#بخونید_قشنگه
"آهو در طویله خران"
صیادی، یک "آهوی زیبا" را شکار کرد و او را به "طویله خران" انداخت.
در آن طویله، "گاو و خر" بسیار بود.
آهو از "ترس و وحشت" به این طرف و آن طرف میگریخت.
هنگام شب "مرد صیاد،" کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند.
گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند.
آهو، "رم می کرد" و از این سو به آن سو میگریخت، گرد و غبار کاه او را آزار میداد.
چندین روز "آهوی زیبای خوشبو" در طویله خران "شکنجه" می شد.
مانند ماهی که "از آب بیرون بیفتد" و در خشکی در حال "جان دادن" باشد.
روزی یکی از خران با "تمسخر" به دوستانش گفت: ای دوستان!
"این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید."
خر دیگری گفت:
"این آهو از این رمیدن ها و جستن ها، گوهری به دست آورده و ارزان نمیفروشد."
دیگری گفت: ای آهو تو با این "نازکی و ظرافت" باید بروی بر "تخت پادشاه" بنشینی.
خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد.!
آهو گفت که "دوست ندارم."
خر گفت: می دانم که ناز می کنی و "ننگ داری" که از این غذا بخوری.
آهو گفت: ای الاغ!
این غذا "شایسته" توست.
من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بدبو بیایم در "باغ و صحرا" بودم، در کنار "آب های زلال و باغ های زیبا..."
اگرچه از بد روزگار در اینجا "گرفتار شده ام" اما "اخلاق و خوی پاک من" از بین نرفته است.
اگر من به ظاهر "گدا شوم" اما "گدا صفت" نمی شوم.
"من لاله سنبل و گل خورده ام."
خر گفت: هرچه می توانی "لاف بزن."
در جایی که تو را نمی شناسند می توانی ""دروغ زیاد بگویی.""
آهو گفت: من لاف نمی زنم.
"بوی خوش مشک" در "ناف من" گواهی می دهد که من راست می گویم.
* اما شما خران نمی توانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید. *
📓مثنوی معنوی
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید😍
@sarafrazan406