#خاطرات_شهید
●یک روز وقت نماز مغرب وعشابود که صدای زنگ آمد.من به طرف تلفن رفتم.تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد.انصاری وضوگرفته وروی سجاده اش نشسته بودتانمازبخواند.
●گوشی را برداشتم.آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟منکه انصاری را می دیدم،گفتم:بله اینجا هستند.درهمان حال آن آقاگفتند: آقای رییسجمهور با ایشان کار دارند ومن هم فورا گفتم:علی گوشی رابگیر،آقای بنی صدر باشماکار دارند. در این اثناکه کمتر از یک دقیقه طول کشید،من مرتب به علی میگفتم آقای رییسجمهور باشماکاردارند.
●آن طرف صدای آقای بنی صدر راشنیدم،فوراگفتم:علی آقای رییسجمهور پشت خط هستند.این رابنی صدرهم شنید؛اماعلی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلندگفت:به آقای رییسجمهور بفرمایید وقت نماز است عجلو بالصلاه قبل الفوت،عجلو به التوبه قبل الموت.بعدازنمازخودم باایشان تماس خواهم گرفت.او بلافاصله قامت بست ونمازش را شروع کرد.
●بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بودباحالت عصبانی گفت:بگویید متشکرم و محکم گوشی رابه سرجایش کوبید.
✍راوی: همسر شهید
📎پ ن: استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید
#شهید_علی_انصاری
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●یک روز وقت نماز مغرب وعشابود که صدای زنگ آمد.من به طرف تلفن رفتم.تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد.انصاری وضوگرفته وروی سجاده اش نشسته بودتانمازبخواند.
●گوشی را برداشتم.آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟منکه انصاری را می دیدم،گفتم:بله اینجا هستند.درهمان حال آن آقاگفتند: آقای رییسجمهور با ایشان کار دارند ومن هم فورا گفتم:علی گوشی رابگیر،آقای بنی صدر باشماکار دارند. در این اثناکه کمتر از یک دقیقه طول کشید،من مرتب به علی میگفتم آقای رییسجمهور باشماکاردارند.
●آن طرف صدای آقای بنی صدر راشنیدم،فوراگفتم:علی آقای رییسجمهور پشت خط هستند.این رابنی صدرهم شنید؛اماعلی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلندگفت:به آقای رییسجمهور بفرمایید وقت نماز است عجلو بالصلاه قبل الفوت،عجلو به التوبه قبل الموت.بعدازنمازخودم باایشان تماس خواهم گرفت.او بلافاصله قامت بست ونمازش را شروع کرد.
●بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بودباحالت عصبانی گفت:بگویید متشکرم و محکم گوشی رابه سرجایش کوبید.
✍راوی: همسر شهید
📎پ ن: استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید
#شهید_علی_انصاری
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●یک روز وقت نماز مغرب وعشابود که صدای زنگ آمد.من به طرف تلفن رفتم.تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد.انصاری وضوگرفته وروی سجاده اش نشسته بودتانمازبخواند.
●گوشی را برداشتم.آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟منکه انصاری را می دیدم،گفتم:بله اینجا هستند.درهمان حال آن آقاگفتند: آقای رییسجمهور با ایشان کار دارند ومن هم فورا گفتم:علی گوشی رابگیر،آقای بنی صدر باشماکار دارند. در این اثناکه کمتر از یک دقیقه طول کشید،من مرتب به علی میگفتم آقای رییسجمهور باشماکاردارند.
●آن طرف صدای آقای بنی صدر راشنیدم،فوراگفتم:علی آقای رییسجمهور پشت خط هستند.این رابنی صدرهم شنید؛اماعلی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلندگفت:به آقای رییسجمهور بفرمایید وقت نماز است عجلو بالصلاه قبل الفوت،عجلو به التوبه قبل الموت.بعدازنمازخودم باایشان تماس خواهم گرفت.او بلافاصله قامت بست ونمازش را شروع کرد.
●بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بودباحالت عصبانی گفت:بگویید متشکرم و محکم گوشی رابه سرجایش کوبید.
✍راوی: همسر شهید
📎پ ن: استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید
#شهید_علی_انصاری
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊