eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
📵 #شایعه أخيرا متني در حال انتشار است که فرزند سردار حاجی زاده شهید شده است...⛔ از انتشار اینگونه متن ها جدا پرهیز نمایید، چرا که بار منفی آن از اثر مثبت آن بسیار بیشتر است. *✅فرزند سردار حاجی زاده اصلا شهید نشده.* سردار امیرعلی حاجی زاده که اصالتا اهل خرمدشت کرج می‌باشد، 3 فرزند دارد. خود سردار گفته که *پسرش در سن 17 سالگی ، اصرار زیادی داشته که برای مدافع حرم اقدام کند و به او اجازه دادم 15 روز به سوریه برود و برگردد*.. تمام فرزندان سردار حاجی زاده زنده هستند و در سلامت کامل به سر می‌برند.. 👈🏻عکسی هم که به فرزند سردار حاجی زاده منتسب می‌کنند، عکس شهید رضا حاجی زاده فرزند رجبعلی، از آمل است. #نشر_حداکثری ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 508 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شهادٺ یعنـــــے مٺفاوٺ بہ آخــــر رسیدن وگرنہ مــــرگ پایان همہ قصہ هاست.. #سرباز_ولایت #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
▪جلسه محاکمه یک پاسدار 🔸متهم: پاسدار؟؟ 🔻مورد اتهام: شلیک نکردن موشک به سمت موشک کروز آمریکایی که حساس ترین مرکز حیاتی تهران را مورد هدف قرار داد و صدها نفر را به شهادت رساند 🔹قاضی: برادر ؟؟؟؟ شما برای حفاظت از آسمان و جان مردم ایران حقوق می گیری چرا به سمت موشک آمریکا شلیک نکردی 🔸متهم : جناب قاضی تشخیص سخت بود فکر کردم هواپیمای مسافر بری است. 🔹قاضی: مگر شما در حالت آماده باش صد در صد نبودید؟ 🔸متهم: چرا 🔹قاضی: مگر به شما اطلاع نداده بودند که پایگاه آمریکایی عین الاسد موشک باران شده و آمریکا اعلام کرده ۵۲ مرکز مهم ایران را نابود میکنم. 🔸متهم: بله عالیجناب. 🔹قاضی : مگر سامانه یک پارچه پدافند اعلام نکرده بود که در آسمان پرنده های ناشناس و موشک های کروز در حال پرواز هستند؟ 🔸متهم: بله جناب قاضی 🔹قاضی: پس چرا به طرف موشک آمریکایی شلیک نکردی؟ 🔸متهم: درست است که سامانه پدافند یکپارچه اعلام کرده بود پرنده های ناشناس وارد کشور شده اند اما یک دفعه!!!!سیستم ارتباط گیری قطع شد!!!!! و من نمی دانستم چه کنم خودم بودم و خدا و ده ثانیه فرصت برای تصمیم گیری.به همین جهت تصمیم گرفتم شلیک نکنم !!!! چون احتمال میدادم هواپیمای مسافر بری باشد. 🔹قاضی: شما با این تصمیم خود به صرف احتمال ضعیف و برای نجات جان احتمالی ۱۴۰ نفر، سبب شدی که صدها نفر انسان بیگناه شهید شوند 🔸قاضی: من قضاوت را به عهده مردم می گذارم. 🏷 🏷 🏷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ #حاج_قاسم_کجایی پیرمرد سیل‌زدهٔ خوزستانی حاضر نبود خونه‌ش رو رها کنه. حاج قاسم اومد، دست پیرمرد رو بوسید و به عکسی که تو دستش بود قسمش داد ازونجا بره مبادا آسیب ببینه. کجایی سردار؟ این روزهای سیستان‌وبلوچستان چقدر جای حضور پرمهرت خالیه...😭😭 سیده راضیه حسینی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
: ما با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد.هر کس با ماست بسم الله! هر کس با ما نیست خداحافظ! ثابت میکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهای اسلامی از دست امپریالیزم آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی آزاد شود 💢بخشی از آخرین‌ سخنرانی در پادگان زبدانی سوریه در تیرماه ۶۱ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
دفعه دومی که عراق می‌رفت مصادف بود با اربعین. دو ماه بعد برگشت. صورتش لاغر شده بود. خیلی ناراحت بود. گفتم: «چرا ناراحتی؟» گفت: «دوستانم همه شهید می‌شوند و من نمی‌شوم.» گفتم: «خدا گل‌چین است.» گفت: «یعنی من گل نشدم!» با خنده گفتم: «نه، گل نشدی! اگر شده بودی خدا می‌چیدت و شهید می‌شدی.» خنده‌ای کرد و گذشت. #شهید_سعید_انصاری🌷 #سالروز_شهادت ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
دفعه دومی که عراق می‌رفت مصادف بود با اربعین. دو ماه بعد برگشت. صورتش لاغر شده بود. خیلی ناراحت بود.
📎قول سردارسلیمانی به فرزند شهید سعیدانصاری 🔹آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه این‌طور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.» 🔸همه می‌دانستند به‌محض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم می‌خورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا می‌دویدند کنارش می‌نشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچه‌هایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگ‌ترها را گوش نمی‌کردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد. 🔹بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و به‌آرامی دریکی از صندلی‌ها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچه‌ها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلام‌وصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرف‌های سخنران را نمی‌شنید. اوضاع که این‌طور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچه‌ها مهلت نمی‌دادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند. 🔸راستش برای همه خانواده‌ها عادت شده بود که این‌طور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچه‌های شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب می‌دانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچه‌های ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند. 🔹حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی می‌داد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمی‌دانستیم که قرار است اینجا جمع‌شویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود. 🔸درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید. 🔹زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالی‌که سعی می‌کرد اشک‌هایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی می‌کشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه به‌زودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچه‌هایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_جهاد_مغنیه: ما فرزندان مدرسه‌ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگے کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایے نمے‌کنیم؛ ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندے نذر شده و بر آزادگے ایستاده است، باز پس می‌گیریم... #سخنرانی_شهیدجهاد_مغنیه🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
💠جگر شیر نداری سفر عشق مرو... #پدر_شهید_آقاعبداللهی میگوید: علی آقا در منطقه ای استراتژیک مشرف به خان طومان،در هوای ۸ درجه زیر صفر ۴۰۰ متر جاده صعب العبور را سینه خیز تادل تکفیری ها می رود تا جاده را شناسایی کند. #سالروز_شهادت #شهید_علی_آقاعبداللهی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
: شهیدهمت در پاسخ به جوسازی‌های جریانی مرموز طی عملیات رمضان می گفت: هر کسی که بیشتر برای خدا کار کند بیشتر باید فحش بشنود و شما ، چون بیشتر برای خدا کار کردید، ببشتر فحش شنیدید و می‌شنوید. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢انس با قرآن دیگه بهتر ازین نمی شد. وقت کافی و آمدن قرآن هم انگیزه قوی در من ایجاد کرد که از همون وقت خیلی کم برای حفظ قرآن استفاده کنم. شروع کردم به حفظ قرآن. از سوره بقره شروع کردم و با خودم تصمیم گرفتم که سوره بقره رو طی ماه رمضان حفظ کنم. کار مشکلی بود. چون هر ۲۴ ساعت فقط ده دقیقه وقت اختصاصی من بود. روزای اول هیچکس از وقت خودش به کسی دیگه نمی داد ، اما کم کم دوستانی که وقتشون نصفه های شب میفتاد و بعلت مریضی یا مشکل دیگه ای نمی تونستن بیدار بشن وقتشون رو به حافظان قرآن می دادن. منم مترصد بودم ببینم کسی انصراف میده و سریع وقت اونو می گرفتم. زیاد نبود ولی برام غنیمت بود. ماه رمضان سال دوم شروع شده بود و تمام قوای خودمو جمع کردم و عراقیا هم ماه رمضان کمتر اذیت می کردن ، تمام وقت آیاتی رو که حفظ کرده بودم رو مرور می کردم و با توجه به انگیزه و اشتیاق بالایی که داشتم خیلی زود حفظم می شد و جا میفتاد. اوایل روزی یه صفحه ، کم کم دو و سه صفحه حفظ می کردم. هنوز ماه رمضان تموم نشده بود که نه تنها سوره بقره بلکه چن سوره دیگه مثل حضرت یوسف رو هم همزمان حفظ کردم. بجز اوقات هواخوری و کارای شخصی و وقت سحر و افطار و خواب، تمامی دقایق رو با آیات قرآن مانوس بودم و متوسط در شبانه روز ۱۲ تا ۱۴ ساعت مشغول حفظ و مرور بودم. هیچ اطمینانی به بعثیا نبود و هر آن احتمال داشت یه بهونه بگیرن و قرآن ها رو جمع کنن و ببرن. باید از وقت حداکثر استفاده رو می کردم. وقتی سوره ای رو حفظ می کردم و خیلی راحت مرور می کردم اشتیاقم برای حفظ سوره های جدید بیشتر می شد. چون در زمان طلبگی بارها قرآن رو ختم کرده بودم، به نسبت بقیه راحت تر و زودتر حفظ می کردم. یه وقتایی هم وسوسه می شدم که رکورد بشکنم و اولین کسی باشم که کل قرآن رو در کوتاهترین زمان حفظ می کنه. از اولین روزی که حفظ قرآن رو شروع کردم سه ماه گذشت و من با عنایت الهی و کمک تعدادی از بچه ها که واقعا همکاری می کردن و وقتی اشتیاق منو در حفظ قرآن میدیدن، مقداری از وقتشونو در اختیارم می گذاشتن، نصف قرآن رو حفظ کردم. باورم نمی شد که در این مدت تونسته باشم نصف قرآن رو حفظ کنم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢مجازات با قرآن بعضی دوستان هم شونه به شونه من حفظ می کردن و بینمون رقابتی سالم و شیرین شکل گرفته بود و به هم کمک می کردیم و دو نفری و چن نفری قرآن رو با هم مرور می کردیم. این مشارکت و مرور جمعی جبران کمبود قرآن رو می کرد و هر کدوم جایی گیر می کردیم دیگری یادآوری می کرد و گیر رفع می شد. گاهی اوقات اصلا یادم می رفت اسیر هستم و با هزاران نوع مشکل از تغذیه و بهداشت گرفته تا کتک و شکنجه های گاه و بیگاه دست و پنجه نرم می کنم. حواسم شش دونگ به قرآن و حفظ اون معطوف شده بود و اوقات خوشی رو با آیات نورانی قرآن سپری می کردم. حالی که در ایران و آزادی همواره غبطه اون رو می خورم. گرفتن قرآن بعنوان مجازات و تنبیه حفظ نصف قرآن در سه ماه موفقیت بزرگی بود که با تشویق و دلگرمی تعدادی از رفقا ، انگیزه منو برای حفظ تمام قرآن دوچندان می کرد ، اما اتفاقِ احتمالی که همیشه از اون وحشت داشتم، رخ داد و بعثیا به یه بهانه واهی قرآن ها رو از آسایشگاها جمع کردن. چن روزی بشدت افسرده شدم و حقیقتاً بدترین مجازاتی بود که در حق ما انجام دادن ، ولی خودمو جم و جور کردم و با خودم گفتم این یه توفیق اجباریه که این نصف قرآن رو که حفظ کردم کاملاً تثبیت بشه. لذا با یه برنامه ی منظم و مرتب تمام وقت به مرور همون ۱۵ جزء پرداختم. از عجایب خلقت و حوادث شگفت اسارت این بود که وقتی بعثیا این همه هیجان و علاقه رو در بچه ها و انس اونا با قرآن و استفاده شبانه روزی از این نورسیده رو می دیدن هر وقت مشکلی پیش میومد و بقول خودشان مخالفتی صورت می گرفت ، بعنوان مجازات و تنبیه قرآن ها رو جمع می کردن و با خودشون می بردن. یکی نبود به این احمقا بگه که شما با این کار دارید خودتون رو رسوا می کنید. خُب معنای این کار چیه؟ غیر از اینه که با زبان بی زبانی دارید می گید که اسرای ایرانی و قرآن عاشق و معشوق هستن و هر وقت بخوای عاشق رو آزار بدی باید بین اون و معشوقش فاصله بندازی!!. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 1 📿 2 📿 6 📿 7 📿 8 📿 11 📿 12 📿 14 📿 15 📿 16 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 24 📿 26 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 509 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
در وصف شما هرچہ بخواهیم بدانیم باید کہ فقط سوره والشمس بخوانیم آرامش این لحظۂ ما لطف شماهاست رفتید کہ ما راحت و آسوده بمانیـم #سرباز_ولایت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🔴ظهر پنجشنبه 12 دیماه 98 آخرین عکس رزمندگان فاطميون با #فرمانده_جبهه_مقاومت #سپهبد_قاسم_سلیمانی #بخوانید👇👇 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🔴ظهر پنجشنبه 12 دیماه 98 آخرین عکس رزمندگان فاطميون با #فرمانده_جبهه_مقاومت #سپهبد_قاسم_سلیمانی #ب
🔴آخرین روز ... پنج‌شنبه(98/10/12) ساعت 7 صبح با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. . ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در حاضرند. . ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. . گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... . ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! . ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... . ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. (راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون) ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔹 اولین پست اینستاگرامی فرزند سردار سلیمانی پس از شهادت پدر ما رأیتُ الا جَمیلا #شیرزن_ایرانی #زینب_سلیمانی❤️ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
قل اعوذ برب عاشق‌ ها ملک الناس،اله عاشق‌ ها قل اعوذ از اینکه دنیا را بزند آتش آه عاشق‌ ها #سرباز_ولایت #شهید_حاج_قاسم‌_سلیمانی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍مبادا خدای ناکرده از جمهوری اسلامی انتقاد کنید که همه جوان های مردم را به کشتن داد. نه، ما ذلیل بودیم خدا ما را به واسطه این انقلاب عزیز کرد. ای هزاران جان ناقابل من فدای اسلام عزیز باد! مبادا اشکال بگیرید که اگر بالای سر فرزندش می ماند بهتر بود. نه به خدا این حرفها غلط محض است. ✍از شما می خواهم به جای این فکرها مشتتان را گره کرده و از ولایت فقیه که همان اسلام راستین است و از این انقلاب و ... دفاع کنید تا خدا شما را یاری کند. 🌷 📚کتاب وصال، صفحه 114 الی 115 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#بسیجی قسمتی از سخنرانی #حاج_همت در عملیات رمضان: «همین بسیجی های کم سن و سال را شما ببین؛ از پشت میز مدرسه آمده جبهه، بعد شب حمله با آن کلاشینکف قراضه اش غوغا می کند صبح که می روی توی این بیابان شرق بصره همین طور جنازۀ کماندوهای گردن کلفت بعثی است که روی زمین ریخته... این ها را کی زده؟ همین بسیجی کوچولو» عکس: پاییز ۱۳۶۲، قلاجه، عملیات والفجر چهار #شهید_حاج_محمدابراهیم_همت🌷 #لشکر۲۷محمدرسول‌الله #فرماندهان ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شهـید : جهـاد ، بابى هـميشہ مفتوح است و آنانكہ از اين باب گذشتند در جلوه هـاى اصيل جهـاد رزميدند و رستند . . . #شهـید_سیدجواد_میرشاڪی🌷 #فرماندہ_گردان_شهـدا #سالروز_شهـادت #حاج‌عمــران #ڪربلای۵ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_مظلوم_بهشتی: «پاسداران آگاهانه انتخاب می‌کنند شجاعانه می‌جنگند غریبانه زندگی می‌کنند مظلومانه شهید می‌شوند و بی‌شرمانه مورد توهین قرار می‌گیرند..» #سیل_سیستان_بلوچستان ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و چهل و هفتم: چرا قرآن ها را جمع می کردند؟ جمع آوری قرآن ها بعنوان تنبیه، خود اعتراف تلویحی به این مسئله بود که خودشون رو همکار و همدست شیطان معرفی می کردن. چرا که تنها شیطانه که تلاش می کنه مؤمن رو از قرآن و معنویت دور کنه. خودمونیم این کار حقیقتا تنبیه سختی در حقمون بود. قرآن توی اون شرایط تکیه گاهی محکم و همنشینی مهربان و صمیمی بود که اضطراب رو از افراد دور می کرد و پل ارتباطی بود بین اسرای بی پناه و خدایی که اونا رو دوست داشت و با آیات خودش با اونا همکلام و هم نشین شده بود. قرآنا که جمع می شد ناراحتی و حزن به سراغ بچه ها میومد ، خصوصا اونایی که داشتن مرتب قرآن رو حفظ می کردن و نیاز داشتن روزانه مرور کنن. با رفتن قرآن هیات های مذاکره و حسن نیت شکل می گرفت و افراد شاخص هر آسایشگاه دست به دامن افسرا و فرمانده اردوگاه می شدن که دوباره قرآن ها رو برگردونن. چن روزی و گاهی چن هفته ای طول می کشید تا مذاکرات و خواهش و تمناها نتیجه بده و دوباره قرآنا رو با هزار شرط و شروط برگردونن به آسایشگاها. یکی از بهانه ها برای جمع کردن قرآن مسئله تلاوت بچه ها در طول شب بود . هر وقت نگهبان رد می شد می دید یک یا چند نفر بیدارن و دارن قرآن میخونن. اونا می گفتن این کار ممنوعه و کسی حق نداره بیدار بمونه و قرآن و نماز بخونه. البته این بهانه بود. در آسایشگاهی که تمام لامپا روشن بود و دری قلعه مانند با قفلای بزرگ و نورافکن برجکها در اطراف و دهها ردیف سیم خارادر و موانع. واقعا چه مشکلی بود که اینا نگرانش باشن؟. قضیه جمع کردن قرآنا در طول اسارت بارها و بارها تکرار شد. به هر حال سه ماه فاصله افتاد ، مدتی که قرآن نداشتیم و مدتی هم بخاطر جابجایی نتونستم حفظ کنم. ولی در طول این سه ماه و اندی برنامه مرور رو داشتم و پانزده جزء کاملا تثبیت شد. دور دوم حفظ سه ماه بعد و بعد از تبعید به بند یک شروع شد که در خاطرات بند یک به اون خواهم پرداخت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊