🍃شعری کہ دختر شهید در محضر آقا خواندند و جواب حضرت آقا بہ یک بیت خاص #شهید_علی_اکبر_عربی @sangarshohada 🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

تولدت مبارڪ ای آسمونے میشه بازم بیای حرم بمونے توو این رواقے ڪہ پر از یاد توست یه روضہ ی قدیمے رو بخونے ڪریمہ هم دلش برات تنگ شده من چے بگم خود تو خوب میدونے روضہ اڪبر میخونم بہ یادت بہ یاد هر مـــــدافع جوونے ڪہ رفت و جون داد ڪہ توو این زمونہ نشہ قد سہ سالہ ای ڪمونے شهید خادم حرم دعا ڪن بگیر برای من خط امونے روز تولدت بہ من نظر ڪن یہ رمزی یه عنایتے، نشونے #تولدت_مبارڪ❤️ #شهید_علی_اکبر_عربی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊

#شهید_علی_اکبر_عربی❤️ گفتم خوشا هوایے ڪز باد صبـح خیزد... گفتا خنک نسیمے کز ڪوے دلبر آید... #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_علی_اکبر_عربی❤️ گفتم خوشا هوایے ڪز باد صبـح خیزد... گفتا خنک نسیمے کز ڪوے دلبر آید... #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#خاطرات_شهید ●ظهر عاشورا وقتی از مراسم تعذیه خوانی برگشت نشسته بود داخل اتاق که برایش چای اوردم تا گلویش تازه شود! از خستگی حسابی از پا افتاده بود سینی چایی را که برایش اوردم حالش را که دیدم گفتم بمیرم الهی شما که تعزیه بازی کردید اینقدر خسته شدید پس حضرت زینب چی کشید روز عاشورا! انگار منتظر همین جمله باشد سریع حرف را از دهنم قاپید ، تا دید تنور داغ است می خواست نان خودش را بچسباند گفت مامان! همین الان هم اگر شٌل بجنبیم با حرم حضرت زینب همان کاری را می کنند که در روز عاشورا با خیمه ها کردند! ●منم جسته گریخته شنیده بودم که تو سوریه جنگ شده و گروهی به نام داعش آمده اند تا حرم ها را تخریب کنند! بعد از داغ های پشت سر همی که از داداش های شهیدم و پدرم دیده بودم و بعد از سالها تازه داشت اوضاع زندگی مان سر و سامان می گرفت یک لحظه هم نمی توانستم به نبود علی اکبر فکر کنم، هنوز استکان چای اش را تمام نکرده بود که سریع توپیدم به علی اکبر حرفم را مثل انار ترش به پیشانی اش زدم و گفتم: ●« علی اکبر اگر بخواهی بروی سوریه میام قم هر چی از دهنم در بیاد به تو و اون فرمانده تون می گم بذار اون گردن کلفت ها بروند تو نمیخواد بری » یکم حالت جدی تری به خودش گرفت گفت:« مامان اگه من رفتم شهید شدم نیای قشقرق به پا کنی! ابرو ریزی نکنی مامان! تا الان مثل حضرت زینب خواهر دو شهیدی اما اگر من شهید بشم مثل حضرت ام البنین می شوی» 📎برشی از کتاب من دعا میکنم تو آمین بگو... ✍روایت آخر بی بی آغا : مادر شهید #شهید_علی_اکبر_عربی🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊

#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊