eitaa logo
سرای ادبی جهادیان
53 دنبال‌کننده
75 عکس
6 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلوله های لعنتی صدایی توی گوشش می پیچید؛ داد زد : "لعنتی تیر نزن!" زن و بچه ها می دویدند و فریاد می زدند. زنی کنار سقا خانه داد زد : "یا امام زمان!" فشنگ دوازدهم گیر کرد. مثل باد دوید، دست هایش را دراز کرد و هلش داد. روی شکم که افتاد پشتش نشست‌. بغض گلویش را گرفته بود. _نگفتی بمب به خودش وصل کرده باشه منفجر کنه؟ نگاهی به گنبد شاهچراغ کرد و گفت:" نمی خواستم تکرار بشه، یکی مثل آرتین..." لباس خدماتی اش را تکاند و لیوان آبی از سقا خانه حرم خورد. صدای آرتین توی گوشش می پیچید : "خبر تیر خوردن بدترین خبره" میثم محمدی
دلتنگی -مامان با رادیو اربعین تماس می گیری؟ _ واسه چی مامان؟! _می خوام لبیک یا حسین بگم. - رادیو اربعین بفرمایید. - سلام عمو! سلام اسم شما چیه دخترم؟ -رقیه - در خدمتم رقیه خانم. صدای رقیه پخش شد "لبیک یا حسین" -عمو؟ - جانم! _ دلم می خواد بیام کربلا. - انشالله زود زود بیای کربلا. -عمو بابام اونجاست؟ -چی گفتی عمو؟! - میگم بابا رضام اونجاست؟ آخه خاله و عموم میگن بابام کربلاست. -چطور عمو دلت براش تنگ شده؟ انشالله بعد پیاده روی میاد. زن اشک هایش سرازیر شد. دهانش را نزدیگ گوشی تلفن برد و با بغض گفت: "دختر شهیده. بهش گفتن باباش کربلاست." میثم محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هزار و چهارصد و خیلی زود میثم محمدی
هدایت شده از حوزه هنری فارس
🎞 | از روایت تا داستان 📚 نقد و بررسی مجموعه داستانک «داستان یک انسان واقعی» 📆 پنج‌شنبه ۱۴ دی‌ماه ۱۴۰۲ 📲 با ما همراه باشید : سایت | اینستاگرام | تلگرام | بله | روبیکا | ایتا | آپارات