🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_دویست_و_هفتاد_و_هشتم
🔆 ایام آزادی
در روزهای اول خصوصا ایام استقبال ، اکثر دوستان به علت تغییر رژیم غذایی به بیماری گوارشی مبتلا و بنده نیز دائم در مسیر سرویس بهداشتی در حال رفت و آمد بودم در یکی از همین ایام یکی از دوستان که همسایه بودیم و از مهمانان پذیرایی میکرد در نبود چند دقیقهای این حقیر به شوخی به جای بنده با چند نفر از مهمانان روستاهای اطراف دیده بوسی میکند و بندگان خدا به هنگام خدا حافظی تازه متوجه قضیه میشوند و چند نفری نیز بدون مواجهه با بنده منزل را ترک میکنند.
چندی بعد طرف که چهره چاق و تپل پسر همسایه را در ذهن دارد در جمعی مطرح میکند که پسر فلانی ماشاء الله در اسارت جایش خوب بوده و.....
در طی این مدت خواهر کوچکترم نیز ازدواج کرده بود و دامادمان که قبل از آن نسبت دوری با هم داشتم در امورات پذیرایی فعالیت میکرد و از اینکه دو سه روزی بود در خانه ما ماندگار شده بود متعجب بودم .
دو برادر دوقلو نیز در سال ابتدایی اسارت پای به دنیا گذاشته بودند.
به هنگام تولدِ آنها مردم با تعجب میگویند ببینید خداوند چگونه دو فرزندش را گرفت و دو فرزند دیگر را یکجا هدیه و جایگزین کرد!
بعد از آزادیِ اسرا ، در هر شهرستان ستادی به نام ستاد آزادگان جهت رفع مشکل ازدواج و مسکن و اشتغال آزادگان ایجاد شد و یکی دو ماه اول وعده گاه اکثر دوستان ستاد آزادگان بود.
حدودا دوسال طول کشید تا همه آزادگانی که خواستار اشتغال در ادارات و ارگانها بودند مشغول بکار شوند.
البته اکثر قریب به اتفاق آزادگان در کنار کار به تکمیل تحصیلات عقب مانده پرداختند و همزمان با مشکل ساخت و ساز مسکن و مساله ازدواج نیز دست به گریبان بودند
اسارت همه این مسائل را عقب انداخته بود و همه آزادگان مجرد یا وقت ازدواجشان گذشته بود یا هم اکنون وقت ازدواجشان بود و این علاوه بر فشار روحی و روانی و بیماری جسمی مساله مهم و درگیری ذهنی اکثر آزادگان در آن دوران بود که بعضا همراه همیشگی بچههاست
یکی از معضلاتی که در لایههای پنهان جامعه آزادگان بعضا وجود دارد تولد فرزندان معلول در خانواده هاست مسالهای که فراوانی آن قابل توجه است
توصیه پزشکی به یکی از دوستان در سال اول آزادی با توجه به نحیف بودن و آثار بیماری و حضور در مناطق شیمیایی انصراف از بچهدار شدن است.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊