eitaa logo
سنگ‌پا
635 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
723 ویدیو
3 فایل
🌸به نام خدا سنگ پا با این که سیاهه اما سفید می‌کنه، حداقل سنگ پا باشیم حتی اگه سیاهیم.... راه ارتباط با ادمین، ارسال نظر و مطلب👇 @adrulerr @Maseiha110
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد 📲 @rulerr 💕
با داشته ها و خلاقیت میشه خیلی کارا انجام داد... 📲 @rulerr 🇮🇷
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم. من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد. گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم. معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت. با تو تنهایی معنا ندارد ! مانده ام تو را نداشتم چه میکردم! شهید چمران 📲 @rulerr
غربت آن‌ است، که با جمعی و جانانت نیست … :) 📲 @rulerr 💔
🏷 حاج‌آقا! شما خبر نداری..! 😟😠 «حاج آقا! شما خبر نداری، نمی‌دونی توی این کاباره‌ها و هتل‌های تهران چه خبره، اکثر این جور جاها دست یهودی‌هاست، نمی‌دونید چقدر از دخترای مسلمون به دست این نامسلمون‌ها بی آبرو شدند. شاه دنبال عیاشی خودشه، مملکت هم که دست یه مشت دزد طرفدار آمریکا و اسرائیله، این وسط دین مردمه که داره از دست میره.» این‌ها را شاهرخ گفت! گنده لات تهران! 😳 وقتی بحث به اینجا رسید حاج آقا داشت خیره تو صورت شاهرخ نگاه می‌کرد، بعد گفت، آقا شاهرخ! من شما رو که می‌بینم یاد مرحوم طیب می‌افتم. بعد ادامه داد: طیب در روزگار خودش گنده لاتی بود، مدتی هم وابسته به دربار بود و حتی یک روز زده بود تو گوش رئیس پلیس تهران، ولی کاری باهاش نداشتند. همین آقا طیب را بعد از 15 خرداد گرفتند و گفتند: شرط آزادی تو اینه که به خمینی فحش بدی. بعد هم بگی: من ازش پول گرفتم تا مردمو بریزم تو خیابونا. اما طیب عاشق امام حسین (علیه‌السلام) بود و آزاد مرد! قبول نکرد و گفت: این حرف‌ها رو برای ننه‌ات بزن! یه بار گفتم، باز هم می‌گم، من با بچه حضرت زهرا در نمی‌افتم! توی همین تهران طیب را به رگبار بستند. ‼️ حاج‌آقا گفت: طیب این درس عاشورا رو خوب یاد گرفته بود که مرگ با لذت بهتر از زندگی با ذلت است... 🌹 شهید شاهرخ ضرغام 📚 ، ص۳۵. 📲 @rulerr 🇮🇷
شکمت که قوی‌تر از مغزت باشه نمی‌ذاره به چیزی بیشتر از سُفره فکر کنی... 📲 @rulerr 🍔
گفتم که مختصر بنویسم فراق چیست اما همیشه کار به طومار می‌کشد! باور نداشتیم که این قهرِ بی‌دلیل بین من و تو یک‌شبه دیوار می‌کشد :)💔 ✍️حسین دهلوی 📲 @rulerr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-دیگه خسته شدم از این مملکتِ بی فرهنگ! دیگه می‌خوام گرین کارت آمریکا رو بگیرم +آره منم. کِی می‌شه بریم وسط یه ملتِ متمدن زندگی کنیم؟ ☝️ تصاویری از جمعه‌ی سیاه (تخفیف فروشگاه‌ها) در کشور متمدن آمریکا! 📲 @rulerr 📹
از هر چیزی سؤال نکن! ممکنه جوابش ناراحتت کنه. 📲 @rulerr 👌
توبه کردم که دگر، شعر نگویم ز فراق؛ این دل توبه شکن با غم عشقت چه کند 📲 @rulerr
شهر کوچیک خوبه ها، احساس سلبریتی بودن بهت دست میده، میری پمپ بنزین ۸ نفر بهت سلام می‌کنن، میری باشگاه همه میشناسنت، میری سوپرمارکت کارت همراهت نیست میگه برو سری بعدی بیا. حالا تهران خونه برادرت هم که بری حداقل سه نفر هستن که تازه باید باهاشون آشنا شی. اما یه بدی هایم داره ها عطسه بزنی همه می فهمن... 📲 @rulerr 👌
زیاد که حرف می‌زنی کلمات از ارزش و اعتبار می‌افتن به مردم رحم نمی‌کنی به کلمات رحم کن! 📲 @rulerr 😏
نفهم واقعی اونیه که با آرپی‌جی سرباز پیاده رو می‌زنه وقتِ رسیدن تانک مهمات نداره! 📲 @rulerr 💣
هیچ وقت برای خوشبخت دیدن خودت، دیگران رو بدبختر از خودت نبین. هر کسی در هر حالتی وقتی برای خدا باشد، خوشبخت است. 📲 @rulerr 👌
23.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جمع ما بپیوندید کانال خط کش💪💪 مطالب جدید، جذاب، عاشقانه 💕💓💗💞💖💚💛💙 آموزنده، داستان شب، شعر کوتاه دیگه از مطالب تکراری خبری نیست لینک و بزن بیا تو 👌🙎 📲 @rulerr
🌙 هر شب دلم بهانه تو ‌. . . هیچ؛ بگذریم . . . امشب دلم دوباره تو را . . . هیچ؛ شب بخیر . . . 📲 @rulerr 🌑
چشم هایَت صبح به صبح فصل جدیدی از زندگی را ورق میزنند سطر اول همیشه ثابت است: “خدا همیشه با ماست” ☀️صبح بخیر! 📲 @rulerr
🔻وقتی دستت هوای مبارزه با ظلم دارد و پایِ عدالتت هوای گام زدن می‌کند عبادتت را سریع‌تر تمام کن! چون مبارزه با ظلم، عینِ عبادت است. 🔸بر اساس برخی شواهد، امام حسین علیه‌السلام از همان ابتدا، نیت عمره مفرده داشت و اصلا حجی انجام نداد تا آن را ناتمام بگذارد... از پیش برای رفتن آماده بود. 📔الاستبصار، ج۲، ص۳۲۷، الکافی، ج۴، ص۵۳۵. الکافی، ج۴، ص۵۳۵. 📲 @rulerr
می شود یک بار هم، برای آزادی افکار اسیر، یک گلوله مشقی شلیک کرد... 📲 @rulerr 👌
«مدرک تحصیلی» برای پول درآوردن ممکنه به کار بیاد، ولی برای شعور درآوردن نه... . 📲 @rulerr
🏷 📌 مخالف آزار مخالف شنیده بود مجاهدین مشروطه، خانه و دکان عالمی که مخالف مشروطیت است را غارت کرده‌اند. با اینکه خودش حامی جریان مشروطیت بود، بالای منبر رفت و به مجاهدین مشروطیت گفت: «گیرم که حاج میرزا حسن آقا مجتهد کافر شده، شما با کدام صلاحیت منزل او و دکانش را غارت کردید؟! اگر کسی از دین خدا هم برگشته باشد، صلاحیت منزل او به وارثین او می‌رسد نه به مجاهدین و فدائیان!» 👤 آیت الله سید ابوالحسن مجتهد انگجی 📲 @rulerr 🏚
همیشه تو جمع یه نفر هست حرف گوش نمیده و کار و خراب می کنه سعی کنیم اون یه نفر نباشیم👌 📲 @rulerr 🙍
آب را، راه را کمر همت را بر قتل حسین علیه السلام خواهند بست بر علی اکبر، اصغر و قاسم، مشک پر از آب عباس حتی رحم نخواهند کرد خواهند دوخت گلوی اصغر را بر دست حسین علیه السلام دستان علمدار بر علم خواهد ماند بی جوشن و بی سپر عبدالله به میدان خواهد رفت دست در راه حسین علیه السلام خواهد داد بگذار نگویم که دگر، چه ها خواهد شد کاروان در راه است اندکی صبر خواهد شد 📲 @rulerr 🌑
یکی را دیدم اندر جایگاهی که می‌کاوید قبر پادشاهی به دست از بارگاهش خاک می‌رفت سرشک از دیده می‌بارید و می‌گفت ندانم پادشه یا پاسبانی 📲 @rulerr 👌
داستان احساسی 😭👇 فقط آخرش 😭 🔅 عمرشو به گناه و هوسرانی گذرونده بود. نزدیک مرگ به اعمال گذشته‌ش فکر کرد و پرونده‌‌ی زندگی‌شو نگاهی انداخت. هیچ نقطه‌ی امیدی وجود نداشت! هیچ عمل خوبی نداشت. از عمق دل آهی کشید و خطِ اشک روی صورت تاریکش کشیده شد. دستاشو برد بالا و گفت: «ای کسی که دنیا و آخرت برای اوست، رحم کن به کسی که دنیا و آخرت ندارد.» بعدِ مرگ، اهل شهر با مردنش جشن گرفتن و جسدشو تو یه چاله بیرون شهر انداختن و روشو با خس و خاشاک پر کردن. یه مرد الهی که توی همون شهر زندگی می‌کرد خواب دید که بهش می‌گن: «اونو غسل بده، کفن کن و در کنار پرهیزکاران دفن کن!» پرسید: «اون که به بدی معروف بود، چی شد که بخشیدی؟» جواب شنید: «خودشو بدبخت و تهی‌دست دید، به درگاه ما گریه کرد، ما هم باهاش مهربانی کردیم. مگه میشه آدم غمگین از ما درخواست خلاصی کنه و خلاصش نکنیم؟ مگه میشه آدم دردمند به ما پناه بیاره و ما ردش کنیم؟!» 📚 منهج الصادقين: 8/ 110. 📲 @rulerr 🦋
🕘 آزادی، هر شب ساعت ۲۱ 1⃣ قسمت اول از امشب 💕 با ما همراه باشید 📲 @rulerr 🙍
تو قاصدک را فوت کن من «بال هایش» می شوم «فوت بالِ» من و تو تماشایی است... 📲 @rulerr
تا دید فرشته ای خبرچین جرمم فی الفور نمود ثبتش و راهی شد گفتم: «اخوی نرو خدا می بخشد آن وقت تو این وسط کنف خواهی شد» ✍ عبدالرضا موسوی 📲 @rulerr 👌
(قسمت اول) اولین بار بود بعد از چند ماه، از کوچه پس کوچه های محله می گذشتم، هنوز صدای آواز قناری های احمد آقا مثل همیشه، وقتی سر و صدای تراشکاری سرکوچه، از کار دست می کشید می آمد. داش دوستی، معروف به پشت مو، پشت بام با دستمال یزدی و صوت های ممتد، کبوترهای جَلد را در آسمان می چرخاند و طعم شیرین آزادی به آنها می داد. بچه ها با جنب و جوش در حال بازی بودند. به دیوار تکیه دادم و مسابقهٔ آنها را نگاه می کردم. مسابقه از این قرار بود که هر کس می توانست لاستیک موتور را با یک تکه از چوبِ صافِ جعبه های میوه، از پیچ تندِ کوچه عبور دهد برنده اعلام می شد. چند نفر از آنها نتوانستند و سر پیچ، لاستیک، روی زمین افتاد، نوبت به کوچک ترین رسید، قدش به ارتفاع همان لاستیک موتور بود. چوب را به دست گرفت و با پا شروع به هندل زدن کرد و گفت: - بچه باز موتور و ورداشتی بنزین نزدی!؟ بپر چهارلیتری رو بیار بینیم! من هم با بچه ها خندیدم و بالاخره موتور روشن شد!! با صدای هان هان هااااااانِ پسرک که از دهانش به بیرون پرتاب می شد با سرعت به راه افتاد و به صورت ماهرانه ای چوب را روی لاستیک چرخاند و پیچِ تندِ کوچه را رد کرد. برایش دست زدیم و بچه ها جیغ و هورا هم کشیدن، دست در جیبم کردم و از داخل کیف کوچکی که داشتم مقداری پول به او دادم و گفتم: - برای خودت و بقیه بچه ها یه چی بگیر، بخورید. - باشه علی آقا، دمت گرم! - دمت گرم نه و ممنون. - باشه، ممنون، دمت گرم! پسرک دوید و وارد مغازه احمد آقا شد. توپ های پلاستیکی رنگارنگ به نردهای در آهنی آویزان بود و در مغازه اش از شیر مرغ تا جوون آدمی زاد پیدا می شد. به خانه نزدیک شدم، بوی غذای بی بی هوش از سرم پراند و صدای قرقر شکم با کیفیت عالی به گوش می رسید. کلید را داخل قفل چرخاندم، با صدای قریچ همیشگی در باز شد که.... (ادامه دارد) ✍️ عشق آبادی 📲 @rulerr 💕