eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 133 پزشکان هنوز مردد بودند. میگفتند: «از عمل زنده بیرون نمیاد.» همه نگران بودند و در این گیرودار چیزی توی دلم میگفت: «آخر این کار خیر است.» به سمت اتاق عمل به راه افتادیم. اولین کسی که بالای سرم آمد دکتر بیهوشی بود. مردی دزفولی که در تبریز کار میکرد و گویا از رزمنده ها دلِ پُری داشت! در لحظه ای که داروی بیهوشی را به من تزریق میکرد گفت: «خبر داری که، تو از این عمل زنده بیرون نمیایی!» واقعاً غافلگیر شدم. ـ در لحظه ای که دارم بیهوش میشم این چه حرفیه؟! در آخرین دقایق هوشیاری رو به او کردم و گفتم: «میدونی چیه، من این دنیامو میشناسم، میدونم چی کار کردم. اگه خدا قبول کنه برای خدا کار کردم. اون یکی دنیام هم معلومه، اما تو هم اینجا تو جهنمی و هم تو اون دنیا!» حرفش بدجوری دلم را شکسته بود، اما بیهوشی هم عالم بدی نبود! ...وقتی به هوش آمدم حالم خوب بود. حس میکردم بهتر هم میشوم. دو سه روز از عمل گذشته و وضع عمومی ام بهتر بود اما محل زخم چرک کرده بود و ترشحات عفونی در هر پانسمان دیده میشد. بوی بَد عفونت واقعاً نگرانئکننده بود. به من گفتند: «میخواهیم دوباره ببریمت اتاق عمل.» اما من زیر بار نرفتم. هر چه گفتند قبول نکردم. حالم از اسم اتاق عمل به هم میخورد! تا اینکه پرستاری که پانسمانم میکرد گفت: «توی عمل قبلی چون فکر میکردن تو خوب نمیشی به روده هات بخیه های معمولی زدن حالا آگه به اتاق عمل نری و بخیه هاتو عوض نکنند واقعاً میمیری!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 134 کمی کنارم ایستاد و سعی کرد رضایت بگیرد. من حرفش را به حساب نادانی اش بخشیدم، اما شنیدم بعدها او را از بیمارستان بیرون کرده اند. دوباره دلتنگی ام از محیط بیمارستان شدت گرفت. اصرارهایم به خاطر ترخیص از بیمارستان شروع شد. میگفتند زخم شکمت هنوز باز است. ولی من داشتم عادت میکردم به زخمها و میدانستم بیرون حالم بهتر میشود. بالاخره به خانه برگشتم و هر روز از سپاه برای پانسمان زخمم می آمدند، زخمی که ماه ها آزارم داده بود و خیال خوب شدن نداشت. از طرف دیگر من هم هوای جبهه را کرده بودم. باز زمزمۀ رفتن به لشکر را شروع کردم. مادرم نگران و به شدت مخالف بود. میگفت: «آخه با این وضع میری لشکر که چی کار کنی؟!» ـ حاج خانوم! من آگه اینجا بمونم شکمم هیچوقت خوب نمیشه، اما آگه اونجا برم اول روحیه ام خوب میشه بعدشم این زخم جمع وجور میشه! حریفم نشدند! شکم بندی را که از قبل داشتم به شکمم بستم و وسایل پانسمان را هم توی ساک کوچکم گذاشتم و راهی محل اعزام شدم. آنجا مرا قانع کردند با این وضع به جنوب نروم. پیشنهاد آنها پیرانشهر بود. می گفتند: «در پیرانشهر میتونی توی پایگاه بمونی و هر وقت دلت خواست برای درگیری جلو بری!» برایم جنوب یا غرب زیاد فرق نمیکرد. در هر حال هر جبه های بهتر از خانه نشینی بود. با عدهای از نیروهای تبریز عازم پیرانشهر شدیم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷6🌷10🌷11🌷12🌷13🌷14🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
صباحڪم بالخیر! ما را هم از رزق آسمانیتاݧ نمڪ گیر ڪنید.. ڪہ #عاقبتماݧ بالخیر شود و شهادت هم، عاقبت بہ خیر شدݧ است .. شاید رزق امروزمان رانوشتند: #شهادت #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
درون ما ز تو یڪ دم نمیشود خالے .. یڪ نگاهت براے تمام عمرم ڪافیست... #شهدا_گاهی_نگاهے ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ شاید خیلیا بدونین.. شاید ندونین.. یه روز یه پسر 19ساله ... که خیلیم پاک ️ بوده ساعت دوازده شب .. باموتور توی تهران پارس بوده.. داشته راه خودشو میرفته.. که یهو میبینه یه ماشین با چندتا پسر.. دارن دوتا دخترو به زور سوار ماشین میکنن.. تو ذهنش فقط یه ️چیز اومد... ناموس.. ناموس کشورم ایران.. میاد پایین... تنهاس.. درگیر میشه.. چند نفر به یه نفر.. توی درگیری دخترا سریع فرار میکنن و دور میشن.. میمونه علی و...هرزه های شهر.. تو اوج درگیری بود که یه چاقو صاف میشینه رو شاهرگ گردنش.. میوفته زمین.. پسرا درمیرن.. خیابان خلوت..شاهرگ..تنها...دوازده شب.. پیرهن سفیدش سرخ سرخه.. مگه انسان چقد خون داره.. ریش قشنگش هم سرخه.. سرخ و خیس.. اما خدا رحیمه.. یکی علی رو میبره بیمارستان... اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه.. تا اینکه بالاخره .. یکی قبول میکنه و .. عمل میشه... زنده میمونه اما فقط دوسال بعد از اون قضیه.. دوسال با زجر... بیمارستان...خونه.. بیمارستان..خونه.. میمونه تا تعریف کنه...چه اتفاقی افتاده.. میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار.. بش میگه علی...اخه به تو چه؟ چرا جلو رفتی؟ میدونی چی گفت؟ گفت حاجی فک کردم دختر شماست... ازناموس شما دفاع کردم.. جوون پر پر شده مملکتمون.... علی نوزده ساله به هزارتا ارزو رفت.. رفت که تو خواهرم.. اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت... گفت خداااااا... من از این گله دارم... داری جوابشو بدی...؟؟ 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
چون پر پروانه تا ڪہ گشودم دستِ مرا لحظہ ی قنوت گرفتنـد... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ما این لباس سبز سپاه را برای پایداری این انقلاب پوشیده‌ایم و باید با خون مان سرخ گردد ... #شهید_سرلشکر_علی_هاشمی #سالروز_شهادت 🌷 @sangarshohada🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• 🔹 یادمه حاج حسین یکتا میگفتن؛ اون دنیا معلوم نیست برای ما سلام الله علیها و رو بیارن برای حساب رسی! . 🔸یکی از رو میارن میشه و اعمال مون رو بر اساس اعمال خواهند سنجید... . . 🔹ان شا الله اون دنیا مجلسی تشکیل خواهد شد! به ریاست شهید ... . نمایندگانی از جنس چمران، باکری، آوینی، زین الدین، همت، کاظمی، خرازی، بابایی و ... . و سخنگوی هیات رییسه! جاویدالاثر حاج . . 🔸و خواهند کرد مسئولان خائنی که درد و رنج مردم را ندیدند و جیب و منافع را ترجیح دادند... ندیدند آه پسر و دختر جوان کشور را و اسیرِ حزب بازی کثیف خودشان شدند... . 🔹و مُهر را بر پیشانی مسئولانی می‌زنند که ذلت به بار آوردند... . . 🔸مسئولین بی درد... و آن روز مصادره خواهد کرد اموال با رانت تصاحب کرده‌ی نجومی بگیران را به نفع کوخ نشینان... . . 🔹دلمان می‌خواهد... که پای شکنجه‌ شده‌ی خود را در جلسه سازمان ملل به همگان نشان داد و شد سند جنایت آمریکا... . . 🔸شهید حسین علم الهدی: نه چپ، نه راست، صراط مستقیم... . 🔹بی تفاوت نباشیم... به قول شهید آوینی آن که ادعای شیعه بودن دارد! قطعا امتحان کربلا را پس خواهد داد... . . . ♦️سید علی تنها نخواهد ماند... 🕊 کانال سنگــــرشهدا 🕊 http://eitaa.com/joinchat/2560032768C8608b3cfb7
#شهید_تیمسار_فلاحی: شیرودی از غیرممکن‌ها ممکن ساخت! او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و #ارتفاعات بازی دراز، آریا، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. #شهید_علی_اکبر_شیرودی ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
◾️ انالله و انا الیه راجعون روح ملڪوتی ابوالشهید رزمنده دفاع‌ مقدس #سردار_حاج_رضا_عدالت_اکبری پدر شهیدمدافع‌حرم صادق عدالت‌ اکبری به فرزند شهیدش پیوست . 🔹مراسم تشییع : سه‌شنبه ۵ تیرماه | ساعت : ۱۰صبح گلزار شهدای وادی رحمت تبریز #روحش_شاد_با_ذڪر_صلوات @sangarshohada🕊🕊
اینجا #عرش است یا فرش؟ لباس ها خاڪے اما روحشان همه افلاڪے آرے ، این تسبیح گویان #فرشتگانند ڪہ درقاب زمین ایستاده اند.. #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هیچ می دانے چه با ما ڪرده اے؟ دلبری کن! دلبرے را خوب اجرا ڪرده اے!! #شهید_محمد_تقی_سالخورده🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_چمران: وقتی شیپورجنگ نواخته شود،فرق بین مرد،نامردتشخیص داده میشود ♦️امروزهم که رهبری فرمان جهاد_اقتصادی صادر کرده اند و درشیپورجنگ_نرم دمیده اند،میبینیم چقدر نامردان روزگار زیادند @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترهابود ✍وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم. ✍خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدابرگشتیم خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت. :همرزم شهید مسعود عسگری انگشتر و پلاک و آغشته به خونِ قمر منیر گردان فاتحین استاد خلبان پاسدار 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#اطلاعیـــہ 💢کمک هاے مادے و معنوے شما همسنگران عزیز امروز بہ دست یکے از خانواده هاے نیازمند رسید.. اجرتون باشهدا🌹 @sangarshohada🕊🕊
گرچہ ظاهرا سن ڪمے داشتند اما در حقیقت بودند. در قاب جسم کم سنشان... 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
گذشتے از روزهـاے خوش ِ ! دعــا ڪن برایــم ... تا این ،مرا بہ بازے نگیرد 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 135 حدود پانزده روز اول در پایگاه ماندم. کاری هم به آن صورت نبود اما بچه ها هر شب به کمین می رفتند و روزهای آخر من هم همراه شان شدم. ساعات آخر روز بیرون میرفتیم تا در مسیر نیروهای ضد انقلاب که در منطقه بودند کمین بزنیم. رفت و آمدها اذیتم میکرد. مخصوصاً که اغلب کوهپیمایی میکردیم و در هر بازگشتی درد و سوزش زخم من چند برابر میشد. هر روز زخمم را پانسمان میکردم. از بس زخم را با آب اکسیژنه شسته بودند گوشت اضافه آورده بود. از قسمتی از زخم که باز بود چیزهایی بیرون می آمد که فهمیدم نخ بخیه هاییست که به روده هایم زده بودند، شنیده بودم جنس بخیه های جوارح داخل شکم، طوریست که رفتهر فته در پی بهبودی جذب میشود و نیازی به خارج کردنش نیست و ایجاد عفونت هم نمیکند، اما ظاهراً در عمل من از نخ معمولی استفاده کرده بودند و حالا در هر پانسمانی به لطف خدا این نخها به جای اینکه بیش از آن کار دست من بدهند، از محل باز زخم بیرون میامدند. هر روز دو تا نخ سهمیه داشتم! آنقدر چرک و نخ بخیه با ترشح بیرون آمد که احساس کردم رفته رفته پردهای که روی زخم را پوشانده، دارد ضخیمتر میشود و این علامت خوبی بود. «باقر نیکی» یکی از بچه های پایگاه در تعویض پانسمانها خیلی کمکم میکرد. حدود دو ماه و نیم آنجا ماندیم. محیط پیرانشهر به مهاباد ـ که من اولین روزهای حضورم درجنگ را آنجا تجربه کرده بودم ـ شبیه بود؛ پایگاههای متعدد در شهر و درگیریهای پراکنده در شهر و کوههای اطراف. بیشتر درگیریها در کمینهای اطراف شهر و بر سر راه نفوذ دموکراتها اتفاق میافتاد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣1⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 136 دموکراتها هم این مسئله را میدانستند و از این رو اطراف شهر بیشتر درگیری بود تا داخل آن. البته چون مسائل کردستان تا حدودی حل شده بود، تعداد و شدت درگیری ها هیچوقت مثل زمانی که من در مهاباد بودم، نبود. با این حال به دلیل هم مرز بودن پیرانشهر با عراق و خط دفاعی عراق، در آن قسمت هم درگیریهای پیوسته ای وجود داشت. در جمع بچه ها در آن پایگاه اتفاقاتی می افتاد که گاه مدتها از ذهنمان بیرون نمیرفت. آن روزها روحانی پایگاه فردی فارس زبان بود که ظاهراً از بعضی چیزها خیلی میترسید. بچه ها به من میگفتند: «او شبها از ترس دستشویی نمیرود و کارش را در چند متری پایگاه میکند!» دستشویی در صد متری پایگاه قرار داشت و از قرار آن برادر از تاریکی شب و تنهایی و هجوم ناگهانی دموکراتها میترسید! مصمم شدم به کارش خاتمه دهم. یک شب همۀ آفتابه ها را به جز یکی خالی کردم. آن یکی هم پر از نفت شد. بچه ها که قضیه را میدانستند از سر شب خنده و مزاح میکردند. ساعت حدود ده شب این برادر از پایگاه بیرون رفت. زیر نور چرخان پایگاه که محوطه را روشن میکرد دیدیم به سمت دستشویی نرفت. پق پق خنده بچه ها بالا گرفته بود. پنج دقیقه بعد صدایی از بیرون آمد. سریع خودمان را بیرون رساندیم: «چی شد؟» او در حالی که جست وخیز میکرد و برافروخته بود فقط میگفت: «هیچی!» به طرف پایگاه برگشتیم. آنجا بود که پرسید: «اینجا کی میشه به حمام رفت!؟» ـ باید تا صبح صبر کنی. فردا صبح بری ستاد، حمام اونجاس! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لــطــفــا جــزهاے انــتــخــابــیــ خــود را بــه اے دے زیــر بــفــرســتــیــد.. @FF8141 🌷6🌷10🌷11🌷12🌷13🌷15🌷16🌷17🌷18🌷19🌷21🌷22🌷23🌷24🌷25🌷26🌷27🌷28🌷29🌷 وتــعــداد صــلــوات هاے خــود را اعــلــام ڪــنــیــد تــا ڪــنــونــ صــلــوات خــتــم شــده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
مانند ماهے ‌هاے دور افتاده از دریـــــا وقتے نمی‌بینم #تـــــو را حال بدے دارم.. #شهید_علی_خلیلی #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
دردتـــــ را نڪشیدیمـ ڪاش حداقل با #رفتارمان درد بر دلتـــــ هم نمے گذاشتیمـ.. ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون