eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #خوابهای_مشترک یه وقتایی من خواب می بینم و بعد می فهمم همون شب عروسمم خواب پسرمو دیده و به هر دومون در مورد یک موضوع صحبت می کنه. مثلا بعضی موقعها که دیر به دیر میاد به من سر میزنه شبش آقا رضا به خواب من و خانمش میاد و از خانمش می خواد که حتما جویای احوال من باشه و از منم می خواد که جویای احوال زن و بچش باشم. ما بغیر از مادرو فرزندی باهم مثل دوتا دوست صمیمی بودیم و زمانیکه ماموریت نبود و تهران بود هرشب میامد بهم سر میزد و خیلی روی من حساس بود و هوای من مادر و داشت بعداز شهادتشم خیلی بیشتر از قبل هوامو داره که اگر خانمش یه هفته نیاد منزلمون بخوابش میره و میگه برو به مادرم سر بزن. هر لحظه هم که از سفر برمی گشت اول به من سر میزد بعد میرفت خانه ی خودشون. #خاطرات_شهید #شهید_رضا_خرمی🌷 راوی : #مادر_شهید iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ شهید مدافع حرم محمدرضا شیبانی مجد متولد هفده تیرماه ۱۳۶۶ در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود. مادر شهید می گوید: قبل ازتولد محمدرضا در عالم خواب بانویی نورانی نوزادی پسر رابه آغوشم داد و گفت: اسمش را یونس بگذار که پیام این خواب و نام یونس را در زمان شهادت فهمیدیم " ذکر یونسیه برای بازگشت پیکر" ازهمان کودکی در مراسمات مذهبی و نماز جماعت شرکت داشت و در کنار تحصیل به ورزش رزمی نیز مشغول بود. در سن ۱۹ سالگی جذب سپاه پاسداران شد و زندگی مشترک خودرا تشکلیل داد. 🌷 راوی : iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃ #خاطرات_شهید بارها از او خواستیم لباس مشکی خود را از تن در آورد اما او قبول نمیکرد.میگفت تا دنیا دنیاست ما عزادار حضرت زهرا هستیم یک روز زن همسایه که با یک جعبه شیرینی برای عیادت آمده بود گفت خوبیت ندارد شما مریض هستید و مهدی مشکی پوشیده به مهدی گفتم اقا مهدی مردم فکر میکنند تو همیشه عزادار هستی اما مهدی گفت کی گفته ما عزادار نیستیم ما تا قیام قیامت عزادار حضرت زهرا و بچه هاشیم فقط دو پیراهن طوسی و قهوه ای داشت که ایام میلاد به تن میکرد #شهید_مهدی_عزیزی🌷 #سالروز_شهادت راوے : #مادر_شهید ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهید محمّدرضا یک‌سال قبل از رفتنش به من گفت؛ مامان من دوره‌های آموزش نظامی مختلفی را گذراندم و خیلی هم آماده رزمم، الان فکر کن که حضرت زینب(سلام الله علیها) از شما سؤال بپرسد که الان حرمم ناامن شده و من به جوان شما نیاز دارم، شما چه جوابی به حضرت می‌دهید؟ محمّدرضا، این سؤال را فقط از من پرسید. از پدرش نپرسید، چون جلب رضایت پدرش خیلی راحت بود، چون پدرش جزو رزمنده‌های دفاع مقدّس بود، جنگ و جبهه را دیده بود و شهید و شهادت را لمس کرده بود. امّا راضی کردن من برایش دشوار بود، آن هم فقط برای مهر مادرانه‌ای که در وجود من می‌دید. وقتی مطمئن شدم که تصمیم خودش را گرفته ومن نباید مانع انجام تصمیمش شوم، گفتم محمّدرضا، امیدوارم سوریه بهت خوش بگذره! این جمله را که گفتم، محمّدرضا آن‌قدر احساس رضایت کرد که مدام در خانه هروله می‌کرد و یاحسین(ع) یاحسین(ع) می‌گفت، سر من را می‌بوسید و می‌گفت؛ مامان راضیم ازت. یعنی به این نحو رضایت من را گرفته بود. #شهید_محمدرضا_دهقان 🌷 راوی : #مادر_شهید ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید مادر حاج محسن حاجی‌حسنی کارگر: کسی از هم صحبتی با محسن سیر و خسته نمی‌شد، اگر بچه‌ها در جلسات قرآن حاج محسن که اکثرأ نوجوانان و جوانان شرکت داشتند، در کنار آموزش قرآن شوخی می‌کردند او هم با آن‌ها می‌خندید و اجازه نمی‌داد که فضا خیلی خشک و خسته کننده شود، البته به رعایت اخلاق و احترام به بزرگ‌ترها در کنار انجام شوخی‌های متین و مناسب تاکید داشت و حتی خودش هم اهل شوخی‌های مناسب بود حتی وقتی برای تلاوت در جلسه گمنامی در منطقه‌ای دور افتاده دعوتش می‌کردند می‌گفتم: «خسته‌ای نرو»، می‌گفت: اینجا را باید حتما بروم چون برای رضای خداست... #شهیدمحسن_حاجی_حسنی_کارگر #شهید_مظلوم_منا🌷 راوی: #مادر_شهید ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#مادر_شهید غروب ها حوالےِ نبودنَت، یڪ انتظار دِق میڪند . . . خدا میداند آخر کداممان پیشتر از پای در خواهیم آمد من یا انتظار... #شهید_مسعود_آخوندی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#پدر _شهید جنس غمش با #مادر_شهید فرق می کند ؛ پدر بی صدا کمرش خم می شود و اینکه میداند حسین(ع)چه کشید بالای سر علی اکبرش... ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢شهیدی که محل و نحوه ی شهادت خود را به مادرخود نشان داد.. تعریف میکرد: از نحوه شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمی‌گفت و دوستش که در با او بود از جواب دادن طفره می‌رفت هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمدو به صورت واضح می‌گفت: «فلانی را اینقدر سوال‌پیچ نکن وقتی سوال می‌کنی اون غصه می‌خوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت می‌گویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ یه وقتایی من خواب می بینم و بعد می فهمم همون شب عروسمم خواب پسرمو دیده و به هر دومون در مورد یک موضوع صحبت می کنه. مثلا بعضی موقعها که دیر به دیر میاد به من سر میزنه شبش آقا رضا به خواب من و خانمش میاد و از خانمش می خواد که حتما جویای احوال من باشه و از منم می خواد که جویای احوال زن و بچش باشم. ما بغیر از مادرو فرزندی باهم مثل دوتا دوست صمیمی بودیم و زمانیکه ماموریت نبود و تهران بود هرشب میامد بهم سر میزد و خیلی روی من حساس بود و هوای من مادر و داشت بعداز شهادتشم خیلی بیشتر از قبل هوامو داره که اگر خانمش یه هفته نیاد منزلمون بخوابش میره و میگه برو به مادرم سر بزن. هر لحظه هم که از سفر برمی گشت اول به من سر میزد بعد میرفت خانه ی خودشون. 🌷 راوی : iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
غروب ها حوالےِ نبودنَت، یڪ انتظار دِق میڪند . . . خدا میداند آخر کداممان پیشتر از پای در خواهیم آمد من یا انتظار... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
‌✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ بودندولے لباس غواصے پوشیدندوبہ معشوق رسیدند.. : ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ راضے نیستم شهدا ما شرمنده ایم😔 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
مادری قاب عکس در دستش تک‌به‌تک از تمامی شهدا زیر لب، پاره‌پاره می‌پرسید: «پسرم را ندیده‌اید شما؟»   پدری آن‌طرف کنار درخت: «آه! دنیای بی‌وفا! تا کِی؟! ناامیدش نکن؛ چرا باید، چشم این زن به راه باشد هی؟»   پسری بعد سال‌ها دوری مادرش را میان مردم دید هرچه فریاد زد که: «اینجایم!» به کسی جز خودش صدا نرسید   کاروان، نرم و بی‌صدا رد شد چشم‌های پسر ولی جا ماند از نگاه غریب مادر داشت کوهی از بغض و حرف را می‌خواند   کاروان مثل روز اول رفت مادری بین اشک‌ها گم شد و دوباره شهید گمنامی جای مادر، نصیب مردم شد . {رضا احسان‌پور} . j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: @sangarshohada 🕊 🕊
‍ ❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃ ✍از کودکی ارادت خاصی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) علی الخصوص امام حسین(علیه السلام) داشت.طوری که پدرش همیشه میگفت علت عاقبت بخیر شدن محمد حسین حضورش تو هیئت ها بود.از همون بچگیش به جنگیدن و بازی های مربوط علاقه داشت و در منزل با وسایل خونه سنگر درست میکرد و به قول خودش" جبهه بازی " میکرد.در دبستان شاهد به تحصیل پرداخت. در دوران راهنمایی و دبیرستان مقید به مراسم اعتکاف بود و در زمان دانشگاه علاقه شدید و پا فشاری برای اردوی راهیان نور داشت در زمان دانشگاهش مسئول بسیج دانشجویی بود.محمد حسین بر پا کننده کنگره ی عروج بود و با پافشاری و زحمت فراوان 8 شهید گمنام را در دانشگاه سراسری یزد تدفین کردند. ✍در زلزله ی بم به صورت خودجوش به یاری زلزله زدگان شتافت زمانی که به یزد رفت و خونه ی جداگانه گرفت دیوار خونش پر از پرچم و بیرق بودبه شهید همت علاقه ی خاصی داشت و همیشه موقع شروع صحبتاش میگفت به یاد شهید همت صلوات الهم صل علی محمد و آل محمد..بعد از شهادتش فرمانده سپاه قدس حاج قاسم سلیمانی این طور توصیفش کرد:"رشادت ها و شجاعت های شهید عمار همانند شهید همت بود راوے : ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
‌✍بعضے لباس دامادے هم گرفتہ بودندولے لباس غواصے پوشیدندوبہ معشوق رسیدند.. : ازجوونے ڪہ گناه ڪنہ راضے نیستم شهدا ما شرمنده ایم😔 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌●مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد گفت: هرچه تو بگویی. فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا. مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد رفت و شهید شد 📎پ ن : به ازای هر صندلی تصمیم گیرنده این مملکت هفتادو سه شهید داده ایم.ای کاش مسئولین در اعمالشان شهدا را مد نظر قرار دهند j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
غروب ها حوالےِ نبودنَت، یڪ انتظار دِق میڪند . . . خدا میداند آخر کداممان پیشتر از پای در خواهیم آمد من یا انتظار... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
پشت همه داستان‌های ما هستند چون آن‌ها همان‌جایی هستند که ما آغاز شده‌ایم.... هیچ قهرمانی بزرگ‌تر از مادر نیست مخصوصا اگر باشد... سلام خدا بر مادران صبور سرزمینم... 🌷 iD➠ @sangarshohada 🕊
غروب ها حوالےِ نبودنَت، یڪ انتظار دِق میڪند . . . خدا میداند آخر کداممان پیشتر از پای در خواهیم آمد من یا انتظار... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سی سال ..... پایِ قاب عکسی صبر کردن این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
«زن»، «زندگی» اش را داد... تا ما «آزادی» داشته باشیم🌱:) iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
پشت همه داستان‌های ما هستند چون آن‌ها همان‌جایی هستند که ما آغاز شده‌ایم.... هیچ قهرمانی بزرگ‌تر از مادر نیست مخصوصا اگر باشد... سلام خدا بر مادران صبور سرزمینم... 🌷 iD➠ @sangarshohada 🕊
سی سال ..... پایِ قاب عکسی صبر کردن این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید j๑ïท➺ @sangarshohada🕊
30.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس و حال مادر شهید برنامه رو بهم ریخت. 🎥اولین دیدار پدر و مادر شهید مفقود‌الاثر با پیکر فرزندشان بعد از ۴٠ سال دوری/ حسینیه معلی @‌sangarshohada 🕊🕊
پشت همه داستان‌های ما هستند چون آن‌ها همان‌جایی هستند که ما آغاز شده‌ایم.... هیچ قهرمانی بزرگ‌تر از مادر نیست مخصوصا اگر باشد... سلام خدا بر مادران صبور سرزمینم... 🌷 iD➠ @sangarshohada 🕊