سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #سرّ_سر ✍نویسنده: نجمه طرماح ● #خاطرا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #سرّ_سر
✍نویسنده: نجمه طرماح
● #خاطرات_شهیدحاج_عبدالله_اسکندری
#قسمت_چهل_و_دوم
چهار سال و نیم از مسئولیتش در بنیاد می گذشت. وقتی آمد خانه به من گفت :"دیدی گفتم این هم مثل پست های دیگر زود تمام می شود"
_تمام شد؟ بازنشسته شدید؟
_بازنشسته که نه، ولی ماموریت اینجا تمام شد.
در مراسم تودیع شرکت کردم تا برای آخرین بار خانم منوچهری و بقیه خانم های بنیاد را ببینم. هر چند می گفتند ما منتظریم تا دوبارهذببینیمتان، ولی آنجا دیگر کاری نداشتم. وقتی آقای اسکندری پشت تریبون چند کلامی برای مهمان ها حرف زد، همه وجودم گوش شده بود و می شنید. قبلا هم این حرف ها را در مصاحبه تلوزیونی اش شنیده بودم. مجری که پرسید بزرگترین دغدغه شما چیست و حاج آقا جواب داد اینکه گرفتاری به امید حل مشکلش سراغ من بیاید و من نتوانم باری از دوشش بردارم سختترین لحظه زندگی من خواهد بود. همه این ها را بیش از هرکسی من باور می کردم. حقیقت گفتگوی بدون شعارش را با تمام وجود احساس می کردم.
بعد از مراسم تودیع برگشتیم خانه. کتش را در آورد و روی پشتی مبل انداخت. نشست و نفس عمیقی کشید و گفت:"آخيش اینم از این. تموم شد"
حکم بازنشستگی اش را هم یک سال و نیم بعد آورد خانه و دو دستی تقدیم کرد و گفت این هم خدمت شما بازنشسته شدیم. دیگه حالا در خدمت خانواده ایم.
نماز شب را طبق معمول همه این سالها ترک نمی کرد و برای نماز صبح هم به مسجد روبروی خانه، آن طرف خیابان می رفت. بعد تا یکی دو ساعت اطراف شهرک را پیاده روی می کرد و برای صبحانه ساعت هفت خانه بود.
چای را دم کرده و میز را چیده بودم که باهم صبحانه بخوریم. دخترها هم هفت و نیم از خانه خارج می شدند آقا عبدالله بیشتر روزها می رساند شان. از آن طرف هم می رفت سراغ دوستان قدیمی اش. یا اینکه قرار می گذاشت با رفقایشان بروند و کارهای اداری شان را انجام دهند. برنامه اش بعد از بازنشستگی تغییری نکرده بود. جز اینکه بیشتر می دیدمش و مهمانی ها را مجبور نبودم تنها بروم. یک طعم دیگری داشت تفریح های دونفری. بعدازظهرها راه می افتادیم خانه خاله جان و مادر و خواهر و برادرها. پنجشنبه هم زیارت اهل قبور و گاهی دعای کمیل و حرم شاهچراغ. بودنش بدعادت کرده بود و دلم برایش زود زود تنگ میشد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_چهل_و_دوم
💠پرواز شهید متقیان فرد
یکی از افرادی که در استخبارات بیش از همه شکنجه شد شهید احمد متقیان بودند که در قسمت سی و سوم هم به ایشان اشاره شد.
هر چند که این روحانی عزیز از نظر جسمی دیگر نایی در بدن نداشت و از آنجایی که هویتش در سوابق پرونده فاش شده بود لذا بعثی ها مجددا او را شکنجه و تا سر حد مرگ می زدند.
اینجا هم پایه ثابت شکنجه ها بود.
روز سوم حضورمان در استخبارات یعنی جمعه مورخ ۶۵/۱۱/۱۷ بود که این عزیز از شدت شکنجه دیگر توان نشستن نداشتند و همه شواهد نشان از لحظات آخر حیاتشان داشت .
چند بار به در ضربه زدیم تا نگهبان بیاید و به بیمارستان منتقل یا دوا و درمانی انجام شود یکی دوبار نگهبان آمد از پشت دریچه کوچک نگاه کرد و رفت .
مَن ، جمله عربی خود درآوردی سر هم کردم و به نگهبان گفتیم : هٰذا الرجلُ قریب الموت ، یعنی این مرد نزدیک مرگ است .
جمله ، کتابی و نامفهوم بود ، نگهبان متوجه نشد.
البته چون آنروز جمعه بود شاید مسوول مافوقش حضور نداشته به هر حال کسی برای امداد نیامد.
یکی از دوستان گفت سرش را کمی بالا بگیرید من سرش را روی پایم گذاشتم .
کاری از دست ما ساخته نبود.
چند دفعه دیگر هم به در ضربه زدیم ولی بعد از شهادتِ ایشان در را باز کردند و فردی که علی الظاهر در حد پرستار بود آمد و دیگر کار از کار گذشته بود.
هر چند که اگر به بیمارستان هم منتقل می شد و بهبود می یافت قطعا در اردوگاه طعمه عدنانها و علی آمریکایی ها می شد و نهایتا به طور قطع و یقین به شهادت می رسید.
پس از شهادت ، آقای محمد رضا قره جانلو دست و پای شهید را صاف و در راستای قامتشان قرار دادند تا همینجور ثابت بماند.
خدا به درجاتش بیفزاید و ما را با ایشان محشور گرداند.
پیکر پاکش را در پتویی گذاشتند و بردند.
قشر روحانیت در طول جنگ ، حضوری فعال داشت و طبق آمار های موجود در طول دفاع مقدس تعداد ۳۳۱۷ طلبه به شهادت رسیدند که این آمار با توجه به نسبت جمعیت روحانیت در آن زمان ، حکایت از آن دارد که قشر روحانیت دوازده برابر سایر اقشار ، شهید تقدیم دفاع از میهن اسلامی کرده اند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊