❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهیــد
#حق_الناس
✍رضا همرزم ، علی اکبر در سوریه بود.
میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت ، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد.چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم ، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود.
✍در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم ، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه.با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده ، هوا هم خیلی سرد بود.
✍وقتی اومد داخل اتاق ، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت؛آقا رضا ، پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن ، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن.من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟
#شهید_اکبر_شیرعلی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
لیبرال ها_ حسن عباسی.amr
147.7K
⭕️ تعریف ساده لیبرالیسم
لیبرالیسم رو به دروغ آزادی معنا کردند....
استاد حسن عباسی
iD ➠ @sangarshohada🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢 قسمت صد و بیست و پنجم:
کاربرد جدید انبردست
یه روز درجه داری میانسال با حدود چهل سال سن با یه انبردست به کمر و کابل به دست وارد اردوگاه و بند سه شد. لابد از نیروهای تاسیساته و کارای خدماتی اردوگاه مثل برق کشی و اینارو انجام میده. خیلی برامون مهم نبود. ازین اومد و رفتنا زیاد بود و به ما هم مربوط نمی شد.
ولی نه، انگار بعثیا برای انبردست یه وظیفه و کاربرد جدید تعریف کرده بودن که نه با تاسیسات، که به ما مربوط می شد. علی انبری نگهبان جدید ما بود و چهره ای فوق العاده کریه و خشن و آبله رو بود با سبیلایی شبیه شیطون پرستا. چشمایی نافذ داشت و مثل کرکس بین بچه ها پی سوژه مناسب خودش می گشت. این خبیث شیوه ی جدیدی از شکنجه رو تو اردوگاه ابداع کرد که تا قبل از این نبود. اکثر بعثیا از کابل استفاده می کردن ولی ابزار اصلی این یکی انبردست بود.
برخلاف نگهبانای دیگه که خیلی قاطی بچه ها نمی شدن، علی انبری بیشتر بین بچه ها وول می خورد و یکی یکی تو صورت افراد نگاه می کرد و اولین نفری که حواسش نبود و چشمش به جمال نامبارک این آقا میفتاد رو صدا می زد. با انبردست اونقد لاله گوش اون بینوا رو فشار می داد تا خون ازش بچکه. بچه بسیجیای مظلوم از درد پاشونو به زمین میکوفتن و اون لذت می برد و می خندید. چن هفته اول فقط لاله گوش بچه ها رو می گرفت. ولی بعدش این ارضاش نمی کرد و شروع کرد به فشار دادن غضروف بالای گوش و اونقد فشار می داد تا خُرد بشه.
تا این سنگدل وارد اردوگاه می شد همه نگاها به زمین دوخته می شد که مبادا این خیره بشه تو صورت یکی و گوششو ناقص کنه. اما بی فایده بود بعد بهانه می کرد چرا نگاهتون به زمینه و از من نفرت دارید و بالاخره روزی چن نفر قربانی بیماری روانی این جنایتکار می شدن. بدون هیچ محدودیتی می گشت و بچه ها رو آزار می داد.
بعد از مدتی به این حد هم قانع نشد و در آخرین مرحله حساسترین جای بدن، یعنی پلک چشمو می گرفت و فشار می داد و لِه می کرد. فردی که این بلا سرش میومد روز بعدش تمام اطراف چشمش سیاه می شد و ورم می کرد و تا چن روز بسختی میتونست جلو پاشو ببینه. چن ماه علی انبری مثل بختک افتاده بود رو بچه ها و علاوه بر آزار جسمی که تعدادی گرفتارش می شدن یه جو رعب و وحشت و ناامنی روانی رو برای همه ایجاد کرده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢 قسمت صد و بیست و ششم:
جشنواره بین المللی رقص در ماه محرم
حدود هفت ماه که از اسارتم می گذشت. ما هیچ وسیله سرگرمی مثل روزنامه یا تلوزیون و اینجور چیزا نداشتیم. همه مشغولیتمون ذکر و دعا بود و آش و کاسه هر روزه و کتک های دسته جمعی یا انفرادی. بعد از هفت ماه در تاریخ چهارم شهریور سال ۶۶ برای هر آسایشگاه یه تلوزیون مدار بسته که فقط عراق رو می گرفت اوردن. اول کمی خوشحال شدیم که مقداری مشغول می شیم و یه فیلم سینمایی و کارتون می بینیم خوبه و وقت راحت تر می گذره. اما بعدش فهمیدیم که اوردن تلوزیون کاملا با برنامه بوده و برای شکنجه روحی دادن به بچه ها اوردن که تحت فشار روحی روانی قرار بدن. آمدن تلوزیون مصادف بود با شروع ماه محرم. از طرفی صدام برای اینکه اوضاع کشورش رو عادی جلوه بده و البته برای ترویج فساد و تباهی در جامعه عراق، یه جشنواره بین المللی رقص در شهر حِله مرکز استان بابل بنام «مهرجان بابل الدولی» راه انداخته بود و دقیقاً مراسم افتتاحیه رو روز اول محرم ۱۴۰۸ قرار دادن. از تمام رقاصه ها و گروهای رقاصی زنانه و مردانه و مختلط دعوت کرده بودن و همه مراسمات و اجراءات رقاصی بصورت زنده از تلوزیون عراق پخش می شد.
زنها همه برهنه و نیمه برهنه بودن و با اون وضع افتضاح و آرایشای غلیظ. با شروع این جشنواره رقص در ماه محرم تلوزیون برامون اوردن و با آب و تاب تمام و سخنرانی فرمانده اردوگاه و بعدش سایر فرماندهان خرد و ریز عراقی بعنوان یه خدمت بزرگ به اسرا و وسیله تفریح و سرگرمی و هزار جور منت و مباهات.
یکی از اتفاقات عجیب ، البته از نظر ما که عادت نداشتیم و ندیده بودیم این بود که بعثیا با دیدن این فیلم ها عجیب کیف می کردن و شبها تا دیر وقت با ولع خاصی می موندن داخل و نگاه می کردن. شبانه روز دقیقاً یادم نیست چن ساعت بود ولی یادمه که بیشتر وقت شب تا نیمه های شب نمایشای گوناگون و از کشورهای مختلف دنیا بود و همه ی اینا رو با پخش زنده نشون می دادن.
اون زمان ایمان و اعتقاد بچه ها خیلی قوی بود و اصلا انقلاب ما و دفاع مقدس برای مبارزه با همین مظاهر فساد بود. طبیعی بود که این برای بچه بسیجیا و حتی ارتشیا که البته در آسایشگاه هفت کسی نبود زجرآور بود. همه سراشون رو پایین انداخته و زیر لب ذکر می گفتن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_و_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 4 📿 5 📿 6 📿 8 📿 9 📿 12 📿 14 📿 15 📿 17 📿 19 📿 22 📿 26 📿 27 📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_621_961)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊