eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
●به سوره واقعه علاقه خاصی داشت و همیشه آن را قرائت می کرد در وصیت نامه هم سفارش کرده بود موقع تشییع جنازه بجای شعار دادن سوره واقعه را با ترجمه روان بخوانند. 📎پ ن : فرمانده محور چزابه 🌷 •••❥•ʝøɪɴ: @sangarshohada🕊
شهادت اجر کسانی است که در زندگی خود مدام درحال درگیری با نفس اند وزمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر، شهادت را روزی آنها خواهد کرد. 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✍همه حركتهاى ما بر مبناى عقيده و ايمان است. مى ‏بينيم كه امام حسين(ع) در جنگ عقيدتى خويش شكست نخورد و اكنون راه حسين(ع) زنده است و امام حسين(ع) توانست براى هميشه عقيده خويش را زنده نگه دارد و گسترش دهد. اى خدا، تو مى‏ دانى كه من براى هيچ چيز، جز عشق تو به جبهه نيامده ‏ام. اى خدا، من شرمنده از خون شهدا هستم كه تا كنون زنده مانده‏ ام. اى خدا، ياريم كن كه رهرو خون شهيدان باشم. 📎فرماندهٔ گردان عمارلشگر۵نصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۱ مشهد ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ عملیات بدر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
. تو راشبیه خودت "دوست دارم" شبیه به همان آرامشی ڪه آرام آرام آرام  نا آرامم ڪرد ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 بیمارستان نظامی تکریت۲ ...اسهال خونی معمولا در اثر عفونت و خونریزی دستگاه گوارش (روده بزرگ) همراه با تب ایجاد می‌شود . دل درد شدید و احساس نیاز دقیقه به دقیقه به اجابت مزاج از عوارض و علائم اسهال خونی در شرایط حاد است وقتی هم که از شدت درد به دستشویی مراجعه می‌کنی فقط چند قطره خون .... . دسترسی به سرویس بهداشتی فقط حدود چهار ساعت در طول روز آنهم با اخذ نوبت امکانپذیر بود ، چاره‌ای جز استفاده از سطل توآلت داخل آسایشکاه نیست . درد شدید ناشی از این بیماری یکطرف استفاده از سطل در فضای عمومی و بوی تعفن و.... از طرف دیگر برای بیمار زجرآور است. خوشبختانه بنده اغلب اوقات جایم کنار دیوار به اصطلاح دستشویی بود و از این نظر یک امتیاز محسوب می‌شد. تقریبا در اواسط ماه مبارک رمضان با وخیم شدن بیماری با تشخیص پزشک راضی به اعزامم به بیمارستان شدند. بیمارستان نظامی تکریت تقریبا در ۲۰ کیلومتری اردوگاه واقع بود . صبح یکی از همین ایام به اتفاق سه نفر دیگر از بندهای دیگر سوار بر خودروی آمبولانس شکل مخصوص انتقال زندیان شدیم دو نفر دو نفر دستهایمان را با دست بند بستند دست راست من به دست راست دیگری تا در صورت فرار هر کدام رویمان به طرف دیگر باشد و نتوانیم دوشادوش هم راه رفته فرار کنیم ، دقیق به یاد ندارم که چشمانمان را بستند یا نه رمقی در بدنمان نبود. خروجی اردوگاه دو در داشت فضایی به انداره توقف یک کامیون ما بین دو درها وجود داشت . خودرو به هنگام ورود و یا خروج ما بین این دو در متوقف می‌شد و پس از بازرسی کامل اجازه حرکت داده می‌شد . این فضا جهت عدم فرار خودرو تعبیه و طراحی شده بود . بعد از حدود نیم ساعت به بیمارستان رسیدیم بیمارستانی در حومه شهر تکریت در سالن اصلی بیمارستان مقابل راهرویی که در سمت راست واقع شده بود و به دو بخش منتهی می‌شد بدون اینکه دستهایمان را باز کنند روزی زمین رهایمان کردند . درد شکم با دستان بسته و احتیاج به دستشویی در حالی که کنترلی روی خود نداشتیم آزارمان می‌داد منتظر پذیرش بودیم حدود یک ساعت در همین حال رها شده بودیم ، زمان خیلی به کندی می‌گذشت . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 16 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💢سلام دوستان ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم برای یک خانواده نیازمند پول جمع اوری کنیم برای هزینه درمان ... این خانواده شرایط خیلی سختی دارند دارند و مستاجر هستند و دوتا فرزند هم دارند واقعا تو هزینه درمان موندن هرکس قصد کمک داره به این ای دی پیام بده.. مدارک هم موجود هست.. ممنونم..🌹 @FF8141
سنگرشهدا
#دست_های_خدا #روی_زمین_باشید 💢سلام دوستان ما خادمین سنگرشهدا قصد داریم برای یک خ
دوستان هرچقدر در توانتون هست کمک کنید..شرایط خیلی بدی داره این خانواده
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 298 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
انگار ڪہ از مشت قفس رستے و رفتے یڪباره بہ روی همہ در بستے و رفتے.. هر لحظہ ‌ے همراهے ما خاطره ای بود اما تو بہ يڪ خاطره پيوستے و رفتے... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔹گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقامهدی است. 🔸آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت....ادامه دادم : قا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا.جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟؟؟؟ 🔹خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون اقامهدی رو کشیدم : زن رفتگرمحله، مریض شده بود.. بهش مرخصی نمیدادن میگفتن اگه توبری نفرجایگزین نداریم. 🔸رفته بود پیش شهردار و اقامهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش... اشک تو چشام جمع شد هرچی اصرار کردم اقامهدی جارو رو به من، نداد. 🔹خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. رفتگر آن روز ما، شهید مهدی باکری بود... 📎فرماندهٔ دلاورلشگر ۳۱ عاشورا 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳/۱/۳۰ میاندوآب ، آذربایجان‌غربی ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💠 آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر... 📎فرماندهٔ دلاورلشگر ۳۱ عاشورا 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳/۱/۳۰ میاندوآب ، آذربایجان‌غربی ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
● "وقت ناهار رفتم پشت یه تپه و با تعجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه های نان رو از روی زمین بر میداره، تمیز میکنه و می خوره. ●اونقدر ناراحت شدم که به جای سلام گفتم: داداش! تو فرمانده تیپ هستی. این کارها چیه؟ مگه غذا نیست؟ خودم دیدم دارن غذا پخش می کنند. کاظم گفت: اون غذا مال بسیجی هاست این نان ها رو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند. درست نیست اسراف کنیم." 📎 فرمانده لشکر 10 «سیدالشهدا (ع)» 🌷 ●ولادت: ۱۳۳۹ شهر ری،تهران ‌‌●شهادت : ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳،در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) عملیات بدر j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔸 قرار بود شهید آیت الله مدنی خطبه عقد ما را جاری کند. قبل از شروع مراسم، علی آقا رو به من کرد و گفت: شنیده ام که عروس هر چه  در مراسم عقد از خدا بخواهد خدا اجابت می کند.نگاهش کردم و گفتم چه آرزویی داری؟ درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت:اگر علاقه ای به من داری دعا کنید و از خدا برای من شهادت بخواهید. از این کلام او تنم لرزید.چنین جمله ای برای یک عروس در چنین مراسمی بی نهایت سخت بود. 🔹 سعی کردم طفره بروم اما علی مرا قسم داد و به ناچار قبول کردم.هنگام جاری شدن خطبه عقد از خداوند بزرگ هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت‌الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند. 📎مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم 🌷 ●ولادت: ۵ مرداد ۱۳۳۸ تبریز، آذربایجان شرقی ●شهادت: ۲۵ اسفند ۱۳۶۳شرق دجله، عملیات بدر j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💠ماجرای اولین آشنایی رهبر انقلاب با شهید حسن باقری در گلف ❤️ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
این دنیا ، دنیای آزمایش است ...و همه میدانیم که هیچکدام ماندگارنیستیم و همگی خواهیم رفت .فقط باید مواظب باشیم پرونده ما سفید باشد... 📎جانشین تیپ ۳۳ المهدی 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۵/۶/۱۲ فسا ، شیراز ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ شرق‌دجله ، عملیات بدر ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیزر مستند زیبای شهید مدافع حرم در روز پاسدار از رسانه ملی 💢چهارشنبه ۲۷ اسفند ساعت ۱۹:۳۰ شبکه مستند سیما ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 بیمارستان نظامی تکریت۳ ... هر وقت بساط مرغ و خروس فروشان دوره گرد را می‌بینم که مرغهای زبان بسته با پاهایشان به سبد آویزانند و قدرت بال و پر زدن هم ندارند یاد آنروزها می‌افتم و به به صاحب مرغ و خروسها که اینچنین آنها را آزار می‌دهند ............ روبروی بخش مخصوص زندانیان و اسرا یعنی سمت چپ، بخش دیگری بود که افراد و مردم عادی شهر در صف نوبت پذیرش ایستاده بودند و با تماشای ما که در کنار هم روی زمین با آن حالت رها شده بودیم وقت خود را می‌گذراندند و درد و غم خود را فراموش می‌کردند. بالاخره ما را پذیرش کردند و وارد بخش شدیم نگهبانی دم در بخش ، نگهبانی می‌داد بخش دارای سه الی چهار اتاق بود مرا روی یکی از تختهایی یکی از اتاقهای انتهای بخش جایی دادند و بلافاصله سرم تزریق نمودند. بچه‌های امدادگر بخش از روی قیافه‌ها می‌فهمیدند که ما از اردوگاه ۱۱ هستیم این را خودشان عنوان کرده بودند. شب اول به علت کثرت رفت و آمد به دستشویی که نزدیکی در خروجی بود مسوول و امدادگر ایرانی بخش که جزء اسرا بود جایم را با نزدیکترین تخت نزدیک دستشویی عوض کرد و گفت از بس دیشب تا حالا به دستشویی رفتی و آمدی من خسته شدم. در آن بخش کادر بیمارستان همه از بچه‌های آزاده بودند و پرستار عراقی حضور نداشت ولی پزشک عراقی هر از چندگاهی حضور یافته و دستورات لازم را صادر می‌کرد نگهبانها هم که تعویض می ‌شدند جهت تحویل افراد و اخذ آمار رفت و آمد داشتند. دستشوی بخش بزرگ بود و به علت مشتری زیاد اسهال خونی هیچ وقت از شبانه روز خالی نبود نه تنها خالی نبود بلکه اکثرا بیش از سه الی چهار نفر داخل آن حضور داشتند . جالب اینکه هیچکدام روی سنگ توآلت نمی نشستیم و همه اطراف آن بدون اینکه حیا کنیم و از یکدیگر خجالت بکشیم بعد هم یکی که حالش بهتر بود با تی محیط را تمیز می‌کرد. هر شش ساعت تعداد هشت عدد قرص و کپسول تجویز می‌کردند که باید مصرف شود یعنی روزی ۳۲ عدد. قرصها جدای از اینکه بزرگ بودند به علت عوارض این بیماری از گلو پایین نمی‌رفت و پرستار ایرانی بخش توصیه می‌کرد اگر می‌خواهی زنده بمانی فقط و فقط باید این داروها را مصرف کنی. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊