❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره.
شهید ڪہ شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه گفتم ‹‹مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره›› بالاخره حرف زد گفت: ‹‹مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس. جمعمون جمعہ، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجہ نمی شید››
✍ گفتم: ‹‹اندازه ظرفیت پایین من بگو›› . فڪر ڪرد و گفت:‹‹همین دیگه، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم.››
بهش گفتم:‹‹چی ڪار ڪنم تا آقا من رو هم ببره››
✍نگاهم ڪرد و گفت :‹‹مهدی!همه چیز دست امام حسین(ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید.››
#شهید_جعفر_لاله
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۲۵
عملیات نصـر/ ماووت عراق
راوی : #حاج_مهدی_سلحشور
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍کامیون ها پشت سر هم
در جاده شهید صفوی به سمت شلمچه حرکت میکردن
پشت کامیون ها جای سوزن انداختن نبود
هر کامیونی پذیرای چهل پنجاه رزمنده با تجهیزات کامل بود
کیپ تا کیپ بچه ها نشسته بودند
و مشغول ذکر و تلاوت قرآن و دعا بودند
در این بین بازار عقد اخوت هم داغ داغ بود
عقد اخوت با بچه هایی که خیلی هایشان
تا ساعاتی دیگرمهمان ارباب بودند
بعضی ها هم آمال و آرزوها شان را بر زبان جاری میکردند
و عمق نگاه زیبایشان را به رخ تاریخ می کشیدند
یکی می گفت ای کاش مثل
علی اکبر ع فدای دین شوم
دیگری آرزوی شهادت مثل خود
سید الشهدا را داشت و میخواست بی سر به لقاء الله برسد
اما یکی بلند شد و گفت :
ایام فاطمیه است
ای کاش می شد نشانه ای به سینه و بازو و پهلو
با خود بر می داشتیم تا شرمنده مادرمان نباشیم
همین طورم شد
اکثر جنازها یا از پهلو یا از سینه و یا از بازو مورد اصابت قرار گرفته بودند.
درست مثل مادرشان فاطمه زهرا س
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_مهدي_سلحشور
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊