خـُدا یڪ حـُسیـڹ داشـٺ
الحَمدُللّــھ آڹ همـ
پنــــٰاھ مـــٰا شد❥ ^^۰
#انـقلابےنویــس
سجدھ بر تربت حسین؏
حجابهاۍ هفتگانھ را
پارھ مۍکند :)
-امامصادق؏؛
مصباحالتمهجد-
بایدچونحسین؏معلمبزرگشهادت؛
ازجانگذشتوبھخداپیوست!
- شهیدحسنعلۍاکبرۍ :)
اخلاقِ انسانها را امام و
عشق بھ او،درست میکند
نھ کلاس اخلاق :)
-آقایِپناهیان
430K
ایکاشزمانارومتربگذره..
روزهپنجمدارهمیاد.
حسینجانکاریبراخودمنکردم
وایساتوروجانه۳سالت.😔
نکنههمینطوریبیخیالباشم
وسرموگرمکنمیهوببینم
همهجاازگودالقتلگاهمیگن
ببینماععاشوراشد.
حسینجانهمهامیدم
محرمتبودککلاتغییرکنم.
محرمعوضنشمدیگهکارمتمومه.
حسینجاندستموبگیر.
اربابجانیکسالگفتممحرمدیگه
فرقمیکنه.محرمدیگهمیزارمکنار.
گفتمشبهاولدیگه توبهمیکنم.
گفتمشبِسوممتوسلمیشمبه بیبی
دیگهازینروباونرومیشم.
میدونمبراتدرستنوکرینمیکنم.
ارهاهلِ گریهنیستم.هنوزاصلابرات
اونطورکشایستههستاشکنریختم
چوندرستهنوزنمیشناسمتحسیناما
بازدلمخوشهبهکَرمت.
باباتوحسینی🙂♥️
توازدلمخبرداری.میدونیقلبن
دوستتدارم.
میدونیشورونواتودارم.
ازخودتمکمکمیخوام
درکنارهاینشورشعوربهمبدی.
شعورهحسینیبدیبهم
تایهعزادارهسادهنباشم.
بدردتبخورم.
حسینجانبدادمبرس.
اگهمنهیئتنمیرم
اگهدرستگریهنمیکنم.
اگههنوزبراتدلمنسوختهاگه
هنوزتوروضههاتعادیمیشینمو...
توباینانگاهنکن.
توکمیدونیحسینجاناینابراگناهانه.
براخطاهایقبلیمه.
بیابشوردلموحسین.
مانوکراجزتوامیدینداریم.
اقاجانمیگنامسالفکرهاربعین
نباشیم💔
خواخهکلِسالوداشتممیگفتاربعینکربلامیرماربعینکربلامیرم
اصلامندلمتنگهحرمتهآقا.
مگهبراتوکاریدارهازبینبردنِ
اینموانعو...
بیایلطفیکنحسین.درستهما
قدرنمیدونستیماونروزارواما
بیایهباردیگهفرصتبدهقولمیدیم
اربعینتکمنزازیم:)
#بااربابتحرفبزنراحت🙃
#محرم
انقلابینویس
ایکاشزمانارومتربگذره.. روزهپنجمدارهمیاد. حسینجانکاریبراخودمنکردم وایساتوروجانه۳سالت
°°°
ارباب جـان من چه ڪنم گناه نکنم؟ بخدا گول میخورم 😓.
بخدا همش خودمو گل میزنم.
وقتی میام تو فضـای مجازی میبینم خب ڪسی ک منو نمیشناسه اما یادم میره امام زمانم داره نگاه میکنه.😭💔
حسین جان بیـا ی کمکی کن من کمتر دله امام زمانمو بشکنم.
داره ساده میگم عیـنه بچه ای ک خستـست از همه جا اومده تو بغلِ اقاش داره زار میزنه.
اصلا من شاڪـیم حسین.اره شاکیم.
میبینی چی بدبختـم؟
من امامِ خودمو ک حقمه رو نمیتونم ببینم.
برا ندانم ڪاریـــہ بقیه خدا نمیزاره من اقامو ببینم.
البته خب خودمم لیاقت ندارم اقامو ببیـنم.😞
میگم ارباب جان مگه از بچگی من تو خیمه شما نـبودم؟🙃
اره خیلـــے همش میرم از خیمه بیرون و تا خراب کاری میکنم میترسم میاد باز ب یه بهونه ای حالا شـبه قدی رمضانی یا همین محـرم زود میام زیر سایه خودت میگم اربابمــ؟
حســـینم؟
من گند زدم باز بدادم میرسی؟😓
توهم ک همش دست میکشی رو سرم میگــے اشکال نداره حالا بیا جبران ڪـن🙂♥️
میگم حسـین میخوام جبران کنم .
کمکم میکنی؟😢
قویم میڪنــی؟
من از صبح ک چشم وا میکنم دارم با نَفسِ سَرکِشَـم میجنگم.
همش هی فڪـره گناه میاد تو کَلم
گاهی هم وا میدم.
حسین بیا کمکم کن دیگه گناه نکنم.
بیا منو تو خیمـت زندانی کن اصلا.
اقا ما جز روضه های شما جایی رو نداریم.
اقا جز شما اربابـــے نداریم.😭
بخدا #محرم همـ بگذره و من الوده باقی بمونم داغون میشم.
منو ولم نکن اقا.
منو رهـام نکن.
قول میدم دیگه اذیت نکنم امام زمانمو قول میـدم.
خب الان اینقدره باهات درد و دل ڪردم میشه توبه کنم😔❓
ازین توبه الکیا نه ها!
میخوام یجوری بگم خدایا غلط کردم ک دیگــہ نرم سمتش.
ای بابا میترسم باز بزنم زیرش.
نه نــہ نمیرنم زیرش اینبار قراره اقام حسین شخصا کمــڪم کنه.
مگه ن؟🙂
حسین جان من توبه میکنم اما بقیش باتو.
پرو هستم اره خـب جز تو کسیو ندارم.
همه مـیزارن میرن اونی ک برام میمونه تویی دیگه اقاجانم.😔
حالا همـ از خودت میخوام کمک ڪنــی توبه نشکنم.
تورو جانه حاج قاسـم نوکره واقعیت ک میگـفت #ما_ملت_امام_حسینیم دستمو بگیر
انقلابینویس
°°° ارباب جـان من چه ڪنم گناه نکنم؟ بخدا گول میخورم 😓. بخدا همش خودمو گل میزنم. وقتی میام تو فضـای
•••
اقا من مشڪلاتم زیاده.😔
از چے بگـم برات ارباب جان.
از نمازای تند تندیـم بگم یا از تمبلے هام تو سحـر ی نماز شـب میخوام بخونـم انگار قراره برم سوریه مدافع حرم بشم.
اقا از فهم و شـعورم از دین و مذهبے بودن بگــم ک خلاصه شده تو ریش (چادر) و عڪسہ پروفایلمو و تسبیحمو ....😓
یا از غرورم بگم ک تا دوتا تحیلی میکنم ی چیزیـو یا دوتا ختم قران میکنم فکر میڪـنم شدم از عرفای دوران.
حسـین جان میخوای از بصیرتم بگـم؟😞
من هنوز نفهمیدم این شهدا که میگفتن همشـون ولایت فقیه ولایت فقیــہ ینی چے.
گفت فضای مجازی گفت جنگ نرم من هنوز مشڪـلم اینه ی استوری باحال پیدا کنم ی #محرم باحال بزنم یه پروفـایل شهدایی باحال بزنم.
از چی بگـم اقاجان.
از اخلاقم ک بخوام بگم والله قرمـز میکنم از خجالت.🤦♂️
اقا از یه چیـزے خیلی دلم خونه اونم اینکه چه طور ممکنه منی ک اسممو گذاشـتم بچه حزباللهی از محرمـــہ پارسال تا حالا یه نفرم اضافه نکردم به هیئتت.
جذب نمیـڪنم برات.😔
حسین جان ڪمک کن بفهمم نامحرم نامحرمه چـہ تو مجازے چه تو حقیقی.😣
ارباب کمڪــ کن بیشتر امام زمانمو بشناستم.
بخدا خجالت میشکم کله کاره مهدویــم تو دعای فرج و دوتا کلیپ اسـتاد رائفیپور دیدن خلاصه شـده.
حسین جان اخلاقمو افکارمو عقایدمو فهـم و شعورمـو همه و همه رو به تو میسپارم امشب.
کمڪ کن رُشد کنم.
حـس و حالِ معـنوے رو ازم نگیر.
#محرم #ما_ملت_امام_حسینیم
انقلابینویس
🔴⚫️🔴⚫️ #یڪمبریمعاݜـورا :)
یڪم زبانِ حال بگم .. بچه هارو موهاشونُ شونه کرد آورد
تو خیمه ای باهاشـون حرف زدن هی به بچه هاش می گفت
عزیزاے من ، میخوام روی مادرتونُ سفیـد کنید ..
من که زنم نمــے تونم برم وسط میدان ..
اگه داداشم اجازه می داد خـودم می رفـتم وسط میدان شمشیر می زدم ..
همون کاری که مادرم ڪرد بین در و دیوار پهلوشُ شکستن اما خودشُ رسوند وسطای کوچـــہ
انقلابینویس
یڪم زبانِ حال بگم .. بچه هارو موهاشونُ شونه کرد آورد تو خیمه ای باهاشـون حرف زدن هی به بچه هاش می گ
شما نوه هایِ علــے اید .. شما نوه هایِ فاطمــہ ایــد .. یه ڪاری کنید خجالت مادرمُ نڪــشم .. برید سراغ دایــے اذن میدان بگـیرید .
انقلابینویس
شما نوه هایِ علــے اید .. شما نوه هایِ فاطمــہ ایــد .. یه ڪاری کنید خجالت مادرمُ نڪــشم .. برید سرا
دو تا آقازاده انـقدر مودب سرشونُ پایین انداختـن ..
دایـے جان ما رو مادر فرسـتاده .. دایی جان نمی تونیم ببینـیم شما انقدر غریبید ..
اجازه بده ما هم مثل علی اکبر میدان بریـم ..
حضرت یه نـگاهی کرد دست
به سر و صورتشان کشید
خدا برا مادرتـون حفظتون کنه ..
انقلابینویس
دو تا آقازاده انـقدر مودب سرشونُ پایین انداختـن .. دایـے جان ما رو مادر فرسـتاده .. دایی جان نمی تو
(زیـنب منتـظره الان جواب حــسین چیـــہ؟)
انقلابینویس
(زیـنب منتـظره الان جواب حــسین چیـــہ؟)
یه وقـت دید بچه ها دارن گریه می ڪــنن .. (چی شده بچـه های من؟) صدا زدن مادر ، دایــے اجـازه نداد .. فرمود شما مراقـب مادرتون باشـید .. تا این حرفُ شنید زینب خودش از خیمه بـیرون زد ..
انقلابینویس
یه وقـت دید بچه ها دارن گریه می ڪــنن .. (چی شده بچـه های من؟) صدا زدن مادر ، دایــے اجـازه نداد ..
اومد جـلو ، گفت حسین ؛ جان مادرم ..
بذار بچه هامُ فدات ڪنم ..
گفت خواهر شایـد باباشون منتظر باشه ..
صدا زد آقا وقتـی از مدینه بیرون اومدیم عبدالله جعفر به من گفت زینـب یادت باشه هر جا دیدی خواستـن مقابل حسین بایـستن بچه هامُ میدان بفرسـت ..
انقلابینویس
اومد جـلو ، گفت حسین ؛ جان مادرم .. بذار بچه هامُ فدات ڪنم .. گفت خواهر شایـد باباشون منتظر باشه .
رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم
این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر
هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید
این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر 🙂💔
انقلابینویس
رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید این م
همچـین ڪـه اذنِ میدان گرفتن ، هی می زد رو شـونه ی دو تا آقازاده هاش برید انتقام مادرمم بگیرید .. اگه شد بگیـد شما پسرایِ زینـبید .. بچه هارو فرسـتاد میدان ..
انقلابینویس
همچـین ڪـه اذنِ میدان گرفتن ، هی می زد رو شـونه ی دو تا آقازاده هاش برید انتقام مادرمم بگیرید .. اگه
بـچه هارو فرستاد میدان .. یه وقت دیدن زینب تو خیمه نشسته صدایِ تڪـبـیر میاد .. اما دیری نگذشت صدایِ نالۀ حسین بلند شد .. این دو تا آقازاده رو زمین افتادن .. صدا زدن دایــے بیا😭 .. یا ابا عــبدالله .. زنها یه وقت نگاه کردند گفـتن از صبح هر کی رو زمین افتاد بعدِ حسین زینب بیرون اومد .. اما چرا زینـب نیست؟
انقلابینویس
بـچه هارو فرستاد میدان .. یه وقت دیدن زینب تو خیمه نشسته صدایِ تڪـبـیر میاد .. اما دیری نگذشت صدایِ
یکی گـفت زینب تو خیمه س .. هی زیر لب میگه خودمم فدایِ حسین .. بچه هام فدای حسـین ..
الله اکبر .. گذشـت برگشتن مدینه ، بشیر خبر آورد . یه وقت دیدن عبدالله اومد گفت خانـومم زینبُ ڪجاست .. گفتن جناب عبدالله اون محمل ، محملِ زینبِ .. تا همچین که پرده رو کنار زد زودی روشو برگردوند. گفـت ببخشید میشه به من بگـید خانومم زینب کـجاسـت؟