eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫 @FF8141
مشاهده در ایتا
دانلود
روز دهم ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
جزء دهم.mp3
3.74M
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾ #تحدیر (تندخوانے) جزء دهم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے زمان : 35دقیقہ ✨ڪلام حق امروز هدیه به روح✨ ✾شهید،‌‌⇦ #سیدعلی_دوامی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 كليپ مناجات خواني حاج منصور ارضي در جبهه 🗓 به مناسبت فرارسيدن ماه مبارك رمضان ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
📌 واقعه پاوه در ماه رمضان بود . 🔹 شهید فلاحی می گفت: "روزه بودیم ، خوردنی نداشتیم . رفتیم آب پیدا کردیم توی آفتابه های دستشویی ها ، یک جرعه وقت سحر و یک جرعه افطاری می خوردیم." 🔸چند روز در اونجا بدون غذا و مهمات بودیم . یک خلبان شجاع گفت : "من می روم ؛ شهید محمد نوژه رفت هواپیمایش را زدند و شهید شد . یک خلبان دیگر گفت من از هشت هزار مهاجم می گذرم و می روم ، نان ، خرما و پنیر بسته بندی برداشت و رفت و تصمیم داشت مجروحان را برگرداند . این خلبان محمد جعفر مهدوی ملک کلاهی خلبان هوانیروز بود. 🔹کمک خلبان او هم محمد وجدانی نام داشت و اهل رفسنجان بود . کمک ها را رساند و خیلی ناراحت کننده تر از آن چه که در فیلم چ دیدید، تکه تکه شد. 🌹این خلبانان شجاع جانشان را در کف اخلاص گذاشتند و به شهید دکتر چمران و نیروهایش کمک رساندند و به فیض شهادت نائل شدند . روایتی از ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#مادرم_خدیجه قنوت امشب زهرا فقط شده مـادر به روی سینه مادر نهاده سر،کوثر الهی مادر یاســـم غریب می میـرد غریب بود و غریبانه جــان دهد آخـر #رحلت بزرگ بانوی جهان اسلام #تسیلت باد◾️ @sangarshohada 🕊🕊
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 🔺کمی از واقعیات اغتشاشات دانشگاه تهران ... ❓آیا این آغاز مانور سیاسی و اغتشاش همزمان با تبلیغات سایه جنگ آمریکا در خلیج فارس نیست؟؟؟ 💢چه زیبا شبیه ۸۸ کار می‌کنید ... 🔸🔹🔸🔹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #پایی_که_جا_ماند ✫⇠قسمت :8⃣8⃣ ✍ به
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣8⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور عراق کویت را به نام استان کاظمه و استان نوزدهم عراق ضمیمه‌ی نقشه‌ی جغرافیایی خود کرد. روزهای بعد بیشتر مطالب و تیتر روزنامه‌های عراق بحث کویت بود. گویا صدام با وجود کمک‌های بلاعوضی که از کویت دریافت کرده بود، از سران کویت دل پری داشت. صدام می‌گفت: بدهی عراق به کویت که بیش از سی میلیارد دلار است، باید بخشوده شود؛ زیرا عراق به خاطر حمایت از منافع اعراب در مقابل ایران جنگیده است. جملات صدام در روزنامه‌ی الثوره ارگان حزب بعث عراق خطاب به سران کشورهای عربی چاپ شده بود. صدام گفته بود: تنها مجاهدت ارتش عراق امیران و شیوخ مصرف‌گرا و ترسو را حفظ کرد و آنان را بر اریکه‌ی قدرت نگه داشت. در جایی دیگر صدام گفته بود: خون جوانان عراقی در جنگ با ایرانی که قصد صدور انقلابش را داشت، بر زمین ریخت تا شیوخ عرب آسوده باشند، اما هیچ سپاس و بزرگ‌داشتی مشاهده نمی‌شود. شیخ‌های شکم‌گنده، گردن کلفت، هوسران و میلیاردر، تابستان‌ها را در سواحل مدیترانه و کشورهای اروپایی می‌گذراندند و به فکر جبران فداکاری‌های ملت عراق نیستند ... صدام در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی گفت: اگر پای پاسداران خمینی به کویت، قطر و دوبی رسیده بود، آن وقت آقایان شیوخ می‌دیدند چه به روزگارشان می‌آمد، پاسداران خمینی آن‌ها را می‌بلعیدند! صدام در سال‌روز انقلاب عراق در ۲۶ تیر ماه مواضع خود را در مقابل کویت اعلام کرده بود. علاقه داشتم ببینم روزنامه‌های عراق چه می‌گویند. حکیم خلفان روزنامه‌ها را برایم ترجمه می‌کرد. راست یا دروغ گویا کویت از مخازن نفتی رمیله در مناطق مرزی عراق، مقادیر فراوانی از نفت عراق را دزدیده و صادر کرده بود. عربستان و کویت سی و پنج میلیارد دلار به عراق وام داده بودند، در حالی که عراق به تنهایی بار جنگ را به دوش کشیده و آنان را از دست ایرانی‌ها نجات داده است! صدام از کویت و عربستان که به تعبیر خودش کاسب‌کارانه پول‌ها را مطالبه می‌کردند، عصبانی بود و از این دو کشور خواسته بود، این پول‌ها را ببخشد. عراق از کویت خواسته بود از مطالبات زمان جنگ صرف‌نظر کند و علاوه بر آن، سیزده میلیارد دلار دیگر برای بازسازی عراق بدهد. از مدت‌ها قبل درگیری‌های لفظی بین سران بغداد و کویت شدت گرفته بود. دعوای بین عزت ابراهیم الدوری با برادر امیر کویت هم به رسانه‌های عراق کشیده شده بود. کار به جایی رسید که عزت ابراهیم در جلسه‌ای که با برادر امیر کویت داشت، نعلبکی را به طرف او پرت کرده بود. عزت ابراهیم در آن جلسه به برادر امیر کویت گفته بود: آقای برادر امیر کویت! اگر ما نبودیم، اگر ما در جنگ با ایرانی‌ها صدها هزار کشته نمی‌دادیم، اکنون جای جناب‌عالی و برادر شما کجا بود؟! لابد در جهنم. ایرانی‌ها درسته‌درسته شما را می‌خوردند! همه‌ی این صحبت‌ها و جر و بحث‌های سران عراق و کویت اخبار داغ این روزهاست. طوری که عراقی‌ها می‌گفتند گویا ۲۹ سال قبل یک‌بار سران عراق الحاق کویت به سرزمین‌شان را اعلام کرده بودند. آن روز حاکم کویت از انگلستان کمک خواسته بود و آن‌ها هم به کمک‌شان آمده بودند. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم این دعواها و جر و بحث‌ها به اشغال کویت بیانجامد، هر چند از صدام هیچ کاری بعید نبود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣9⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور امروز جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۶۹ اخبار روزنامه‌های عراق را دنبال می‌کردم. صدام شخصی به نام حسین علی الیاس را به عنوان رئیس جدید حکومت کویت منصوب کرد. اولین باری بود که نام او را می‌شنیدم. خود عراقی‌ها هم نمی‌دانستند این فرد کیست که از سوی صدام حاکم کویت شده. بعدها فهمیدیم این شخص همان حسین کامل المجید داماد صدام است. عراقی‌ها برادر امیر کویت فهد الاحمد الصباح را به طرز فجیعی کشتند اما امیر کویت به عربستان گریخت و از معرکه جان سالم به در بُرد. نگهبان‌های مغرور و سرمست از اشغال کویت کاری به کاریمان نداشتند. ستوان فاضل گفت: چون روز عاشورا بدون هیچ مشکلی کویت را اشغال کردیم، امام حسین (ع) خودش به یاری ارتش عراق آمده بود! امروز بحث ما با عراقی‌ها شدت گرفته بود. افسران و نگهبان‌ها با غرور و افتخار از اشغال کویت صحبت می‌کردند، بچه‌ها نمی‌توانستند ساکت بمانند. از کویت دل پری داشتیم. بیشتر از همه حسن بهشتی‌پور، اصغر اسکندری، مرتضی واحدپور و بهزاد روشن با عراقی‌ها بحث می‌کردند. ستوان فاضل و ستوان قحطان در مقابل صحبت‌های بهشتی‌پور کم آوردند. بهشتی‌پور با طعنه به ستوان فاضل گفت: ما از سابقه‌ی درخشان شما با اطلاع هستیم. شما سال ۱۹۷۰ در جنگ داخلی اردن به بهانه‌ی کمک به مردم مظلوم فلسطین وارد خاک اردن شدید، قسمت‌هایی از خاک این کشور رو به تصرف‌تون درآوردید، تا قبل از جنگ تحمیلی از خروج نیروهای نظامی‌تون از اون منطقه خودداری می‌کردید. اون موقع خاک اردن رو اشغال کردید، اوایل جنگ خوزستان رو، حالا هم کویت فلک‌زده رو، ما که از کار شما سر در نمی‌یاریم! می‌دانستم کویت در جنگ هشت ساله چقدر به ما خیانت و به صدام خدمت کرده بود. به ستوان فاضل که دوست داشت بداند چه نظری دارم، گفتم: این همه کویت به شما کمک کرد، شما کمک‌های کویت رو نادیده گرفتید، ولی مطمئن باش کویت رو نفرین ما ایرانی‌ها بیچاره کرد نه ارتش عراق! اصغر اسکندری به ستوان قحطان گفت: در جنگ دلارهای کویت به مهمات و بمب‌های شیمیایی تبدیل شد و خیلی از ایرانی‌ها رو تکه‌تکه کرد، چوب خدا صدا نداره! دکتر بهزاد روشن به حامد گفت: رهبر ما این روز رو پیش‌بینی کرده بود؛ بعد با طعنه به ستوان فاضل گفت: شما به کویت مدیون هستید، هواپیماهای شما چطور دلشون اومد برن کویت رو بمباران کنن، خلبانان شما نباید نمک‌نشناسی می‌کردن. ستوان فاضل به بهزاد خیره شده بود. می‌دانست منظورش چیست. آن‌ها می‌دانستند دکتر روشن در مورد بمباران سکوهای نفتی خارک از طریق پایگاه هوایی علی السام صحبت می‌کند. عراقی‌ها فراموش کرده بودند که جنگنده‌های ارتش عراق از طریق این پایگاه هوایی در کویت سکوهای نفتی خارک را بمباران می‌کردند تا مسافت خلبانان عراقی دویست کیلومتر کوتاه‌تر باشد. آن‌ها خیلی زود این محبت کویت رو فراموش کرده بودند. افسران ونگهبان‌ها ترجیح می‌دادند در برابر صحبت‌های اسرای ایرانی سکوت کنند و درباره‌ی اشغال کویت چیزی نگویند. شب عادل عقله خواننده‌ی معروف و مورد علاقه‌ی صدام در وصف صدام می‌خواند: مضمون شعر‌هایش این بود: صدام ای خداوند تو را برای ما حفظ کند. جوانی تو را از تو نگیرد.... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣9⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور بعدازظهر بچه‌ها کنار در ورودی کمپ جمع شده و بیرون را نگاه می‌کردند. چند ساختمان و سوله در ضلع جنوب‌شرقی کمپ ملحق قرار داشت. عراقی‌ها یکی از سوله‌های اردوگاه ۱۵ را که در مجاورت کمپ ملحق قرار داشت، خالی کرده بودند. قبل از ظهر، تعدادی از کویتی‌ها را آنجا آوردند. حدود دویست نفری می‌شدند. اول فکر می‌کردم شاید اسرای ایرانی باشند. سامی گفت: کویتی‌اند! دشداشه‌ی سفید عربی تن‌شان بود. نگهبان‌ها بچه‌ها را از جلوی در ورودی کمپ متفرق کردند. آن‌ها سعی داشتند اسرا نفهمند آن‌ها کویتی‌اند. از سامی پرسیدم: کویتی‌ها در اردوگاه اسرای ایرانی چه می‌کنند؟ گفت: در حمله‌ی ارتش ما به کویت، اینا مقاومت کردند! عراقی‌ها تعدادی آمریکایی و انگلیسی مقیم کویت را نیز گروگان گرفته بودند. صدام اعلام کرده بود که این گروگان‌ها را به تأسیسات و مراکز مهم نظامی و غیر نظامی خواهد برد تا آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها نتوانند مراکز مهم نظامی عراق را بمباران کنند. شب، حال نگهبان‌ها حسابی گرفته شد. بعضی‌شان که روزهای پایانی خدمت‌شان را می‌گذراندند، ناراحت بودند. انگار نه انگار آن‌ها بودند که پریروز هلهله و پایکوبی می‌کردند. کشورهای غربی و اروپایی حامی کویت صدام را تهدید کرده بودند. مرخصی نظامیان عراقی لغو شده بود. کسانی که سال‌ها بعد باید به خدمت سربازی می‌رفتند باید همان سال خودشان را به دایره‌ی وظیفه‌ی عمومی عراق معرفی می‌کردند و به خدمت سربازی می‌رفتند. تلوزیون عراق طی اطلاعیه‌ی رسمی از سوی فرماندهی ارتش عراق اعلام کرد: کلیه‌ی سربازان عراقی که خدمت سربازی‌شان به اتمام رسیده و هم‌اکنون در عراق به سر می‌برند، یک هفته، و سربازانی که خدمت سربازی‌شان به سر رسیده و خارج از عراق به سر می‌برند دو هفته مهلت دارند، خودشان را به آخرین یگان خدمتی‌شان معرفی کنند... سرپیچی از این دستور خیانت به ملت عراق است و عواقب بدی را به دنبال خواهد داشت. لحن اطلاعیه دستوری و تهدیدآمیز بود. اطلاعیه به مزاج نگهبان‌های عراقی خوش نبود. تا قبل از اشغال کویت، عراقی‌ها می‌گفتند: ایران دشمن قسم خورده‌ی اعراب است. صدام در سال‌های جنگ در سخنرانی‌هایش احساسات اعراب را تحریک می‌کرد که ایران دشمن اعراب است و عراق به نمایندگی از امت عرب با دشمن اعراب می‌جنگد! کشورهای عربی هم واقعاً باورشان شده بود صدام به نمایندگی از اعراب مقابل صدور انقلاب ایران می‌جنگد، به همین خاطر، شیوخ مرتجع کشورهای عربی با سرازیر کردن دلارهای خود به جیب رژیم بعثی عراق، صدام را به طور کامل تجهیز کرده بودند. صدامی که بعدها دامن خودشان را گرفت و بلای جانشان شد. ستوان شفیق قاسم اقرار می‌کرد که چون ما با شما می‌جنگیم آمریکایی‌ها حمله‌‌ی اشتباهی جنگنده‌ی عراقی به ناو آمریکایی را به مثابه زدن سیلی برادر کوچک‌تر به صورت برادر بزرگ‌تر می‌دانستند. بیشتر از همه ستوان فاضل و جمیل تا قبل از اشغال کویت با اسرا بحث می‌کردند و می‌گفتند: شما ایرانی‌ها دشمن اعرابید! آن روز به جمیل گفتم: شما که می‌گفتید ایران دشمن اعراب است؛ حالا با اشغال کویت توسط خودتون، ما دشمن اعرابیم یا شما؟! جمیل جوابی نداشت. دلم می‌خواست حرف‌هایی را که سال‌ها در دلم مانده بود می‌گفتم. حاج حسین شکری به ستوان فاضل گفت: ما با حمایت‌مون از مردم فلسطین ثابت کردیم که دشمن اعراب نیستیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣9⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور قبل از ظهر امروز دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۶۹ وسایل‌مان را جمع کردیم و روانه‌ی سوله‌ها شدیم. امروز برای همیشه از کمپ ملحق خارج شدیم. وقتی از ملحق می‌رفتم، تلخ و شیرین این کمپ برایم مجسم می‌شد. با این که خیلی این جا اذیت شده بودم، دلم برایش تنگ می‌شد! وارد سوله که شدم، فهمیدم نامه‌هایی که مخفیانه برای غلامرضا کریمی، رضا محمدی و علی‌اکبر فیض نوشته بود، به دستشان نرسیده. به علی‌اکبر گفتم: مگه نامه‌هامو دکتر مؤید بهت نداد؟! گفت: نه چیزی بهم نداد! گفتم: کپسول آنتی‌بیوتیک بهت نداد؟ گفت: چرا داد، دادمشون بچه‌هایی که مریض بودن، خوردن! خندیدم. علی‌اکبر می‌دانست بچه‌ها در کپسول نامه‌نگاری می‌کنند. تصورش این بود که کپسول‌هایی که از طریق دکتر مؤید در اختیار او قرار داده می‌شود، نامه نیست. دکتر مؤید معاون درمانگاهِ اردوگاه بود. علی‌اکبر کپسول‌هایی را که علی جارلله به او داده بود، خوانده بود و نامه حساب می‌کرد. اما کپسول‌های دکتر مؤید را به مریض‌ها داده بود! روش نامه‌نگاری در کپسول‌های آنتی‌بیوتیک بهترین و مطمئن‌ترین بود. برای این کار ابتدا کپسول‌ها را خالی می‌کردیم، زرورق سیگار را به شکلی می‌بریدیم که در داخل کپسول‌ها جا شود. مطلب مورد دلخواه را می‌نوشتیم، داخل آن جا می‌دادیم و در کپسول را می‌بستیم. کپسول‌ها از طریق دکتر مؤید، سامی و هر نگهبانی که رابطه‌ی خوبی با ما داشتند، دست بچه‌ها می‌رساندیم. تولید محتوای ریشوها: روز بعد عراقی‌ها اجازه دادند مجروحین حمام کنند. در فصل تابستان با مشکل کمبود آب مواجه بودیم. به همراه مجروحین بیرون سوله سر صف ایستاده بودیم. یکی از نگهبان‌های جدید الورود که تا امروز او را ندیده بودم به ما که از دیگران کم سن و سال‌تر بودیم، گفت: شما بچه‌ها چرا اومدید جبهه؟ یاد صحبت‌ها و آخرین مثال حسن بهشتی‌پور افتادم. به نگهبان تازه وارد گفتم: یکی از دوستانم یه مثال خوبی زد، فکر می‌کنم جواب سؤال شما هم باشه. بعد ادامه دادم: وقتی جایی از بدن انسان زخم می‌شه، میکروب‌ها از اون محل به بدن حمله می‌کنن، همیشه میکروب‌ها می‌خوان بدن آدم‌ها رو نابود کنن. تو این بین گلبول‌های سفید که در خون شناورند، آرپی‌جی‌زن‌ها و تک‌تیراندازهای بدن هستند. گلبول‌های سفید از خودشون فداکاری نشون می‌دن، برای دفاع از جان و سلامت آدم‌ها میکروب‌خواری می‌کنن و میکروب‌ها رو نابود می‌کنن. ما در حمله‌ی شما به کشورمون نقش گلبول‌های سفید رو داشتیم. امیدوارم تونسته باشم منظور خودمو بیان کنم! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣9⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور نگهبان سکوت کرد و مانده بود چه بگوید. همیشه حسن بهشتی‌پور به ما تأکید می‌کرد، هر وقت عراقی‌ها ازتون پرسیدند چرا اومدید جبهه، قضیه‌ی گلبول‌های سفید رو مطرح کنید. این صحبت بهشتی‌پور مرا یاد محمود آقاسی و شوخی‌های بچه‌های تخریب در عملیات کربلای ۵ می‌انداخت. در المیمونه مقر سپاه چهارم عراق از صحبت‌های محمود آقاسی استفاده کردم. وقتی نگهبان که رافع نام داشت به صحبت‌ها و بحث‌هایش ادامه داد، گفتم: من و بسیجی‌های امثال من رو، عدنان خیرالله وزیر دفاع شما خوب می‌شناخت! جمله‌ی عدنان خیرالله را برایش تکرار کردم: عدنان بعد از شکست حصر آبادان، در جمع نظامیان عراقی گفته بود: اگر ما نیروهایی مثل بسیجی‌های ایرانی داشتیم جهان را تسخیر می‌کردیم! این جمله‌ی عدنان خیرالله را بارها و بارها از محمود آقاسی جانشین فرمانده‌ی تخریب تیپ ۴۸ فتح در کردستان، قبل از این که برای عملیات نصر ۴ به عنوان تخریب‌چی گردان‌های رزمی به گردان‌ها اعزام شویم، شنیده بودم. عصر قبل از این‌که سوت آمار به صدا درآید، از پشت سیم‌خاردار توپی سوله‌ی سه، کریم را دیدم. او را که دیدم ظلم‌ها و خیانت‌هایش برایم تداعی شد. خداوند، کریم را ذلیل کرده بود. او بعد از آن همه خوش‌خدمتی‌هایش به عراقی‌ها، تاریخ مصرفش تمام شده بود. سال قبل که بچه‌ها از دست او به ستوه آمده بودند، هنگام بازدید یکی از افسران عالی‌رتبه، از کریم شکایت کردند. افسر عراقی که آدم تأثیرگذار و منطقی بود، برای خواست اسرا ارزش قائل شد و دستور داد کریم از مسئولیت خلع و به جای دیگری تبعید شود. سروان خلیل علی‌رغم میل باطنی‌اش دستور مافوقش را اجرا کرد. امروز عصر شاهد بدبختی و ذلت او بودم. با وجود توهین‌ها و خیانت‌هایش که از او دیده بودم، وقتی او را در محوطه‌ی سوله پشت سیم‌های خاردار تنها در حال قدم زدن دیدم، دلم برایش سوخت. خیلی تنها و منزوی شده بود. او را صدا زدم و گفتم: کریم! من که تو رو بخشیدم، ولی بیا و به خاطر کارهای بدی که کردی، توبه کن و از بچه‌هایی که بهشون ظلم کردی حلالیت بطلب! کریم خجالت می‌کشید نگاهم کند. جوابم را نداد. بچه‌های سوله‌ی ۳ می‌گفتند: کریم از اعمال گذشته‌اش پشیمان بود و اظهار ندامت کرد.¹ [۱] سال‌ها بعد یک روز در خیابان نادری اهواز او را دیدم. صدایش زدم. ایستاد. مرا که دید تعجب کرد. ناراحت بود که در فهرست قرمز قرار گرفته؛ از دیدنم خوشحال نشد، وقتی بهش گفتم: کریم! چند پاکت سیگار برات بخرم، بدش آمد. بدون خداحافظی از من جدا شد و دیگر هیچ‌وقت او را ندیدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
روز یازدهم ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊