سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صد_و_سی_و_پنج
🔆عملیات ساختمان سازی
در همان روزهای اول افتتاح اردوگاه نگهبانها بصورت موقت در چادر اقامت داشتند که با بکارگیری بچهها اتاقی در حدود ۴×۵ در ضلع جنوبی آسایشگاه* شش بنا گردید.
یکی از بچهها در بند ۱ و ۲ با ساخت قالبی از چوب در ابعاد تقریبی ۳۰×۲۰×۱۵(طول ـ عرض ـ ارتفاع) اقدام به تهیه خشت خام نمودند و بدینوسیله اتاق نگهبانی در جوار آسایشگاه ۶ بر پا شد.
یادم هست بچهها به دستور و تشَر عدنان با پای برهنه کف اتاق مذکور را لگدکوب و به اصطلاح شفته نمودند.
یکی از دوستان با استفاده از بشکه دویست لیتری ، بخاری هیزمی ساختند و با سرهم کردن قوطیهای روغن نباتی لوله بخاری نیز تهیه و نصب نمودند.
حالا قوطیهای نازک روغن را چگونه به یکدیگر متصل نمودند حضور ذهن ندارم .
ساختمانی مشابه همین در بند سه و چهار نیز برای نگهبانهای آن دو بند بنا میگردد.
به مرور کنار همان ساختمان کارگاه نجاری و نقاشی در بند ۱و۲ و کارگاه نجاری و آهنگری در بند۳و۴ دایر گردید که مختصر توضیحی قبلا داده شد.
در تابستان سال۶۶ به علت کثرت جمعیت اسرا در ضلع شمالی آسایشگاه ۴و ۱۰ دو آسایشگاه جدید بوسیله بلوک سیمانی توسط بچهها ساخته میشود که به آسایشگاه ۴ و ۱۱ جدید معروف شد.
از جمله دیگر ساختمانهای ساخته شده با استفاده از بیگاری بچهها، ساختمان آشپزخانه ، بهداری ، زندان و سلول انفرادی مابین بند ۲ و ۳ است .
دو زندان کوچک گروهی و چهار زندان انفرادی
سلولهای انفرادی با راهرویی تنگ و باریک که به چهار سلول در ابعاد ۱×۱ متر منتهی میشد.
ساختمان سلول از بلوک سیمانی و پوشش سیمان و سقف شیروانی .
در فصل زمستان سرما و تابستان گرمای شدید خود ابزار شکنجه بود.
عرض و طول و ارتفاع کم ، امکان ایستادن و درازکشیدن را از زندانی میگرفت.
مسوول نگهبانی از انفرادی معمولا به عهده نگهبانهای بندی بود که زندانی از همان بند به انفرادی منتقل شده بود
البته در طول روز نگهبانهای هر چهار بند که با آشپزخانه در ارتباط بودند نیز در محیط و اطراف زندان حضور داشتند.
* آسایشگاه به این معنی نبود که محل آرامش و آسایش اسرا باشد در واقع زندان جمعی بود که عراقیها به آن « قاعه» یعنی سالن و اتاق بزرگ میگفتند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊