eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢کابل سه فاز عدنان فرمانده اردوگاه تکریت یازده یه سرهنگ بعثی خونخوار بود و به نیروهاش گفته بود اینارو به اندازه ای بزنید و شکنجه کنید که گوشتای بدنشون بریزه و بپوسه، ولی تو سرشون نزنید که بمیرن ، ما اسیر کم داریم و برای تبادل اسیرا نیاز به اینا داریم. این مسئله باعث شده بود که بخاطر منافع خودشون معمولا چوب و کابل تو سر بچه ها نمی زدن. ولی یکی از درجه دارای بعثی بنام عدنان که می گفتن مسیحیه و کلا از مسلمونا بدش می اومد و بسیار قوی هیکل و بلند قامت و ورزیده بود ، این قانون را رعایت نمی کرد و بعضی وقتا عمدا با کابلِ سه فاز می کوبید توی سر و گردن بچه ها. اول صبح توی صف دستشویی نشسته بودیم که عدنان آمد. اسمش لرزه بر تن بچه ها مینداخت. بسیار قسی القلب و بی رحم بود و هیچ حد و مرزی رو به رسمیت نمی شناخت. پشتش به جایی گرم بود و حتی از فرمانده اردوگاه هم حساب نمی برد. آسایشگاه ما «آسایشگاه پنج» همه سر پایین بودیم و منتظر نوبت ، که بی دلیل و حتی بدون گرفتن کوچکترین بهانه ای شروع کرد به زدن. اصلا تصور نمی کردیم با اون زور بازویی که او داشت و معمولا یه کابل سه فاز بسیار قطور و سنگین دستش بود بزنه تو سر بچه ها. با هر کابل که فرود میومد یکی از رو به زمین میفتاد. سرمون پایین بود و تا نوبت به خودمون نمی رسید متوجه نمی شدیم که قضیه چیه! نزدیک من که رسید سایه سنگینشو احساس کردم. تا خودمو جم و جور کردم ضربه ای به پشت سرم فرود اومد ، انگار یه پتک آهنی روی سرم خورد و احساس کردم کاسه سرم متلاشی شده. از حالت طبیعی خارج شدم و چیزی نمونده بود که بیهوش بشم. از من رد شد و یکی یکی بچه ها رو با همون قدرت تو سرشون زد. اینجور وقتا که تنبیه دسته جمعی بود معمولا به یه کابل اکتفا می کردن و می رفتن. ولی اون روز ظاهرا قصد این جلاد آدمکشی بود نه شکنجه و تنبیه. چرخشی زد و روحیه آزارگریش ارضا هم نشد و دوباره از اول و دقیقا مثل کابل اول و با همون قدرت دوباره از پشت سر شروع کرد به زدن. بار دوم هم کابل پشت سرم فرود آمد و دنیا جلو چشمام سیاه شد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠 حانوت یا فروشگاه اقلامی که به اصطلاح خریداری می شد توسط یکی از نگهبانهای عراقی به عنوان مسوول فروشگاه یا "حانوت" با هماهنگی مسوولین مافوقش خریداری می شد. یکی دیگر از اقلام مصرفی که بعضاً در اوایل تقریبا اجباری توزیع می شد سیگار بود که با توجه به محدودیت حقوقی ، بچه های سیگاری از سایر اقلام خوراکی محروم می شدند ولی بچه ها بلا استثناء هوای یکدیگر را داشتند . هرچند اقلام خوراکی ، قابل توجه نبود ولی برای ما که به هیچ نوع خوراکی دیگری دسترسی نداشتیم به هر حال نعمتی بود. البته همچنان که گفتم در ابتدا همه افراد درصدی از حقوق خود را به اقلام عمومی و خوراکی جمعی اختصاص می دادند که همه را در بر می‌گرفت. توزیع سیگار نیز وسیله ای بود برای آزار و اذیت بچه ها در ابتدا به درخواست بچه های سیگاری جواب مثبت می دادند و در مواقعی نیز با عدم تهیه آن ، آنها را تحت فشار قرار می دادند . این امر باعث شده بود تعدادی از دوستان که جهت کاستن از فشار اسارت روی به سیگار آورده بودند به مرور با سیگار خداحافظی کنند. بچه ها در زمستان بیشتر احساس گرسنگی می کردند و از مسوول عراقی فروشگاه درخواست تهیه نان ساندویجی می کردند که با توجه به حجیم بودن محموله نان و مشکل تهیه این حجم نان و یا مخالفت افسران مافوقشان در راستای سیاست گرسنه نگه داشتن اسرا مورد استقبال آنها قرار نمی گرفت ولی بسته به موقعیت زمانی در چند مورد محدود در اختیار بچه ها قرار می گیرد. در زمستانها به علت سردی هوا و کمبود غذا گرسنگی بیشتر احساس می کردیم و یکی از راهکارها گرفتن روزه بود چون به هر حال اگر روزه هم نمی گرفتیم باز گرسنگی جای خودش بود. رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) فرمود: زمستان بهار مومن است از شبهای طولانی اش برای شب زنده داری و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد. لذا صبحانه و ناهار را به وعده افطار اختصاص می دادیم و شام را هم به عنوان سحری یا بعضا نان خالی با نمک که این یکی واقعا طعم و مزه خاصی داشت ، توصیه می کنم تجربه کنید که ارزش تجربه آن را دارد. یاد امام علی ـ علیه السلام ـ می افتادی که در آخرین افطار، منزل ام کلثوم (س) به نان و نمک اکتفا نمود. البته نگهداری غذای سهمیه برای افطار یا سحر و بعضا گرفتن روزه از نظر بعثی ها جرم محسوب می شد . از نظر ارزش ریالی در آن سالها یادم هست که با کل مبلغ یک دینار و نیم امکان خرید یک قوطی یک کیلویی شیر خشک یا شش بسته سیکار بغداد وجود داشت . لازم به ذکر است شیر خشک توزیع شده مختص بزرگسالان بود و روی آن واژه "الاکبار" یعنی بزرگسالان قید شده بود و این نحوه توزیع شیر در عراق و احتمالا سایر کشورها بر خلاف ایران که شیر تازه توزیع می شود به نوبه خود دارای مزیتهایی از جمله طولانی شدن مدت زمان نگهداری، راحتی حمل و نقل و طعم آن است. بچه‌ها با تجربه ای که داشتند از شیر خشکها ماست نیز تهیه می کردند و در این راستا از قرص مسکن به عنوان مایه ماست بهره می جستند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊