eitaa logo
همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) ارتباط بامدیر کانال @zafarba
233 دنبال‌کننده
35.8هزار عکس
35.5هزار ویدیو
366 فایل
زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر شهادت نیست کانال همراه با شهدا تا ظهور امام عصر عج (سقا به یاد شهید حجت اله بیات) لینک کانال @saqqah
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ز باغ وصلتان گل کی توان چید... 🔹نور رخ شه نور نوری اگر باشد ز رخسار شما است... 🔸چهره بگشایید تا ببینم ماه تابان ما است..‌. 🔹جمالتان آفتابِ هر نظر باد... 🔸ز خوبی رویِ خوبتان خوب‌تر باد..‌. 🔹ذوقِ حضور و خنده روشن‌تر از لبخند... 🔸بهشت طوبی و طوبیٰ لَهُم و حسن مآب...
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍بعد او ما هم در آتش زنده ایم همچنان با خاطراتش زنده ایم... 🔹او همینجا گریه کرد با نوای کاروان را گریه کرد... 🔸یادتان می آید او اینجا نشست ساحلی در محضر دریا نشست...
🔻آقای خسروپناه! دوران رهایی‌ست! 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. چند سال پیش در یکی از مدارس، چند جلسه‌ای برای دانش‌آموزان، اخلاق جنسی تدریس کردم؛ اما از تدریس، پا فراتر نهادم و به دانش‌آموزان نزدیک شدم و از دنیای درونی آنها مطلع شدم. عجیب بود؛ نسبت به نسل و دهۀ من، انحراف‌های جنسی، بسیار گسترده شده و آلودگی‌های اخلاقی، ریشه دوانیده بودند. بااین‌حال، این نوجوانان غوطه‌ور در معصیت، مشاور و راهنمای دلسوزی نداشتند که مسأله‌های درونی‌شان را با او در میان بگذارند. یکی از دانش‌آموزان می‌گفت مبتلا به خودارضایی است و‌ مشاور رسمی آموزش‌وپرورش به او گفته هفته‌ای یکبار انجام این عمل اشکالی ندارد. حجم آفت‌ها و انحراف‌ها آنچنان بود که علاج ریشه‌ای و ساختاری می‌طلبید. [دوم]. برای گفتگو با دانش‌آموزان، به یکی از مدارس دخترانه رفته بودم. مشخص بود که به زور و اجبار به نشست آمده بودند. هرچه می‌گفتم در ذهن‌ها جا نمی‌گرفت؛ گویا یک شکاف هویّتیِ بزرگ پدید آمده بود که امکان تفاهم و گفتگو را از میان برده بود. این همه فاصله و زاویه، عجیب بود. پس از برنامه، یکی از دانش‌آموزان کنارم آمد و گفت فقط می‌خواهم به شما بگویم که بسیار دیر آمدید. او درست می‌گفت اما مخاطبش من نبودم؛ نویسنده‌ای که تمام توان خود را در دو دهۀ اخیر، صرف روشنگری و اعتراض و انتقاد و مناظره و تبیین کرده است. [سوم]. در جریان اغتشاشات سال ۱۴۰۱ که برای اولین بار، دامنۀ کشمکش‌ها و تضادها به مدرسه‌ها هم کشیده شد، دخترم که در یک مدرسۀ دولتی تحصیل می‌کرد، به‌شدت از سوی همکلاسی‌هایش مورد فشار و تحقیر قرار گرفت. همکلاسی‌های او که همگی غیرچادری بودند و ذهنیّت منفی نسبت به انقلاب داشتند، چادری‌بودن او و عقاید دینی و انقلابی‌اش را به دستاویزی برای بایکوت‌کردن وی و سرزنش و ملامتش تبدیل کرده بودند. فشارها و کنایه‌ها به دخترم در حدی بود که در مدت کوتاهی، نشانه‌های افسردگی در او نمایان گردید. بسیار احساس انزوا و تنهایی می‌کرد و می‌گفت در مدرسه، دوستی ندارد که سبک زندگی و تفکرش مانند او باشد. در اینجا بود که من در این اندیشه فرو رفتم که آیا من مقصرم که به دلیل قرار داشتن در طبقۀ متوسط، توان پرداخت شهریۀ مدرسۀ غیردولتی را ندارم، یا نهادهای فرهنگی و از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی که بی‌خاصیّت و بی‌کفایت هستند؟! [چهارم]. از کنار مدرسۀ دولتی پسرم می‌گذشتم. صدای بلند فحاشی‌های ناموسیِ بسیار رکیک دانش‌آموزان را با یکدیگر شنیدم. گویا با یکدیگر درگیر شده بودند. از پسرم در این باره پرسیدم. پاسخ داد همیشه در مدرسه نزاع هست و هرچه می‌خواهند می‌گویند و یکبار هم که معاون مدرسه می‌خواست اینان را مهار کنند، خودش را کتک زدند. دریافتم مدرسه، رهاست و کنکور و دیوان‌سالاری و شبکه‌های اجتماعیِ غربی و بی‌عملی نهادهای فرهنگی، همه‌وهمه، هویّت را بر باد داده‌اند. نه معاون پرورشی دارند و نه کمترین خبری از کار فرهنگی است و نه معلمان در جهت تربیت تلاشی می‌کنند و ... . به معنی واقعی کلمه، مدرسه رهاست. [پنجم]. حجت‌الاسلام خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، چندی‌ست که به منتقدان کارنامۀ شورا می‌تازد و آنها را بی‌اطلاع و غیرمیدانی و بی‌ادب می‌خواند و به دفاع از شورا می‌پردازد. دیگران را نمی‌دانم اما من از زندگی روزمرّۀ فرهنگی نوشتم، از عینیّت‌های محسوس، از واقعیّت‌های کنونی، از زیر پوست جامعه، از ذهنیّت‌های فرسوده‌شده، از لیبرالیسم فرهنگی، از اغتشاش معنایی و زوال هویّت، از سرمایه‌سالاری در نظام آموزشی، از خاموشی و انحطاط شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دوگانگی فرساینده در درون نظام، از منافقان انقلاب و ... . من از آن انقلابی‌هایی نیستم که فرزندانم را از جامعۀ واقعی جدا کنم و به درون گلخانه‌های شبه‌مذهبی که مدرسه نام گرفته‌اند ببرم. همین که انقلابی‌ها، فرزندان‌شان را از مدرسه‌های دولتی جدا کرده‌اند، به معنی شکست نظام در انقلاب فرهنگی نیست؟! مگر بنا نبود توحید در ساخت اجتماعی و زندگی روزمره، مستقر شود و جامعه، به بستری برای کمالات معنوی و ایمانی تبدیل گردد؟! آن‌قدر از واقعیّت‌های جامعه احساس خطر کرده‌اند که برای خود، کلونی‌های آموزشی ساخته‌اند و فقرا و طبقۀ متوسط را در مدارس دولتی رها کرده‌اند. این وضع، نه عدالت است و نه اخلاق. و من در شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرد نمی‌شناسم که این دردهای عمیق و مزمن را فریاد بزند و یقه چاک بدهد و از کارگزاران فرهنگیِ بی‌کفایت و ضعیف‌النفس، پاسخ و عمل بطلبد. همه با هم تعارف دارند. سیاست، حقیقت را بلعیده و قدرت‌طلبی، خدایی می‌کند و آرمان‌ها، در دهۀ شصت جا مانده‌اند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌چرا دنیا حول جغرافیای سوریه بسیج شده است؟ پاسخ بسیار مهم و راهبردی حاج قاسم سلیمانی را بشنویم.
⚡مذاکره کننده تراز علوی 👇 براى امير المومنين امام علی ابن ابیطالب عليه السلام نامه اى از معاويه ملعون رسيد. حضرت امام علی علیه السلام مهر نامه را شكست و آن‌را قرائت كرد : از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على! اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش! حضرت علی علیه السلام جواب نامه را اينگونه نوشتند: از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم. به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم. سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد. دوباره حضرت سؤالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان ! من حاضرم . حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود : طرماح ! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش... طرماح گفت : سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بوسید و بسوى شام حركت كرد. معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند. معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن، طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد . طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت! سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!!!! اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن! اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد! عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد چه کسی به خدمت چه کسی آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اُذن الله ، وجه الله ، امير المؤمنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان❗ معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم❗ طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم. معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم. معاويه گفت : نامه را به يزيد بده طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش❗ بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند. بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد : على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش " طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم: على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت. سپس خواست برود كه معاويه گفت: طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو. اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى، راه كوفه را در پيش گرفت. معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند! عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم‼️ مذاکره کننده یعنی جناب طرماح... سلام و درود خدا بر طرماح،هدیه به روح بهترین مذاکره کننده تاريخ ، فاتحه ای با صلوات بفرستید... لعنت خدا بر مذاکره کننده بد و بدترین مذاکره کنندگان تاریخ از جمله ابوموسی اشعری...