#حضرت_معصومه سلام الله علیها
رحمت بی وقفه ای ایجاد شد
آمد و عرش خدا آباد شد
خانه ی موسی بن جعفر شاد شد
غصه و غم از دلم آزاد شد
اشکِ شادی روی مژگان آمده
خواهر شاه خراسان آمده
می چکید آیات توحید از رخش
بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه می چید از رخش
می دمید انوار خورشید از رخش
بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق
ذکرِ بر روی لبانش یا رب است
بانوی معصومه ی این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است
نزد حق از بس که والا مرتبه است
حجت حق، جان فدایش می شود
عرش حق مست دعایش می شود
در حریم او دعا می آورند
عقده بر عقده گشا می آورند
حاجت کرب و بلا می آورند
ناتوان، بهر شفا می آورند
معجزاتش سهل و رایج هست او
دختر باب الحوائج هست او
از گناه و معصیت طاهر شدم
تا میان صحن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم
چهارده معصوم را زائر شدم
چون مرادم بانوی قم می شود
قبر زهرا هم تجسم می شود
بی نوا آمد مقام از او گرفت
پادشاهی را غلام از او گرفت
اعتبار و احترام از او گرفت
آبرویی مستدام از او گرفت
زائرانش را بهشتی می کند
عاری از هر نوع، زشتی می کند
ما فقیر رحمت معصومه ایم
ریزه خوار و رعیت معصومه ایم
زیر بار منت معصومه ایم
خاک پای حضرت معصومه ایم
روز و شب بر او توسل می کنیم
بر خدای او توکل می کنیم
آمد و قم میزبان عشق شد
بر سرش گل ها نشان عشق شد
آمد و مرثیه خوان عشق شد
روضه خوان قدکمان عشق شد
آسمانش خالی از کوکب نبود
غافل از مرثیه ی زینب نبود
سنگ نه... روی سرش گل ریختند
شعله نه... بر معجرش گل ریختند
ضربه نه... روی پرش گل ریختند
هر کجا دور و برش گل ریختند
خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد
........محمد_جواد_شیرازی ........
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از باده ی کوثری شد سبوها
بدون توسل، رسیدن محال است
مُصَلِّی که شد از دل بی وضوها؟
چه گوییم از وجهه ی این کریمه
مخواهید مدحش ز بی آبروها
که در شأن او گفته باب الحوائج:
"فداها ابوها... فداها ابوها..." ¹
اگر بر دل خسته ام وعده دادم
فقط وعده ی ماه ذی القعده دادم
قدم بر زمین مدینه نهاده
شده زینب دوم خانواده
شده مثل زهرای اطهر مرامش
همیشه به پای ولی ایستاده
چه گویم من از هیبت او که باشد
شبیه سکینه زنی پر اراده
چه دنیا... چه عقبی... ندارد هراسی
کسی که دلش را به معصومه داده
به قلبش خدا نور عصمت دمیده
چه کرده... چه معصومه ای آفریده
بیا با تبسم گره می گشاید
بیا بانوی قم گره می گشاید
اگر با دل صاف و ساده بریزی
دوتا مشتِ گندم گره می گشاید
نگو حاجتت را، دلت پر که باشد
بدون تکلم گره می گشاید
بگو زیر لب یا رضا در طوافش
سرِ دور هشتم گره می گشاید
چه معصومه ای، زینب شاه طوس است
عزیز دل و عشق شمس الشموس است
به لب نام زیبای معصومه دارم
به دل مُهر و امضای معصومه دارم
همین که کنار ضریحش می آیم
توسل به زهرای معصومه دارم
منم عبد اولاد موسی بن جعفر
ضمانت ز بابای معصومه دارم
منِ قطره گرچه حقیرم، امیدِ...
...رسیدن به دریای معصومه دارم
حلیمه، فهیمه، علیمه، حکیمه
برای من بی نوا شد کریمه
به قم آمد اما نه با قامت خم
نشد احترامش در این جا کمی کم
به قم آمد اما نه با ضرب سیلی
نه با قلب محزون نه با اشک نم نم
به قم آمد اما نه با هتک حرمت
نشد در حضورش شرابی فراهم
محل یهودی نشینان نرفته
به آتش حجابش نشد نامنظم
چه خاکی شد اما بزرگ قبیله
بسوز ای دل من برای عقیله
.......محمد_جواد_شیرازی ........
۱. آیتالله سیّد نصرالله مستنبط از کتـاب «کشف اللـئالـى» نقل فرمـوده که روزى عدهاى از شیعیان وارد مدینه شـدند و پرسشهایـى داشتند که مىخـواستند از محضر امام کاظم علیه السلام بپرسند.
امام علیه السلام در سفر بـودنـد. آنها پـرسشهاى خـود را نـوشته به دودمان امامت تقـدیـم نمـودند. چـون عزم سفر کردنـد، بـراى پاسخ پرسشهاى خـود به منزل امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدند. امام علیه السلام مراجعت نفرموده بـود و آنها امکان توقف نداشتند. از ایـن رو حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ آن پرسشها را نـوشتند و به آنها تسلیـم نمودنـد. آنها با مسرت فراوان از مدینه منـوره خارج شدند و در بیرون مدینه، با امام کاظم علیه السلام مصادف شـدنـد و داستـان خـود را بـراى آن حضـرت شـرح دادند.
هنگامـى که امام کاظم علیه السلام پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصـومه سلام الله علیها را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند:
«فداها ابـوها...» (پدرش به قربانـش باد...)