eitaa logo
سرای ادبی جهادیان
53 دنبال‌کننده
75 عکس
6 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"داستان یک انسان واقعی" اولین کتاب گروهی بچه های داستان، مزین به نام سردار عزیز، حاج قاسم سلیمانی. با آموزش و راهنمایی های خالصانه استاد میثم محمدی
*غیرعادی* نور ملایم بعداز ظهر آبان ماه از پنجره ی بزرگ کلاس افتاده بود روی عکس سردار. استاد، داستانک را روی تخته نوشت، روی صندلی نشست و گفت: "حالا درستش کنید " خانم قوامی فر مداد را گوشه ی لبش گذاشت و گفت : "اگه دیالوگ داشت بهتر بود" خانم روستا به سمتش برگشت و جواب داد : "آخه موقع کندن قبر خودش تنها بوده" آقای شریفی تند توی دفترچه اش چیزی نوشت و سرش را بالا آورد : "خب با خودش حرف بزنه. مثلا موقع خراب شدن قبر واکنش خودشو با یه جمله نشون بده " خانم مردانی سرش را بالا و پایین برد : " بله روش خوبیه دیالوگ قضیه رو واضح تر می کنه " استاد به آقای محمدی نگاه کرد: " استاد رسول، نظرت چیه ؟ " -" خب ... شاید بشه از تخیل استفاده کرد مثلا شهدای کناریش رو ببینه که اومدن کمکش یا حتی سردار و ابومهدی" خانم بشاورز گفت : "اینجوری خیلی دیگه تخیلی میشه" استاد نگاهش کرد: "استقلالیا نمی تونن نظر بدن" همه خندیدند. : "شوخی کردم خانم بشاورز ... راست میگه رسول، تخیلش زیاد میشه" همه متفکرانه به تخته خیره شدند. :" خانم هاشمی شما نظری ندارین؟ " هاشمی دفترش را کنار گذاشت: " من میگم همون موقع یه حرفی بزنه. فقط گریه ی خالی نباشه " استاد بلند شد و خطی زیر یک جمله کشید: "نظرت چیه خانم روستا؟" روستا ریشه ی شال طوسی اش را دور انگشتش چرخاند و پاسخ داد: "نمی دونم. واقعا اون لحظه خیلی خاص و عجیبه. تصورشم سخته" خانم اشرفی چادرش را جلوتر کشید و گفت : "میشه یه صدای نوحه بیاد قبلش تا فضا آماده بشه" استاد به آقای رحیمی نگاه کرد : "محمدجواد بازم رمان می نویسی؟ از اثرات نامزدیه ها . نظرتو بگو" رحیمی با خنده نگاهی به تخته انداخت: "باید یه خرده هیجان داستان بیشتر بشه. الان رفتار شخصیت خیلی طبیعی نیست" استاد میثم محمدی خط آخر را پاک کرد و گفت: "خانم روستا فهمیدی چی شد؟ واکنش شخصیت باید متناسب با فضا و شرایط باشه... این یه اتفاق عادی نیست که زمان درست کردن مزار شهید مدافع حرم ناگهان قبر شهید دفاع مقدس خراب بشه و پیکرش کاملا سالم مونده باشه، حتی کفنش" طیبه روستا