eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجـی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهـه و جنـگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود.... ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واڪس خورده و بـرّاق جلویِ چــادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟ و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عملـيات ... وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خـودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم ! 🌷 ۱۳۶۶ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجـی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهـه و جنـگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود.... ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واڪس خورده و بـرّاق جلویِ چــادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟ و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عملـيات ... وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خـودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم ! 🌷 ۱۳۶۶ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجـی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهـه و جنـگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود.... ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واڪس خورده و بـرّاق جلویِ چــادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟ و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عملـيات ... وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خـودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم ! 🌷 ۱۳۶۶ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجـی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهـه و جنـگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک‌هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشڪ شده بود.... ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واڪس خورده و بـرّاق جلویِ چــادر قرار داشت ... او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟ و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عملـيات ... وقتی «علی قزلباش » شهيـد شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خـودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم ! 🌷 ۱۳۶۶ j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊