eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس.
113 دنبال‌کننده
11 عکس
0 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(به سبک دست من و دامن) یوسف زهرا حسنه ، سید مولا حسنه امیر دل ها حسنه ، شاه دو دنیا حسنه نیمه ی ماه رمضون ، قرص قمر دوتا شده از گل باغ فاطمه ، مدینه با صفا شده سیدی مولا یاحسن ** از آسمونا می باره ، ماه و ستاره زیر پاش ناز نگاش فاطمی و ، رفته جمالش به باباش آئینه بندون می کنن ، ملائکه گهوارشو خورشید و مهتاب ندارن ، نور رخ مه پارشو سیدی مولا یاحسن ** ملک می نازه به خدا ، به لحظه ی عبادتش لطف و عطا مرامشه ، جود و کرامت عادتش وقتی می خنده رو زمین ، بهشت حق رو می بینم با غضبش باید برم ، میون دوزخ بشینم سیدی مولا یاحسن ..........محمد_مبشری ..........
ای وسعت بهاری بی انتهای سبز مرد غریب شهر ولی آشنای سبز روح اجابت است به دست تو بسکه داشت باغ دعای هر شب تو ربنای سبز هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای از بالهای آبیتان آن عبای سبز از لطف اشکهای سحر غنچه داده است در دامن قنوت شبم این دعای سبز کی می شود که سایه کند بر مزار تو یک گنبد طلا ئی و گل دسته های سبز آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان داریم در بقیع تو یک کربلای سبز یا می شود دلم گل و خشت حریم تو یا می شود کبوتر تو، یا کریم تو تو سرو قامتی تو سرا پا ملاحتی آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت از یاد رفت قصة یوسف به راحتی ایوب که پیمبر صبر و رضا شده از لطف توست دارد اگرحلم و طاقتی بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی یاد پیامبر به خدا زنده می شود وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی حتماً برای خواهش دست نیازمند دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی وقتی میان معرکه شمشیر می کشی تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست بر پا شده به عرصة میدان قیامتی بر دوش سیدالشهدا بود رایتت عباس بود آینه دار شجاعتت خورشید آسمانی ماه خدا حسن همسایهٔ قدیمی دنیای ما حسن پرواز بال های خیالی فهم ما کی می رسد به اوج مقام شما حسن روشن ترین تجسم آیات و سوره ها یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن صفین شاهد تو شور و حماسه ات شیر دلیر بیشهٔ شیر خدا حسن الله اکبر تو بلند است وقت رزم آیات فتح روز نبردی تو یا حسن صلح شکوهمند تو هرگز نداشته چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن صلحت حماسه بود نه سازش که این چنین شد سربلند پرچم اسلام راستین در خانه‌ی تو غیر کرامت مقیم نیست اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست از بسکه داشت دست شما روح عاطفه شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست جز سر زدن به خانة دل خستگان شهر کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست اینجا که نیست گنبد و گل دسته ای بگو جایی برای پر زدن یا کریم نیست داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب امروزی است غربت عهد قدیم نیست با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو جایی برای اینکه فدایت شویم نیست؟ گل داشت باغ شانهٔ تو از سخاوتت آقا زبانزد همه می شد کرامتت این گونه در تجلی خورشید وار تو گم می شود ستارهٔ دل در مدار تو روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق از آفتاب روشن شمع مزار تو بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل می آورد نسیم سحر از دیار تو دلهای ما زمینی و ناقابلند پس یک آسمان درود الهی نثار تو هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم تا خلوت سحرگه آئینه زار تو تا که شبی بیائی و بالی بیاوری ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو بالی که آشنای تو باشد ابوتراب! یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد باشیم تا همیشه فقط در کنار تو با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود شایستهٔ شفاعت حیدر نمی شود چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود مرهم به زخم های دل پر شراره ات جز خاک چادر و پر معجر نمی شود یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر والله از تو پاره جگر تر نمی شود یک طشت لخته های جگر پاره های دل از این که حال و روز تو بهتر نمی شود یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب گفتند نه کنار پیمبر نمی شود گل کرد بر جنازهٔ تو زخم سرخ تیر هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی با کربلا و کوفه برابر نمی شود زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت سالار من که یک تن بی سر نمی شود دیگر تمام قامت زینب خمیده بود از بس که روی نیزه سر لاله دیده بود ..........یوسف_رحیمی............
امشب ز لب ماه خدا خنده بر آمد کز خانه خورشید ولایت قمر آمد یا از دل دریا نبوت گهر آمد یا مهر فروزنده ببام سحر آمد پیغمبر و زهرا و علی را پسر آمد در ماه خدا ماه خدا جلوه گر آمد هم آینه حسن خداوند جمالش هم خلق و خصال نبوی خلق و خصالش هم پیر خرد آمده مبهوت جلالش هم عقل ملک آمده حیران کمالش هم مفتخر از او شده پیغمبر و آلش هم او ز نبی و ز علی مفتخر آمد در گلشن دین باغ گل یاسمنش بین در لعل لب بسته عقیق یمنش بین شادابی جان را ز گلستان تنش بین آیات خدا در لب شکر شکنش بین آیینه شو و حسن حسن در حسنش بین گوئی به جهان باز رسول دگر آمد ای ختم رسل بوسه بزن بر سر و رویش ای شیر خدا عطر جنان جوی ز بویش ای عصمت حق شانه بزن شانه به مویش ای مهر ، ستان وام ز رخسار نکویش ای ماه ببر سجده به خاک سر کویش رشگ ملک است این که به شکل بشر آمد در شب نفس صبحدمِ عید ببینید در ماه خدا صورت خورشید ببینید روئی که نبی دید و علی دید ببینید حسنی که ورا فاطمه بوسید ببینید رخسار خداوند درخشید ببینید کز وصف من و مدح شما خوبتر آمد با طلعت او ماه خریدار ندارد مهر است کم از ذره و مقدار ندارد بی یار بود هر که چو او یار ندارد بر دشمن او نخل عمل بار ندارد گر بار دهد بار جز نار ندارد مهرش ثمر جنت و بغضش شرر آمد ای حسن حسن در حسنت حسن خدایی ای صورت زیبایی هستیت فدایی عالم به سر کوی تو مشغول گدایی با مهر تو جان کرده ز تن میل جدایی از آینۀ دل تو کنی زنگ زدائی شادی شب میلاد تو باز از سفر آمد ای باغ گل یاسمن آل محمد ای قرص مه انجمن آل محمد اوصاف تو روح سخن آل محمد گفتار تو نقل دهن آل محمد ای حسن خدا ای حسن آل محمد روح تو در آینه حق جلوه گر آمد لطف تو خدایی و گدای تو کرامت در سایه سرو قدت افتاده قیامت دل آمده و جسته به کوی تو اقامت نازد به تو توحید و کند فخر امامت از صبر تو دین نبوی یافت سلامت با صلح تو از راه سپاه ظفر آمد نور ابد و جلوۀ حسن ازل از تو است مقبولی طاعات و جزای عمل از تو است تو طوری و انوار خدا مشتعل از تو است رسوایی و نابودی خصم دغل از تو است پیروزی اسلام به جنگ جمل از تو است حقا که علی چون تو پسر را پدر آمد ای صحن بقیع تو چراغ ره انجم وی مهر رخت بوسه گه جد و اب و ام بر فاطمه مانند نبی کرده تکلم اول پسر شیر خدا حجت دوم در پاسخ دشنام به لبهات تبسم از خلق تو گلزار صفا بارور آمد تو شمع شب تار بقیع دل مایی هر جا که کنی جلوه ، گل محفل مایی گر بحر بلا موج زند ساحل مایی وز نخل عمل بار دهد حاصل مایی ما خواب و تو مهمان دل غافل مایی ویرانۀ دل از تو بهشت دگر آمد جبرئیل شراب از لب شیرین تو نوشد کوثر به همه وسعتش از فیض تو جوشد بی چاره کسی کز کرمت چشم بپوشد دریاست دلی کز غم عشق تو خروشد هر کس به کسی فخر و مباهات فروشد "میثم" به تولای شما مفتخر آمد ........استاد سازگار...........
میلادیه امام مجتبی علیه السلام دومین نخل ولا آسمان امشب زمین را تا تماشا می کند ماه را درخانه ی زهراتماشا می کند خانه ی زهرای اطهر را زبس نورانی است جبرئیل از عالم بالا تماشا می کند دومین نخل ولا را رحمت اللعالمین درکنار نخله ی طوبا تماشا می کند گلشن روی حسن دارد تماشا وعلی بررخ این یاس بی همتا تماشا می کند گاه می بوسد رخش را گاه با شوق وسرور فاطمه رخسار ماهش راتماشا می کند تا که دردامان زهرا هست گوئی مرتضی گوهری را در دل دریا تماشا می کند لب به خنده واکند این غنچه ی زیبا جمال تا ورا صدیقه ی کبری تماشا می کند مصطفی گاهی لبش را برلب او می نهد گاه نور چهره ی او را تماشا می کند هرکجا امشب برای مجتبی جشنی بود سوی آن بزم وفا زهراتماشا می کند گلشن عصمت تجلی بخش طور عشق بود جانب طور وفا موسی تماشا می کند این مسیحا دم هرآن گه لعل لب را واکند با ارادت سوی او عیسی تماشا می کند آفرین گوید به اخلاص کریم اهل بیت چون که اورا خالق یکتا تماشا می کند دیدنی شد او زبس درصحنه ی جنگ جمل جبرئیل اورا درآن غوغا تماشا می کند آن که گردد پیرو این رهبر ایمان وعشق جای خود درجنّت اعلا تماشا می کند با ارادت هرکه آید درگلستان بقیع گلشن فردوس را یک جا تماشا می کند ای «وفایی» غم مخور در روز میران عمل مجتبی با لطف خود مارا تماشا می کند .........سید_هاشم_وفایی........
ترکیب بند میلاد کریم اهل بیت علیه السلام گوهرمرج البحرین آن روز مدینه جلوه ای ناب گرفت از پرتو او شکوه ، مهتاب گرفت نورش که به ساحل سپیده تابید یک جلوه ی جاودان وجذاب گرفت یکباره خدا زحسن رخسار حسن پرده زفریبایی اعجاب گرفت آنقدر نکو بود که تصویرش را درچشم وعلی وفاطمه قاب گرفت این مهر که آمده ضیا العین است او گوهر ناب مرج البحرین است زیباست اگر خُلق عظمیش خوانند آئینه ی رحمان ورحیمش خوانند آقای جوانان بهشت است وسزاست گرصاحب جنات نعیمش خوانند بر قدر ومقام او کجا ره یابند گر یوسف وعیسی وکلیمش خوانند از بس که زبانزداست درجود وکرم باید که به هرکجا کریمش خوانند از بس ملکوتی جلوات است حسن شایسته ی صدها صلوات است حسن این نور تلألویی زشمس وقمر است آئینه ی خورشید نشان سحر است محراب دعا غرق نماز شب اوست انوار الهی ز رخش جلوه گر است درسیرت وصورت به پیمبر ماند در صولت ودرشجاعت او چون پدراست درجنگ جمل تمام لشگر دیدند بر دوش حسن پرچم فتح وظفر است وقتی شتر جمل بدستش خوابید تکبیر میان دشت وصحرا پیچید می رفت که دین زفتنه خسران یابد دین ضربه خورد ، زخم فراوان یابد می رفت که اسلام به تاراج رود این درد محال است که درمان یابد می خواست که جریان اصیل اسلام در رگ رگ این زمانه جریان یابد با مصلحت اندیشی خود با صلحش می خواست که اصل فتنه پایان یابد این نرمش قهرمانه ای بی بدل است این شیوه ِی قهرمان جنگ جمل است ای آن که دلت به عشق او مرهون است هرکس که ازاو دور شود مغبون است صلحش به همانند قیام است بدان حکمی که امام می دهد، قانون است هرکس که نگشت پیرو راه امام از دایره ی ولایتش بیرون است سوگند به شور نهضت سرخ حسین اسلام به صلح حسنی مدیون است تنها نه همین هر دو برادر بودند درصلح وقیام خود برابر بودند ما پرتو انوار حسین وحسنیم عمری است گرفتار حسین وحسنیم ما سائل این دریم با آن که همه شرمنده ی ایثار حسین وحسنیم ما موسوی واز رضویون هستیم یا ازگل گلزار حسین وحسنیم ما در ره اهل بیت ثابت کردیم باجان همه جا یار حسین وحسنیم صدشکر ازآن لحظه که اورا خواندیم در راه ولایتش «وفایی» ماندیم ..........سید_هاشم_وفایی .........
محیط رحمت بیا که ماه خدا رحمتی دگر دارد شکوه دیگری وعزتی دگر دارد بیا به پای دل خود مدینه کزشادی به هرکه می نگری عشرتی دگر دارد بگو به ماه ننازد به روی زیبایش که ماه روی حسن طلعتی دگر دارد زبس که دیدن او برنبی دل انگیز است برای دیدن او رغبتی دگر دارد مه خداست اگر چه مه دعا ونماز دعا به مهر حسن لذتی دگر دارد به آسمان سرافراز دین علی سوگند که سرو قامت او رفعتی دگر دارد به شأن او چه بگویم که ایزد متعال زخلقتش به بشر منتی دگر دارد گه ولادت او کی زآستانش دل به جز زیارت او حاجتی دگر دارد به روز حشر چواعمال ما بسنجد دوست ولا ومهر حسن قیمتی دگر دارد به بال عشق «وفایی» به شوق قبر حسن بیا بقیع که او غربتی دگر دارد .........سید_هاشم_وفایی.........
شب دوازدهم ارک رمضان المبارک ۱۳۹۷ بسم رب الحسین ادامه دعای ابوحمزه روضه کوفه یک شنبه سحر ۷ خرداد ۹۷ حاج منصورارضی خرابه ای است دلی که ز عشق دم نزد خدا برای دلی این چنین رقم نزند خدا کند که پس از روزه داری ام نفسم شبانه روز فقط حرف از شکم نزند رسیده ام به سرایی که صاحبش عمری است نزد ز معصیتم حرف ،باز هم نزد کجا روم چه کنم با که درد خود گویم اگر که بنده عاصی درِ حرم نزد من آمدم که از این پس گناه و معصیتم بساط بندگی ام را دگر بهم نزند به روزحشر بگویم که دوستش دارم چنان که لطف کند مهر، بر لبم نزند دخیل اهل کسایم و بی پناه شده ام کسی که رو به خدایان ذوالکرم نزند ز عشق بازی و دلدادگی چه میفهمد میان صحن نجف هر کسی قدم نزند حسین خون خدا هست و من گدای حسین گدا چه سان دم از آن شاه محترم نزند بگو به صاحب آن خیزران به پیش رباب به کام شاه دگر ضربه از ستم نزند بگو که حرف کنیزی آل عصمت را به مشک دیده ی صاحب علم نزند