان سرد با نیروهای اطلاعات لشکر همراه بود. میانه خوبی با هم داشتیم و هر سؤالی در مورد منطقه داشتیم از او میپرسیدیم. آنجا مهدیقلی توضیح میداد عراقیها بالای «قامیش» هستند و مسلط بر ما. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣7⃣5⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 577 اینطرف، شهر ماووت عراق بود که در عملیات نصر 4 آزاد شده بود؛ ساختمانهای قشنگی داشت و یکی از ساختمانهای بزرگش پایگاه منافقان بود که تخلیه شده بود. آنجا رفت و آمد کم بود. بعضی شبها نیروهای ما میرفتند. آنجا فقط قسمتهایی که به شکل شیار و دره بود از آتش و دید دشمن مصون بود. بچه های اطلاعات مسیرهایی را برای بالا رفتن از ارتفاعات بلند قامیش پیدا کرده بودند منتها منطقه واقعاً جای بدی بود. دشمن هر جا را که میدید میزد. ماشینها هم تا حدی میتوانستند جلو بروند. در روز از ترس دید دشمن و در شب با مکافات؛ با چراغ خاموش و به دنبال یک نفر که راه را نشانشان میداد. پایین قامیش رودخانه بزرگی در جریان بود که میگفتند «قلعه چولان» است. بچه های اطلاعات میگفتند روی قلعه چولان پل خواهیم زد تا شما بتوانید عبور کنید. براساس گفته های آنها باید یک شب تا روز حرکت میکردیم تا به پای قامیش برسیم. کار در آن منطقه سخت به نظر میرسید اما با بارش برف همه چیز متوقف شده بود. از اردوگاه شهید داوودآبادی جاده ای به طرف خط خودمان زده بودند و جاده در قسمتی از مسیر به کوه خورده بود. لودرها قسمتی از کوه را کنده بودند و آنجا آبی از دل کوه بیرون زده بود، مثل چاه های عمیقی که در شهرها میزنند و به آب میرسند. آب صاف بود و زلال؛ سراسر منطقه به برکت همین آبهای زیرزمینی و بارش مداوم برف و باران طبیعت بکری داشت. منطقه پر بود از درختان گردو و گاهی انگور. آبهایی که از زمین بیرون میآ مدند چنان تمیز و فراوان بودند که هم خودمان میخوردیم، هم ظرفها و وسایلمان را می شستیم و هم ماشینمان را. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 1🌷2🌷3🌷4🌷6🌷9🌷10🌷11🌷12🌷13🌷20🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 259 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_عبدالله_باقری ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
کاش می شد حال خوب را ، لبخند زیبا را، بعضی #دوست داشتن ها را ، خشک کرد.. لای کتاب گذاشت و نگهشان داشت... #شهید_حسینعلی_پور_ابراهیمی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
از اینجـا تا مقـامِ عشـق رفتیـــد .... #عملیات_بیت‌المقدس۴ #رزقک_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
26.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سلسله کلیپهای تصویری #چهارشنبه_های_سیاسی 3 ✳️با رویکرد تحلیل #ریزش_های_انقلاب 🎤استادعبادی از اساتیدمهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصروانقلاب 👈جلسه 1: بررسی افکار و عملکرد #سیدمحمد_خاتمی 3 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊