eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
#السلام_علیک_یا_رقیة_بنت_الحسین روز سوم کہ رسد یاد کسے مے افتم کہ ز فرط عطشش نالہ زده وای عمو😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌟 روایت رهبر انقلاب از غوغای همدان پس از حادثه شهادت طلبه همدانی ⚠️ عده‌ای می‌گویند مردم از دین فاصله گرفته‌اند، اما واقعیت چیز دیگری است 🔻 رهبر انقلاب، در دیدار طلاب حوزه‌های علمیه: 🔸️ امروز وظیفه‌ی حوزه‌ها از گذشته سنگین‌تر است؛ علت هم این است که نیاز و قبول بیشتر است. امروز اقبال به مفاهیم برجسته و عالی دینی در جوانان دنیای اسلام و بلکه خارج از اسلام هست. 🔹️ سابقاً شاید ایمانهای قرص وجود داشت لکن جلوه‌ی عملی نداشت. در تهران شیخ فضل‌الله را وسط تهران بر دار کشیدند، عده‌ای هم گوشه‌وکنار اشکی ریختند اما حرکتی صورت نگرفت؛ با آنکه آن روز رضاخانی هم سر کار نبود. 🔸️ حال این را مقایسه کنید با [شهادت] طلبه‌ی همدانی؛ چه غوغایی شد و چه انعکاسی در ایران پیدا کرد. اگر آن جنازه‌ی مطهر در تبریز و تهران و بقیه‌ی کشور هم می‌آمد همان‌طور تشییع میشد. 🔹️ حالا بعضی میگویند مردم از دین فاصله گرفته‌اند. ما که طلبه بودیم، هیچ‌وقت در هیچ شهری در هیچ جلسه‌ای، این اجتماعاتی که امروز پای منبرها مشاهده میکنید وجود نداشت؛ یک دهم این هم وجود نداشت. 👈 وجوهاتی که امروز مردم میدهند نشان میدهد که مردم متدین هستند. 🔺️ حرفهای بدون معیار علمی گفته میشود، لکن روحانیت محترم است و علی‌رغم سیاه‌نمایی‌هایی که انجام میشود، واقعیت چیز دیگری است؛ این وظیفه را سنگین میکند. ۹۸/۲/۱۸ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
در دفتر خاطرات ما بنویسید ما هر چہ داریم ازشـــهدا داریم آیامے دانید حدود پانزده هزارشهید در ماه مبارڪ رمضان شربت شهادت نوشیده اند 🌷 @sangarshohada 🕊🕊
#پنجشنبہ_های_دلتنگی پنجشنبہ ڪہ می‌آید دل نورانی می‌شود هوای بهشتت بہ سر می‌زند عطرِ عود و گلاب همہ جا می‌پیچد و یادت در تمام خاطره ها زنده می‌شود... پنجشنبه‌ها به نام توست #شهید شب جمعه یادت کردم نزد "حسین فاطمه(سلام الله علیها)" یادم کن... #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #یاد_شهدا_باصلوات ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#افطـــارانہ می گویند : آب ڪه می نوشے بگو "یـا حسین" اما این روز ها ڪه دیگر آب نمی نوشے آب ڪہ دیدے بگو "یـا ابوالفضل"✨ #السلام_علیک_یا_ابوالفضل ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خنده ڪن تا بشوے سوژه ے نقاشے من من فقط شیوه ے لبخند ڪشیدن بلدم... #شهید_جواد_الله_کرم #سالروز_شهادت🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :8⃣7⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور افسر بازجو گفت: با شکنجه‌ی هوایی چطوری؟ منظورش را نمی‌دانستم. دستو داد با طناب دو دست و یک پایم را بستند و به چنگک پنکه‌ی سقفی آویزانم کردند. با این کار مچ دست و ساق پایم زخمی شد. حدود سه، چهار ساعتی آن بالا نگه‌ام داشتند. احساس کردم الان است که مچ پایم از بدنم جدا شود. سرم گیج می‌رفت. نگهبان‌ها با کابل به پایم می‌زدند و رحم نداشتند. یکی‌شان لیوان چایی را به صورتم پاشید. چای داغ بود و صورتم را سوزاند. سر طناب را به میله‌ی آهنی پنجره بسته بودند. (عراقی‌ها چند نوع شکنجه داشتند. شکنجه‌ی هوایی، دریایی و زمینی. شکنجه‌ی هوایی‌شان همان آویزان کردن به حلقه‌ی پنکه‌ی سقفی بود. شکنجه‌ی زمینی سینه‌خیز، کلاغ‌پر، شنا رفتن و روی زمین غلت زدن بود. شکنجه‌ی دریایی نیز انداختن داخل کانال فاضلاب بود. شکنجه دیگری هم داشتند که بچه‌ها به آن جوجه‌کباب می‌گفتند. در این شکنجه بچه‌ها را در گرمای سوزان، بدون زیرپیراهن روی آسفالت داغ می‌خواباندند و روی پشت بچه‌ها راه می‌رفتند. این شکنجه در دژبان مرکز بغداد زیاد مرسوم بود.) دو روز بعد با اسهال خونی از انفرادی نجات پیدا کردم. ضعف جسمی‌ام طوری بود که نه توان حرکت داشتم، نه قدرت راه رفتن. بعد از ظهر مرا به بازداشتگاه برگرداندند. از بچه‌های سلول روبه‌رویی‌ام خداحافظی کردم. یکی از آن‌هایی که هیچ وقت او را ندیدم، بهم گفت: اگه همیشه با خدا باشی هیچ وقت بهت سخت نمی‌گذره! قبل از اینکه وارد بازداشتگاه شوم فاضل رحیم که در قسمت درمانگاه اردوگاه کار می‌کرد بهم گفت: با دکتر مؤید صحبت کردم ببرنت بیمارستان! امروز دکتر مؤید به جای دکتر جمال درمانگاه اردوگاه را مدیریت می‌کرد. دکتر جمال معروف بود به قصاب اردوگاه. وارد بازداشتگاه که شدم، بچه‌ها دورم جمع شدند. سامی سراغم آمد. شاد و خوشحال به نظر می‌رسید. از این که حرفی نزده بودم، خوشحال بود. باورم نمی‌کردم به این راحتی دست از سرم بردارند. از امروز به بعد رابطه‌ام با سامی صمیمی‌تر شد. او حرف‌هایی را که قبلاً اطمینان نمی‌کرد به من بگوید، با خیال راحت می‌گفت. از نظر او امتحان پس داده بودم و این برایم زیبا بود. از بازداشتگاه بیرون رفتم. در بین اسرا در جستجوی آن دو جاسوس بودم. آمدن‌شان برای من شوم بود. آن دو کار دستم داده بودند. هر چند ناشی‌گری خودم هم بی تأثیر نبود. می‌خواستم آن‌ها را ببینم و بهشان بگویم ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. دلم می‌خواست بهشان بگویم هیچ چیز بدتر از نفاق و دو رویی نیست. در حیاط بازداشتگاه دنبال‌شان گشتم، سامی بهم فهماند آن‌ها را برده‌اند اردوگاه ۱۵. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :9⃣7⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣8⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور سوار آمبولانس که شدم، دو دژبان مسلح چشم‌ها و دست‌هایم را بستند. ساعتی بعد آمبولانس بیمارستان القادسیه‌ی تکریت توقف کرد. دژبان‌ها مرا به آسایشگاه مخصوص اسرای ایرانی انتقال دادند. وارد سالن نسبتاً بزرگی شدم که بیش از شصت اسیر ایرانی تحت درمان بودند. بیشترشان اسهال خونی داشتند. آن‌ها را از اردوگاه‌های مختلف تکریت آورده بودند. دکتر جمال وقتی با اعزام بیماران خاص و اورژانسی به بیمارستان تکریت موافقت می‌کرد، که کار از کار گذشته بود و اسیر مریض با مرگ دست و پنجه نرم ‌می‌کرد. بیشتر اسرای مریض در اردوگاه جان می‌دادند و کارشان به بیمارستان القادسیه‌ی تکریت نمی‌رسید. (طبق آماری که از قسمت درمانگاه اردوگاه به دست آوردم، تعداد هشتاد و چهار اسیر ایرانی در اردوگاه ۱۶ تکریت بر اثر اسهال خونی و دیگر امراض ناشناخته به شهادت رسیدند.) بیمارستان تکریت، محل شهادت اسرای مظلومی بود، که دور از چشم دیگران جان می‌دادند. دکتر مؤید گفت: عراقی‌ها اسرایی را که در بیمارستان تکریت جان می‌دهند، بدون کفن و سنگ لحد در کویرهای اطراف تکریت خاک می‌کنند! بیشتر بچه‌ها بر اثر ضرب و شتم، بدن‌شان سیاه و کبود شده بود. زخم بدن این افراد به عفونت تبدیل می‌شد. بعضی‌ها به خاطر حمام نکردن طولانی، بدن‌شان قارچ‌های پوستی و کورک‌های چرکین زده بود. در کشاله‌ی ران بعضی‌ها جوش‌های زخمی و عفونی دیده می‌شد. همزمان با فصل گرما، بیماری‌های این فصل شیوع پیدا می‌کرد. در بیمارستان تکریت بیماری‌هایی از قبیل اسهال و استفراغ، مسمومیت‌های غذایی، بیماری‌های باکتریایی، عفونی و انگلی، گرمازدگی، حتی سرطان پوست و... فراوان بود. با وجود آب آشامیدنی ناسالم و کمبود آب، عملاً رعایت بهداشت فردی و گروهی غیر ممکن بود. نبود آب برای حمام، غذاهای آلوده و فاسد، انتقال میکروب‌ها توسط مگس، پشه و سایر عوامل مداخله‌گر نیز از مواردی بود که در ایجاد امراض و بیماری‌های گوناگون نقش داشت. بیمارستان القادسیه یکی از بیمارستان‌های قدیمی تکریت بود. از دیوارهای رنگ و رو رفته‌اش پیدا بود قدمت زیادی دارد. آن جا تحت کنترل شدید امنیتی بود و هیچ راهی برای فرار وجود نداشت، اگر هم راهی بود، رمقی نبود. تکریتی‌هایی که آن جا کار می‌کردند، اگر می‌فهمیدند فردی بسیجی و یا پاسدار است، به او داروی عوضی می‌دادند. استفاده از یک سرنگ برای تزریق به چند اسیر برای عراقی‌ها عادی بود. آن‌ها بدون این که از بچه‌ها تست بگیرند به آن‌ها آمپول پنی‌سیلین تزریق می‌کردند. عده‌ای از بچه‌ها به علت نشستن زیاد بواسیر گرفته بودند. بر اثر آلودگی هوا و ورود گرد و غبار در کویرهای پادگان صلاح‌الدین خیلی‌ها به عفونت چشمی مبتلا بودند. صورت بیشتر بچه‌ها از جمله خودم پر بود از جوش‌های عفونی، دانه‌های سرسیاه و سرسرخ و کُورک. اسیری که سمت راستم دراز کشیده بود، عفونت کلیه و مثانه داشت. از بچه‌های اردوگاه ۱۳ بود. همان روز عراقی‌ها او را بردند. هوای داخل آسایشگاه بوی تعفن می‌داد. پنج تشک آن جا بود که به خاطره بوی بد تشک‌ها از آن‌ها استفاده نمی‌شد. صبحانه‌مان مقدار کمی آب عدس، ناهارمان یک عدد سمون نپخته و مقدار کمی برنج با آب پیاز بود. هیچ دارویی به اندازه‌ی نان‌های خمیری به اسرایی که اسهال خونی داشتند، خدمت نکرد. وقتی خمیر نان می‌خوردیم، یبوست پیدا می‌کردیم. شکم‌مان کار نمی‌کرد و کمتر خون‌مان می‌رفت! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :0⃣8⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣8⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور امروز چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۶۸ در بیمارستان القادسیه‌ی تکریت، علی‌اصغر انتظاری جریان اسارتش را تعریف کرد. وقتی اسیر عراقی‌ها شده بود، با دستش مشتی خاک برداشته بود به عراقی‌ها نشان داده بود؛ یعنی در خاک ما چه می‌کنید؟ عراقی‌ها منظورش را فهمیده بودند. در اسارت شوخی‌ها و حرف‌های علی‌اصغر همیشه دست اول بود. خودش می‌گفت: می‌خوام با این حرفام به بچه‌ها روحیه بدم. با حرف‌هایش حرص عراقی‌ها را در می‌آورد. وقتی به من می‌رسید، به جای سلام می‌گفت: سید! تو کجایی تا شوم من چاکرت! علی اصغر اهل نماز شب و دعا بود. یک‌بار نمی‌دانم چرا قنوت را به فارسی خواند. وقتی بچه‌ها گفتند: چرا قنوت رو فارسی خوندی؟ گفت: دلم خواست این طوری با خدا حرف بزنم، تازه مگه خدا عربه! حامد نگهبان کمپ، آتش سیگارش را پشت او خاموش کرده بود. زخم پشت او چرکین و عفونی شده بود. امروز وقتی علی‌اصغر گفت: شُکراً للّه، یکی از پرستارها به او گفت: مگه اسارت هم شکر داره؟ علی‌اصغر بهش گفت: بندگی خدا رو به جا آوردن شکر داره. پرستار مانده بود چه بگوید. آدم حاضر جوابی بود. وقتی پرستار با طعنه به او گفت: شما اسیران جنگی رانده‌شدگان درگاه خداوند هستید، در جوابش گفت: خدا را شکر می‌کنیم که در این زندان به غربت و مصیبت گرفتاریم نه به معصیت، به اسارت تن گرفتاریم، نه اسارت روح. قبل از ظهر وقتی از آسایشگاه خارج شدم که وضو بگیرم، علی‌اصغر صدایم زد و گفت: سید! وایسا. برگشتم ببینم چه‌کارم دارد که گفت: تو رو خدا رفتی تو حال ... بعد مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: در رو ببند! خیال کردم می‌خواهد بگوید: تو رو خدا رفتی تو حال، ما رو هم از دعای خیرت فراموش نکن. روز قبل به من گفت: الهی دستت بشکنه. گفتم: چرا دست من بشکنه؟ گفت: بگو چی رو بشکنه؟ گفتم: خب چی رو بشکنه؟ جواب داد: گردن صدام رو! بعد از ظهر قرار بود علی‌اصغر را به اردوگاه ببرند. وقتی از آسایشگاه خارج شد، به دکتر قادر گفت: دکتر! می‌خوام برای سلامتی صدام دعا کنم. وقتی مترجم این جمله را ترجمه کرد، دکتر قادر باورش شد و لبخند رضایت‌بخشی زد. می‌دانستم علی‌اصغر طبق معمول قصد دارد حرف قشنگی بزند. دکتر قادر به علی‌اصغر گفت: تو حالا آدم شدی! علی‌اصغر حالت دعا به خود گرفت و گفت: خداوندا! صدام و دوستان صدام رو با یزید و معاویه، ما رو هم با حسین‌بن‌علی (ع) محشور کن! بچه‌ها همه آمین گفتند! دکتر قادر به محض شنیدن نام یزید و معاویه و امام حسین (ع) فهمید علی‌اصغر به جای دعا نفرین کرده. جلو آمد و با لگد به کمر علی‌اصغر کوبید. علی‌اصغر به دکتر گفت: اگه یزید و معاویه خوبن چرا از محشور شدن با اونا ناراحت می‌شید! اگه امام حسین (ع) خوبه، چرا بهش متوسل نمی‌شید، شما هم خدا رو می‌خواید هم خرما رو. با امام حسین (ع) دشمنی می‌کنید، اما دلتون می‌خواد فردای قیامت با او محشور بشید، از یزید و معاویه خوشتون می‌آمد، دلتون نمی‌خواد باهاش محشور بشید؛ شما دیگه چه مردم عجیبی هستید! حال و احوال و نگاه دکتر قادر دیدنی بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷6🌷8🌷10🌷11🌷14🌷15🌷16🌷18🌷19🌷21🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
1_6728373.mp3
4.12M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸 #تحدیر (تندخوانے) جزء چهارم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃 #شهید_میثم‌_نظری🌷 ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
🌙 ✧ ‌✦ ﷽ ✧ ‌✦ ✨ اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِكَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُكْرَكَ بِكَرَمِكَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْكَ وسِتْرِكَ یـا أبْصَرَ النّاظرین. ✨خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت وبچشان در آن شیرینى یادت را ومهیا كن مرا در آنروز راى انجام سپاس گذاریت به كـرم خودت نگهدار  مرا در این روز به نگاه داریت وپرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊