eitaa logo
سنگ‌پا
604 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
739 ویدیو
3 فایل
🌸به نام خدا سنگ پا با این که سیاهه اما سفید می‌کنه، حداقل سنگ پا باشیم حتی اگه سیاهیم.... راه ارتباط با ادمین، ارسال نظر و مطلب👇 @adrulerr @Maseiha110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عُمر انسان یعنی «همین الان»، نه گذشته، نه آینده. غنیمت بشمریم! 📲 @rulerr 👌
خودتان به هم دروغ می‌گویید و مرا فحش می‌دهید! خودتان به هم ظلم می‌کنید و مرا فحش می‌دهید! خودتان، خودتان را خراب می‌کنید و مرا فحش می‌دهید! دلنوشته‌ای از «روزگار» 📲 @rulerr 👤
خدا نیاورد آن روز را که چشمانم از آسمان نگاه تو چشم بردارد ✍ 📲 @rulerr
( فصل۶؛ قسمت۲) ـ خب در مورد ازدواج باید بنویسید که می شود نیاز... اعصابم واقعا از حرف هایش بهم ریخت اما یاد حرف های دایی علی افتادم: «بحث و جدل کن، اما آخرش بپذیر، کافه رو نریزی بهم دایی جان» همانطور که حرف می زد و سه مورد دیگر را روی تخته می نوشت و توضیح می داد، من زیر لب یواش تکرار می کردم: «کافه رو نریزی بهم دایی جان، کافه رو...» ساعت نزدیک بیست و نه بود که علیزاده گفت: ـ وقت گذشته، بریم سراغ موضوع آخر: «حجاب» برای این کار باید اول از خانواده ی خودمون شروع کنیم! حرف های دایی علی، آرامش و همه را کنار گذاشتم، بلند شدم و به طرفش رفتم ماژیک را از دستش گرفتم و به سمت دیوار پرت کردم و با صدای بلند گفتم: ـ این به اصطلاح استاد که هیچی، شما ها چی غیرت دارید هااا؟ در همین زمان خانم محمدی بلند شد و من را به گوشه ی کشید و گفت: ـ آروم باش داری چه کار می کنی؟ ـ دیگه طاقت نیاوردم خیلی خراب شد؟ ـ نه بیا بریم بشینیم! در همین زمان مینا وارد اتاق شد و پایان جلسه را اعلام کرد، لیلا خانم رو به آقای علیزاده که در هر حالتی می خندید کرد و گفت: ـ میشه منو حسین آقا باهم مطلب بنویسیم؟ ـ اره چرا نمیشه! بقیه مثل سیب زمینی هنوز میخکوب حرکتی بودند که زده بودم بالاخره از اتاق خارج شدیم. هستی به طرفم آمد و علت سر و صدا را پرسید... از خانم محمدی خداحافظی کردم و همراه هستی با چشم های بسته سوار ماشین شدیم. از حرف های علیزاده و کار این گروه خیلی ناراحت بودم و امیدوار بودم با حضور دایی علی این جریان ختم به خیر شود. بالاخره نزدیک ساعت یازده وارد خانه شدیم و روی تخت اتاق نشستیم بهترین فرصت بود آخرین امتحان را انجام بدهم. ـ ببین هستی جان این گروه و آدما خطرناکن دیگه خودت می دونی هدفشون چیه، حالا یه سوال ازت دارم؟ ـ چه سوالی؟ ـ اگه دوستم داری باید یکی رو انتخاب کنی! ـ یکی از بین چی؟ ـ من یا گروه! ـ حسین جان چه ربطی بهم دارن! این الان یه سوال یا یه شرط؟ بعدشم چرا حالا اینو می پرسی؟ ـ کی باید می پرسیدم؟ ـ وقتی گفتی دوستم داری و حاضری باهام ازدواج کنی! ـ بحث و نپیچون هستی جان خیلی ساده است من یا گروه؟ تو مگه چه کاره ای اونجا که اینقد برات سخته؟ یا کارشون و قبول داری یا.... ـ یا چی؟ خب اینجوریاس پس منم میگم یا من و گروه باهم! یا هیچی به هیچی! ـ جواب سوالت مشخصه فقط تو! دیگه من حرفامو زدم خوددانی! چند دقیقه ای در سکوت گذشت و اشک دور چشم هایش حلقه زد و پاسخ داد... (ادامه دارد) ✍️ عشق آبادی ♡ 📲 @rulerr 📝
خوشبختی یعنی رضایت از زندگی ♥ مثل خواب آرام تو 🌙 شبی آرام برای شما همراهان عزیز آرزومندیم. 📲 @rulerr 🌙
صبح یعنی همه‌ی شهر پر از بوی "خداست" 📲 @rulerr ☀️
قلب بعضیا یه مشت خونِ یخ‌زده ست! 🌵 📲 @rulerr 🖤
دریغ از یک غزل یک بیت تازه بیا در شعرهایم بی اجازه بخوان از روی حسرت یا ترحم دو رکعت زندگی بر این جنازه 📲 @rulerr
مستیِ جوانی کاری باهات می‌کنه که خودت رو از سفیدیِ مویِ پدرت عاقل‌تر می‌دونی. 📲 @rulerr 👌
روز خبرنگار رو به خبرنگاری که برای مردم و بهتر شدن ایران تلاش می کنه تبریک عرض می کنیم. ♡ 📲 @rulerr 👌
تنهایی خوبه ولی با یه تنهایِ دیگه ♥ 📲 @rulerr 👌