سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_صد_و_چهلوسوم
💢شکار لحظه های معنوی
اگه اون زمان خصوصا هفته های آغازین دوربینی بود که این صحنه های بدیع رو شکار می کرد، جزو دیدنی ترین کلیپ ها می شد.
در اوقاتی که در اختیار خودمون بودیم دقیقه ای قرآن بر روی زمین قرار نداشت و از این دست به اون دست داده می شد. فرقی نداشت صبح باشه یا وقت ناهار و شام یا سه و چهار شب. امکان نداشت کسی از وقتش بگذره. فقط وقت آمار در بیرون آسایشگاه قرآن استراحتی می کرد. با اومدن قرآن حال و هوای اردوگاه و داخل آسایشگاها عوض شده بود . لبخند رضایت و شادی بر لب همه نمایان بود و باعث شگفتی و تعجب عراقیا شده بود. اونا پیش خودشون می گفتن اینا دیگه کِی ان. همونایی هستن که ما اونا رو مجوس و کافر و مشرک می دونیم. بعضی که در وجودشون گرایش به دین و مذهب داشتن از اعمال وحشیانه و رفتارای نامناسبشون با اسرا شرمنده بودن و البته بر حقد و کینه بعثیا که میانه ای با خدا و قرآن نداشتن بیشتر می شد.
شور و اشتیاقی عجیب فراگیر شده بود و همین باعث شد که بدون هماهنگی و برنامه ریزیِ قبلی ، نهضت حفظ قرآن شکل بگیره و اکثر اونایی که روخوانی قرآن بلد بودن از وقتشون برای حفظ قرآن استفاده می کردن. بتدریج گروهای دو و سه نفره بیشتر شکل گرفت و سوره هایی رو که حفظ کرده بودن رو با هم مرور می کردن. دلیل اصلی این گروها این بود که وقت کافی برای استفاده از قرآن نبود و افراد اینجوری سعی می کردن از حافظه دیگری برای مرور قرآن استفاده کنن.
گاهی صحنه های خنده داری پیش میومد. وقتی نوبت یکی بود و داشت تلاوت می کرد بعضی از اونایی که سوره هایی رو حفظ کرده بودن و برای مرور نیاز به مراجعه به قرآن داشتن می رفتن بغل دست طرف می نشستن و یواشکی و طوریکه خیلی هم براش مزاحمت ایجاد نکنه لای قرآن رو بازمی کردن و دنبال صفحات مورد نظر می گشتن. یهو یکی دیگه میومد و گاهی اون طفلکی که نوبتش بود از اطراف احاطه می شد و نمی تونست بخونه. در خیلی از موارد منجر به مصالحه و کنار اومدن می شد و گاهی هم فرد ناراحت می شد و می گفت بابا این دیگه چه وضعیه؟ من چجوری قرآن بخونم و یه وقتایی هم قرآن رو با ناراحتی به طرف می داد و می گفت بیا اصلا مالِ تو، من نخواستم. اینجوری که نمیشه قرآن خوند. حالا اونایی که داشتن این صحنه های نو و بدیع رو نگاه می کردن از خنده غش می کردن. اینم خودش وسیله ای شده بود که روحیه بچه ها تغییر کنه و لبخند و خنده در همه جای آسایشگاها روی لب بچه ها بیاد.
حقیقتا قرآن با خودش هم معنویت آورد ، هم آرامش و شادی و هم یه نهضت فراگیر رو برای حفظ و به تدریج ترجمه و تفسیر ایجاد کرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada