امام فرمود:
احمد، شما را میگویند منافق!!!
گفتم: بله
فرمودند: برگرد همانجا که بودی و محکم بایست.
#جاویدالاثرسرداراحمدمتوسلیان🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●بعد از ازدواجش عبدالله محافظ رئیس جمهور شد و آموزش ها و ماموریت هایش فشرده. هر چه یاد می گرفت به من هم یاد می داد. بار اولی که اسلحه اش را آورد خانه، صدایم کرد که بیا بشین. ریز و درشت و زیر و زبرش را مثل استادی ماهر نشانم داد، نحوه دست گرفتن، ماشه کشی و ...
●دفاع شخصی را هم از عبدالله یادگرفتم. به همین ها اکتفا نکرد. جمعه ها با چند تا از دوستانش می رفتیم خارج از شهر و تمرین می کردیم، همه فنون رزمی و حفاظت، حتی راپل و چتربازی.
●از سپاه انصار نامه زده بودند که اگر نیایید درجه هایتان را بگیرید توبیخ می شوید. یک سری کارهای قانونی داشت. نامه را دید ولی باز هم نرفت. تا اینکه بعد از شهادتش رفتم دنبال کارهای ترفیع درجه اش. با شهادتش شد ستوان دوم.
●نمی دانم عبدالله رفیقم بود یا برادر، یا رفیقی که از برادر نزدیکتر است. فقط این را می دانم که توی این دنیای به این بزرگی هیچ کس برای من عبدالله نمی شود.
✍ راوی: برادرشهید
#شهید_عبدالله_باقری 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_عبدالله_باقری
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
در فراق دوستان
آخر ز ما چیزے نمانـد ...
هر ڪہ رفت از هستے ما
پاره اے با خویش برد ...
#شهید_محمد_جبلی
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂از اون بالا موشک میایه... چخبره😱
#یا_اباصالح_المهدی
اقاااااا
اینا ببینید چکار کردن.. دارن شخم میزنن
😳پنجهزار شلیک راکت و موشک
خلاصه دعا کنیدددددددد
سنگرشهدا
😂از اون بالا موشک میایه... چخبره😱 #یا_اباصالح_المهدی اقاااااا اینا ببینید چکار کردن.. دارن شخم میز
❌حملات امروز مقاومت به اسرائیل کاملا بی سابقه بود واقعا بی سابقه
✖️درگیری ها همچنان ادامه داره
دعا کنید برای بچه های پاک مقاومت❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲سجده شکر «اسماعیل هنیه»
🔹درپی عملیات نیروهای مقاومت فلسطین در داخل سرزمینهای اشغالی رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس و همراهانش سجده شکر بهجا آوردند.
💠اسقاطیلی هایی که به قول #سردار_سلامی باید خودشون رو برای شنا کردن جهت فرار آماده می کردن ،امروز در منطقه خودشون توسط فلسطینی ها با لباس شنا دستگیر شدن 😂
🔰 امروز سالروز حمله اعراب به اسرائیل در جنگ کیپور است .همون جنگی که اولش اعراب ضربه های سختی وارد کردند اما متاسفانه در اخر شکست خوردن
👌 گویا این بار قراره انشالله برعکس بشه و پیروزی برای فلطسینی ها باشه
نفوذ فلسطینی ها در این حد و اسیر گرفتن در خاک اسرائیل بی سابقه بوده. بازی اگه همینجا هم تموم بشه ، برد بزرگی برای فلسطین هست 💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چه کسی چنین روزی را فکر میکرد؟ شهرک نشینان صهیونیست از ترس رزمندگان مقاومت در سطلهای بزرگ زباله مخفی شدهاند.
👈 این فیلم کوتاه همه ابهت و امنیت اسرائیل را شکسته است.
@sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک گردان و...
با هم عقد اخوت خونده بودند...
محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش....
اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت...
محمد خیلی بیقراری میکرد چند بار وقتی میخواست مداحی کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده...گریه امانش نمیداد...
یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد...رفیق بنا نبود نامردی کنی و...
بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی دریده به دیدار خدا بره و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از #شهادت دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست...
الانم مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهانه...جانم به این #رفاقت...
سمت راست:
#شهید_سیدرحمان_هاشمی🌷
سمت چپ:
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ما گم شدهایم در کوچه پس کوچههای زمان
بر روی چشم ما پردهای از خاک کشیدهاند
وگرنه شما را مرگی نیست
ما اسیران غربت خاکیم
ما را بیابید و راه را برای ما نشان دهید
📎پ ن: شمال غربی خلیج فارس، سال ۱۳۶۵، عملیات کربلای ۳، طرح عملیات بر روی اسکله الامیه، گردان آبی خاکی یونس از لشکر امام حسین(ع)
#مردان_بی_ادعا🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
امام زمان 059.mp3
2.76M
#امام_زمان ( عج)
#صوت ۵۹
برای اثباتِ عشقِت؛با قلبت بیا وسط!
نه با پولت، مَقامِت و...
🔆ازت یه قلب میخوان؛
که خوب ساخته باشیش!
اونوقت دست بقیه رو هم میگیری
و بهشون رنگِ عشـــق میزنی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 166 🔰 مردم همه در جوش و خروش بودند بعضی ها تو شک و حیرت رفتند بعضی ها اصلا نمی دون
#رمان_محمد_مهدی 167
🔰 اینجا نقش نیروهای مومن انقلابی روشن شد
راه افتادن در کوچه و خیابان
مردم رو روشن می کردند
احادیث رو به مردم نشون می دادند
و به مردم اعتماد می دادند که همون صدای اول ، ندای حق هست
منتظر ظهور امام زمان باشید
👈یه عده می گفتند ما تا الان این همه مدعی دروغین دیدیم
نکنه این هم مدعی دروغین باشه؟
💠 نیروهای با سواد مومن انقلابی در جواب می گفتند امکان نداره، محال هست
چون ما صیحه آسمانی رو شنیدیم
صیحه ای که ایجاد کردندش دست بشر نیست
صیحه ای که مردم جهان اون صدا رو به زبان خودشون شنیدن
نمیشه با حالت عادی چنین کاری کرد
👌بله
این واقعا نشانه خوبی بود که بشه تشخیص داد این صیحه ، واقعی بوده یا باطل
⬅️خداروشکر نیروهای مومن انقلابی تونسته بودند در فضای مجازی ، دست برتر رو نشون بدن و در داخل کشور ، روشنگری های لازم رو بکنن
✳️ اما مثل همیشه بودند افرادی که ادای روشنفکرها رو در می آوردند و این چیزها رو بازی حکومت می دونستند و باور نمی کردند !!!
🌀 در کنار مساجد ، صف افرادی که می خواستند اعزام بشن برای دفاع از حرمین عراق ، زیاده شده بود
چون بعد شنیدن صیحه دیگه برای همه اهل دل ، مسجل شده بود که این همون صیحه هست و ظهور هم نزدیک
#رمان_محمد_مهدی 168
🔰 محمد مهدی هم اومد
اسم نوشت و رفت
ساده و مخفی
بدون اینکه کسی متوجه بشه
👈👈وقتی داشت می رفت یه مرتبه یه صدایی از پشت صداش زد !
👌دید صدا آشنا هست
برگشت ببینه کی هست
بله !
خودش بود !
⬅️⬅️ ساسان !!! ➡️➡️
ساسان قبل محمد مهدی اومده بود برای ثبت نام !!!
❇️ این دو دوست قدیمی که همیشه و همه جا با هم بودند، چی شد که اینجا از هم جدا بودند ؟
👈چی شد که جداگانه و بدون خبر دادن به همدیگه اسم نوشتند؟
👌 سوالی بود که هر دو از هم داشتند
❇️ محمد مهدی پیش دستی کرد، گفت ساسان
منو ببخش
من فقط به یک دلیل بهت نگفتم دارم میرم عراق
اونم این که....
✳️ ساسان نگذاشت محمد مهدی ادامه بده و گفت ، میدونم
اتفاقا منم به همون دلیل بهت نگفتم که دارم میرم ثبت نام !!!
محمد مهدی : واقعا؟
ساسان : بله داداش ، بله
💠 ما در شب نیمه شعبان حدود 20 سال قبل با هم عهد و پیمان بستیم که همیشه یار هم باشیم
همیشه دست در دست هم
در سختی ها و تنهایی ها و شادی ها
👈👈 اما این بار دلم نیومد، چون تو زن داشتی، بچه داشتی
دلم نیومد بهت بگم و اونوقت تو رو در بایستی قرار بگیری و معذب بشی
👌محمد مهدی : اتفاقا منم دقیقا به همین دلیل بهت نگفتم ، تو هم زن داری ، دو تا بچه داری ، چطور راضیشون کردی؟
و...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_سید_رحمان_هاشمی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#شهید_علی_اصغر_کریمی❤️
آسانتر نگاهم کن
من تا عشق !
بیشتر نخوانده ام ...
#صبحتون_شهدایی 🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
متحیر شدن اتاق فکر خبرنگاران بیبیسی فارسی!
فکر میکردند در جنگ آینده حماس از طریق تونلهای زمینی به مناطق اشغالی میآید ولی با پاراگلایدر ها به پرواز درآمدند و با موتورسیکلتها به شهرکهای مجاور یورش بردند.
بله درست فهمیدید! برای این حمله ماهها مطالعه انجام شده است
@sangarshohada 🕊🕊
باشد که ما شبانگاهان بر سرشان (اسرائیل)
بریزیم ؛ همچون عقابان تیز پروازی که
شب و روز برایشان معنی ندارد.
حاج احمد متوسلیان | ٢٨خرداد١٣۶١
#یوسف_مقاومت
#طوفان_الأقصی
@sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منتظر پخش این سرود از صدا و سیما و همه رسانه ها باشید...
ان شالله
@sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
🔻به عشق حضرت زینب
●بار دومی که میخواست به سوریه برود خیلی ناراحت بودم میگفتم یکبار رفتیدکافی است برای چه دوباره می روید، کنارم نشست وگفت اگرمابه سوریه نرویم چه کسی میخواهدبه نیروهای مردمی سوریه کمک کند؟ مردمی که مظلومندوزیربارحملات تکفیری ها، له میشوند، کسی نیست آنهارایاری رساند، من به خاطراسلام میروم تااجازه ندهم حضرت زینب یک باردیگر به اسارت دربیاید، بااین حرف هامرا متقاعدکردند بااینکه مدام گریه می کردم ولی دربرابر حضرت زینب تسلیم شدم وراضی هستم به رضای خدا.
●دختر شهید در ادامه عنوان میکند:
بعدازشنیدن خبرشهادت پدرجزخنده کاری نمیتوانستم بکنم زیراهرکسی آرزوی شهادت راداردو واقعاخوشحال بودم که پدرم شهیدشده چون لیاقتش راداشت زیرااین فیض عظیم نصیب هرکسی نمیشود.
✍راوی:دخترشهید
#شهید_جبار_دریساوی
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
امام زمان 060.mp3
7.03M
#امام_زمان ( عج)
#صوت ۶۰
▪️بعضی تاکربلا آمدند؛
و در فرصتِ تاریکی فانوس ها
تاریکیِ ابدی را برگزیدند و رفتند!
و بعضی
درآخرین لحظات، به میدان عاشقی پیوستند.
✔️و امروز فرصت انتخاب توست
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#رمان_محمد_مهدی 168 🔰 محمد مهدی هم اومد اسم نوشت و رفت ساده و مخفی بدون اینکه کسی متوجه بشه 👈👈وقتی
#رمان_محمد_مهدی 169
🔰 محمد مهدی : اتفاقا منم دقیقا به همین دلیل بهت نگفتم ، تو هم زن داری ، دو تا بچه داری ، چطور راضیشون کردی؟
⬅️ ساسان: خیلی راحت ، خداروشکر ، تا به خانمم گفتم، راضی شد
محمد مهدی : اتفاقا منم همین ، البته من چیزی بهش نگفتم
اون خودش فهمید و گفت که از ته دل راضی هست
👈 خب حالا خبر داری اعزام کی هست؟
✳️ ساسان : بله ، بعد ماه مبارک ، از الان بریم کارهای خودمون رو برسیم و از محل کار مرخصی بگیریم و آماده باشیم
آماده برای جنگ با دشمن و هموار کردن مسیر ظهور
👈👈 روز موعود فرا رسید
❇️ محمد مهدی و ساسان به همراه چند نفر دیگه از بچه های محله ، به فرودگاه رفتند و از اونجا با یک هواپیمای نظامی حرکت کردند به سمت عراق !
✅ آخرین خداحافظی ها رو با خانواده هاشون کردند
لحظه سختی بود
لحظه بغل کردن بچه
خدا حافظی با همسر
لحظه ای به این فکر کردن که شاید دیگه اونها رو نشه دید
اما....
#رمان_محمد_مهدی 170
🔰 اما فقط یک چیز رفتن رو برای اونها آسان می کرد و اینکه این زن و بچه الان در امنیت هستند
اما در عراق ، زن و بچه های مسلمان زیر لگد و چکمه های سربازان خبیث سفیانی و آمریکایی و غربی هستند
شیعه ها رو فقط به جرم ارادت به امیرالمومنین (ع) سر می برن
ناموس شیعه رو اذیت می کنند
و...
👈شنیدن این خبرها ، چیز ساده ای نبود که انسان مومن به راحتی از کنارش عبور کنه
❇️ محمد مهدی نگاه آخرش رو به همسرش کرد و گفت ، میرم تا ظهور حضرت رو مهیا کنم، اگر شهید شدم، ان شالله رجعت می کنم و بر می گردم ، نگران نباش
👈 بعد رفت با حاج اقا عسکری خداحافظی کرد
👌گفت حاج اقا ، از بچگی پای منبر شما بودم ، هر چی هستم ، از شما یاد گرفتم، حق پدری بر گردن من دارین ، دعا کنین رو سفید بشم
👈حاج اقا محمد مهدی رو بوسید و گفت قدر خودت رو بدون ، شهادت نزدیکه، از دستش نده
👈 و بعد محمد مهدی به آغوش مادر پناه برد
👌 امن ترین آغوشی که هر انسان با کوله بار خستگی ها ، بهش پناه می بره و آروم میشه
✅ اشک های محمد مهدی بند نمی اومد ، مادر بهش گفت پسرم آروم باش ، من هیچ ناراحتی ای ندارم، اون روزی که بچه دار نمی شدیم، با پدرت عهد کردیم که اگه صاحب اولاد بشیم در راه امام زمان تربیتش کنیم و هر وقت هم نیاز شد بفرستیمش جهاد در راه حضرت
الان وقت عمل به اون قول رسیده
ما تو رو با توسل به امام زمان به دست آوردیم
پس الان هم هیچ ناراحتی ای ندارم ، چون داری میری در راه دفاع از امام زمان (عج)
❇️ساسان هم با خانوادش خداحافظی کرد
پدرش که نیومد
به دلیل همون افکار غلطی که داشت
اما مادرش اومد
با چشمانی اشک بار خداحافظی کردند
🌺سفر عشق شروع شد...
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی