eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢"نبردِ نرم " روز بعد با توکل برخدا سر صف آمارِ داخل آسایشگاه بلند شدم و بعد از مقدمه‌ای کوتاه در باره ضرورت فعالیت و برنامه‌های فرهنگی و نقش اون در حفظ نشاط و سرزندگی بچه‌ها ، اعلام کردم ما نمیخایم بین ما و ارشد آسایشگاه تنشی پیش بیاد و همه برادر و اسیر هستیم، ولی با توجه به خواستِ اکثریت، هر روز صبح کلاسی با عنوان تاریخ اسلام بصورت عمومی برگزار خواهم کرد و بدون این که اعتنایی به علی کُرده بکنم اولین جلسه رو با عنوان قضیه اصحاب فیل و ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله) آغاز کردم و با قرائت سوره فیل و اشاره به آیه «الم یجعل کیدهم فی تضلیل» بصورت تلویحی باطل شدن کید و نقشۀ مسئول قبلی و فعلی آسایشگاه و بعثیا برای متوقف کردن فعالیتا رو اعلام کردم. با این اقدام موجی از خوشحالی دوباره در بین بچه ها ایجاد شد و قرار شد از روزای بعد اذان و قرائت و ترجمه قرآن تداوم یافته و حتی بر حجم برنامه‌ها افزوده بشه. این اقدام با حمایت قاطع بچه‌ها همراه شد و باعث شد علی کُرده نتونه کاری بکنه و با این تصمیم بچه ها در ظاهر مقابله نکرد. با خنثی شدن این توطئه، مجددا و با قوت بیشتری برنامه ها تداوم یافت و در جلسۀ شورای فرهنگی با پیشنهاد آقا رحیم و تایید بقیه دوستان، مسئولیت فرهنگی آسایشگاه به بنده سپرده شد. در حالی که تجربۀ کافی برای مدیریت برنامه های فرهنگی نداشتم ولی از اون جایی که معتقد به کار تشکیلاتی و استفاده از خِرد جمعی بودم، سعی کردم از ظرفیت و استعداد همه افراد استفاده کنم و حتی با بچه‌های صاحبنظر در آسایشگاهای دو و سه هم مشورت می‌کردم و برای کیفی کردن فعالیتا از اونا مشورت می‌گرفتم. عبدالکریم مازندرانی بیشترین همفکری و مساعدت رو در این زمینه با من داشت و در واقع همۀ برنامه‌ها رو با مشورت هم انجام می‌دادیم. از همه خواستم کمک کنن و هر کسی گوشه‌ای از کارو بدست بگیره. یکی برنامه‌ریزی کلاسا، یکی تشکیل گروه تئاتر، یک سرود، یکی مسابقات، یکی نشریه و یکی هم گروه خدمات و تهیه جوائز و به لطف خدا برنامه‌های متنوع و مفیدی اجرا می‌شد. یکی از کارای قشنگ بچه‌ها این بود که رفتن با تیم پرویز و علی کُرده صحبت کردن و از اونا درخواست کردن که تو برنامه‌ها مشارکت کنن و جوِ صمیمانه در بین همه(حزب اللهی و غیر حزب اللهی) بوجود بیاد و دوگانگی و اختلاف از بین بره. این حرکت مقدار زیادی اثر داد و تا حدودی اونا هم تو برنامه‌ها شرکت می‌کردن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢"تئاتر با تدابیر امنیتی" نه وسایل گریمی در کار بود و نه سالن و صحنه‌ای برای اجرا و نه حتی دفتر و خودکاری برای سناریو نویسی. با حداقل امکاناتِ ممکن که دفتر آن، کفِ سیمانی آسایشگاه و خودکارش یه تکه آجر یا کچ ساختمانی بود، امّا با همت و پشتکارِ تعدادی از افراد خوش ذوق، سناریوهایی نوشته، تمرین و اجرا می‌شد که چیزی از تئأترهای دست اول ایران کم نداشت. بچه ها شعار ما می‌تونیم رو در اسارت بخوبی آموخته بودن و باور داشتن که به اندازۀ امکانات کار کردن، صرفا راه و روش افراد ضعیف و بی‌استعداده. علی بختیاری از افراد خوش ذوق در زمینه تئأتر بود. وقتی ازش خواستم که یه گروه تئاتر تشکیل بده و بچه‌ها رو سرگرم کنه، بدون عذر و بهونه و نالیدن از نداشتن امکانات، با تلاش پیگیر و همت والا، گروهی رو تشکیل و آموزش داد. حداکثر کمکی که می تونستم بهش بکنم این بود که یه مداد بند انگشتی بعنوان امانت در اختیارش قرار بدم که بتونه روی جلد سیگار سناریوشو بنویسه و به بچه‌ها آموزش بده. چون این یه ذره مداد جوابگوی همه نیازهای ما نبود، فقط موارد ضروری رو با اون می‌نوشت و از کف آسایشگاه بعنوان تخته سیاه استفاده می‌کرد و تا نگهبان عراقی رد می‌شد پتو رو روی اون می‌کشید. برای دلگرم کردن علی بختیاری خودمم شدم یکی از بازیگراش و تو یکی از تئأتراش نقش دادستان رو برعهده داشتم. با همون حداقل امکانات تا زمان تبعید ما به اردوگاه ۱۸ در شهر بعقوبه، سه تئاتر زیبا و جذاب با رعایت اصول امنیتی و گذاشتن نگهبان در دو طرف آسایشگاه اجرا شد. بعد از مدتی خودمم یه سناریو بعنوان «سکاکی» نوشتم و با کمک علی بختیاری اجرا کردیم که مورد استقبال بچه‌ها قرار گرفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 18 📿 19 📿 22 📿 23 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
دوستان متاسفانه پیچ سنگر شهدا رو از دسترس خارج کردن😔 instagram.com/_u/sangarshohada.official لطف کنید از پیج جدید سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید.. دوباره فالو کنید...ممنون
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 523 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
وَ چہ زیباسٺ ڪہ ٺو ســـر بـدهے با دل و جان♥️ و ٺـــو خود جان و سر عـالم و آدم بـاشے... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فرمانده گردان امام حسين (عبدالمهدی) عشق وافری به امام  و ولایت داشت از این رو در وصیت نامه اش به امت حزب الله این گونه خطاب می کند:  ‌✍ای امت به پا خاسته ی پشتوانه ولايت فقيه و رهرو راه امام امت باشيد. چون هر دو مانع ديكتاتورى مى شود. در حال حاضر كشورهاى استبدادى و استعمارگر از ولايت فقيه مى ترسند چون ولايت فقيه مخالف حركت استبدادى و انحرافى مى باشد. امام را هرگز تنها نگذاريد... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
عاشقے ڪہ سن و سال نمیشناسدتمام آنچہ ڪہ دارم و در توانم هست رامیگذارم تا پابرجا بماند.. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
#و_فَدَيناهُ_بِذِبحٍ_عظيم عاشقے ڪہ سن و سال نمیشناسدتمام آنچہ ڪہ دارم و در توانم هست رامیگذارم تا #
آقارضا اسماعیلی داستان جالبی دارد. آقارضا یک جوان افغانستانی ساکن مشهد بود. یک جوان ورزشکار ونائب‌قهرمان وزن ۵۵کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود . اوحدودأ ۱۹ سال داشت ودر دانشگاه فردوسی مشهد مشغول تحصیل بود. گذشت و گذشت و گذشت تا سوریه شلوغ شد. اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم‌ توجهش جلب شد. تا اینکه یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفتند خرابش می‌کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیده‌اند. نمی‌دانم شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازه‌عروسش… اما طاقت نیاورد. بلند شد و رفت. چه کار می‌کرد؟ می‌نشست و نگاه می‌کرد؟ هر روز خبرش را می‌شنید که حرم عقیله بنی‌هاشم را تهدید می‌کنند و دم نمی‌زد که سوریه به ما چه مربوط؟ آقارضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون این سربند «یا علی ابن‌ ابیطالب» به رزم نمی‌رفت.عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند. آن روز قرار بود مجتبی بیاید سمت‌شان. مجتبی رفیق چندین و چند ساله‌اش بود. قرار بود بیاید به محلی که آنها منتظرش بودند. آمد اما آنها را پیدا نکرد، رد شد و رفت. رفت تو دل دشمن و زدندنش. آقارضا طاقت نیاورد. ناسلامتی رفیقش بود. زد به دل دشمن. با همان سربند اسیرش کردند. دشمنان اهل بیت(ع). و اتفاق دوباره تکرار شد؛ «ذبحوا ‌الحسین(ع) من قفاها» 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🔹دیدم داره در بدر دنبال می‌گرده، بهش گوشزد کردم که همه سربندها برای ما مقدس هستند... سید میرحسین گفت: "درست میگی، آفرین، اما بدان که هر کسی به فراخور حال و دلش... 🔹ما سادات، عاشق مادرمان حضرت فاطمه الزهرا(س) هستیم من دیشب خواب عجیبی دیدم، آقا امام زمان(عج) باشال سبز رنگی به گردن، سربند یا زهرا(س) را بسته به پیشانی ام و بهم گفتند: سلام من را به همرزمانت برسان، بگو قدر خودشان را بدانند" 🌷 شهادت: کربلای ۴ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بری طاقت نمیارم اگه بری خانوم بگو کیو دیگه دارم اگه بری خانوم تو رو خدا یه رحمی کن به اضطراب زینبت بلند شو راه برو..😭😭 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
🖤 همہ مدیون تو هستند الهے مـادر سایہ‌اٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم هسٺ فقط یاور بےیاورها ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
AUD-20190119-WA0006.mp3
1.99M
🎧 🎧 علی رو حلال کن واسه درد بازوت با نوای : سید رضا نریمانی iD ➠ @sangarshohada🏴
بـازو و پهلـویِ عشـاق شما خونـی بود بس که بودند به یادت شهدا . . . iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢فقط قنبرک می زدیم؟! تعدادی هم سرگرم ساختن سرود و لطیفه بودن و گاهی بچه‌ها رو با سرودهای طنز و لطیفه‌های خوشمزه مشغول و سرگرم می‌کردن. یه روز اینا دور هم جمع شدن و گفتن یه سرود خیلی جالب درست کردن. بچه ها هم که منتظر همچین فرصتایی بودن همه شدن گوش و منتظر شنیدن سرودشون شدن. یه دونه انار، دو دونه انار، سه دونه انار تا ده دونه انار. بعدش یک کیلو انار،.... ده کیلو انار، یه سبد انار، یه فرقون انار، یه وانت انار، یه کامیون انار، و همین جوری تا یه کشتی انار .... ده کشتی انار. دیگه بچه ها داشتن از خنده روده بُر می شدن و یکی دو تا از نگهبانای عراقی هم که پشت پنجره قدم میزدن و این سرود را شنیده بودن، بدون اینکه بفهمن اینا چی میگن خوششون اومده بود و بعضی وقتا میومدن پشت پنجره و از بچه‌های گروه سرود می خواستن سرود یه دونه انار رو براشون بخونن. یه وقتایی هم یه لطیفۀ سرکاری رو همچین جدی می‌گفتن که همه فک می‌کردیم چه چیز جالبی باید باشه، تازه آخرش می‌فهمیدیم سرِ کاریه و بچه‌ها کلی می‌خندیدن. علی‌رغم همۀ سختیا، واقعاً بچه ها، سرزنده بودن و هر که هر چه از دستش برمیومد برای شاد نگاه داشتن و خندوندن بقیه کوتاهی نمی‌کرد. باوری که به غلط برای بعضی از مردم پیش اومده، اینه که اسرای ایرانی مثل یه عده بچه یتیم، یه گوشه آسایشگاها چنبرک می زدن و سر تو لاک خودشون برده و هیچ تحرک و شادابی بین اونا وجود نداشته. شاید در شکل‌گیری این باور سریالها و فیلمایی که در باره اسرا بصورت ناقص ساخته شده یا خودِ ما آزاده‌ها که عمدتاً به شکنجه و مشکلات پرداختیم، بی تأثیر نبوده. بدون اغراق و صرف‌نظر از محنت‌های بی‌پایان و شکنجه‌های طاقت‌فرسا، واقعاً محیط اسارت، یه فضای شاد و با طراوت و پر از امید بود و بهترین نشونۀ اون همین اجرای متعدد برنامه های طنز و سایر فعالتیا و برنامه‌های فرهنگی بود که روح امید رو در دل بچه ها زنده نگه داشته و این که آیند‌ه رو روشن می‌دونستن. بعضی وقتا هم سرودهای بسیار پر محتوا اجرا می‌شد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢آقا جمال و بر و بچ یکی از ابتکارات بچه‌ها که تا مدتی جذابیت خاصی داشت، نشریۀ مخفیانه‌ای بود که به اندازۀ یه دفترچه جیبی با عنوان«آقا جمال و دوستان» تهیه و به افراد برای مطالعه داده می‌شد. جذابیتش این بود که اوّلین نشریه دست ساخت بچه‌ها در کمال محدودیت و با امکانات صفر بود که به زیبایی تهیه می‌شد و مطالب متنوع از جوک و لطیفه تا حدیث و داستان و حکایت کوتاه و درسای اخلاقی و تحلیل سیاسی و معما داشت و هیچ‌کس نمی‌دونست این آقا جمال کیه!. حالا جالبه بدونید کاغذ و قلمش چگونه تهیه می‌شد و مطالبش از کجا میومد؟! کاغذ این نشریه از جلد بسته‌های سیگار و لایه‌های نازک جلد پاکت پودر لباسشویی تهیه می‌شد و با نخ و سوزن به هم دوخته می‌شدن. برای تهیه لایه‌های کاغذ، پاکت پودرها که خالی می‌شد، شب تا صبح اونا رو داخل آب قرار می‌دادیم و روز بعد با ظرافت خاصی چند لایه نازک از اون جدا می کردیم و طوری که بعثیا نفهمن جلوی آفتاب قرار می‌دادیم تا لایه‌ها خشک بشه و با گذاشتن زیر پتوها صاف می‌شد. معمولاً از هر تکه پاکت پودر، پنج شش لایۀ نازک تهیه می‌شد و برای نشریه، مورد استفاده قرار می‌گرفت. برای نوشتن هم از مدادای بند انگشتی که از کار نقاشا جا می‌موند و برای اونا قابل استفاده نبود و یا از تکه‌های لوله شدۀ سرب که کارگرا از بیرون با خودشون میاوردن و بصورت قاچاقی تحویل مسئول فرهنگی آسایشگاها می‌شد برای نوشتن استفاده می‌کردیم. یه مداد بند انگشتی در اردوگاه ما که همه چیز ممنوع بود به اندازه یه گنج، ارزشمند بود و از طرفی از هر کسی گرفته می‌شد جرمی سنگین به حساب میومد که به سلول انفرادی و شکنجه‌های سخت منتهی می‌شد. لذا در نگهداری اون بشدت دقت می‌کردیم. در آسایشگاه یکی از این مدادای بند انگشتی در اختیار من بود و مثل جانِ شیرین ازش محافظت می‌کردم و وقتی کار نوشتن تموم می‌شد داخل خمیر دندانم قرار می‌دادم که در وقت تفتیشِ بعثیا لو نره. لو رفتن یه مداد علاوه به خطر افتادن جان خود فرد، چند نفر نقاشی که داشتیم رو هم به درد سر و زیر شکنجه می نداخت چون بعثیا می‌فهمیدن کار اوناس و غیر از نقاشا احدی دیگه، مداد در اختیار نداشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از .لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 23 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 524 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مـا از الست ؛ طایفه‌ای سینه خسته‌ ایم ما بچه‌های مادر پهلو شکسته‌ ایم ... 🖤 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
😭 مي سوخت به كنج بستر و تب می كرد بيدار مرا زخواب هرشب می كرد يكبار نشد به من بگويد دردش او درد دل خويش به زینب میکرد ▪️ iD ➠ @sangarshohada🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم صحبتهای شهید محمد اسلامی نسب ... ملقب به ﺷﻴﺮاﺯ 🔹حضرت آقا با دیدن این فیلم فرمودند : من بہ یقین می گویم ڪه این شهید عزیز در بیداری حضرت زهرا (س) را زیارت ڪرده . 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🔹 انتشار نخستین‌بار / وقتی سردار بزرگ اسلام با ضجه از دختر رسول خدا سخن میگوید. 🔸 سپهبد سلیمانی، خطاب به مادران شهدا: وقتی شما مادرها نبودید و بچه‌هایتان در خون دست و پا میزدند، حضور حضرت زهرا (س) را دیدم... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🏴
✍دراین موقعیت زمانی و مكانی جنگ ما جنگ اسلام و كفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت خیانت به پیامبر اكرم «ص» و امام زمان «عج» و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداكاری بكند.در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان داد و فداكاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا كند كه ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا كنیم... 🌷 iD ➠ @sangarshohada🏴
می گویند : یک دست صدا ندارد امّــا سربازانِ روح الله با یک دست هم غوغا کردند ... ۲۷حضرت‌رسولﷺ ۵_شلمچه۱۳۶۵ iD ➠ @sangarshohada🏴