هدایت شده از زندگی من
آنگاه آخوند شدم ....
#تیکه_ششم
اما همیشه منتظر این می ماندم ک سریع نماز را بخوانند و بروم!😐🤦♂
گاهی کمی دیر تر به نماز وصل میشدم و این بخاطر این بود که نماز را استدلالی بلد نبودم و صرفا برای علاقه میخواندم.
اما خیلی هم طول نکشید تا راه درستش را پیدا کنم و درست و درمان نمازم را بخوانم.
کم کم از کلاس اول و دوم با پدرم،در برخی مراسمات مذهبی شرکت میکردم. مثل روضه های ایام فاطمیه ، روضه های محرم ، افطاری های ماه رمضان و... دیگر منتظر نبودم پدرم بگوید بابا جان بیا بریم بیرون ، خودم با اشتیاق ازشون میپرسیدم که اگر مراسمی هست بریم.🤓
کلاس دوم و سوم ظاهر شلخته ای نداشتم و یک تیپ رسمی داشتم. یادم می آید آن زمانی ک هر کسی کت و شلوار نداشت من یکی داشتم😃 تازه آن هم ایرانی نبود و از سوریه خریده بودیم ده تومان!.🤦♂ چون تپل بودم زود به زود شلوار هایم تنگ میشد ولی کت برایم اندازه بودو بعد از سه سال باز هم میشد آن را پوشید.😑
همان ابتدا با آن کت و یک شلوار لی به من میگفتند مهندس و دکتر و اینجور چیز ها اما هر دفعه به من بر میخورد و میگفتم مهندس نیستم !🙁و خلاصه بدم می آمد ک لقبی غیر از نام خودم را به من بگویند. چون من نمیخواستم مهندس یا دکتر بشوم ! بدم می آمد. من باید آخوند میشدم ...!🤓
فکر کنم شما هم این را شنیده باشید که میگویند اگر آخوند بشوی عده ای ازمردم تورا از ناسزا و به اصطلاح فحش بی نصیبت نمیگذارند اما من با این کاملا مخالفم چون من هنوز ۹ سالم بود بخاطر اینکه میخواستم آخوند شوم فحش میخوردم و متلک میشنیدم قبل از ورود به حوزه ها!!!🙂خانواده های پدری و مادری ام علاقه ای به حوزه رفتنم نداشتند ومانند اکثر خانواده های ایرانی میگفتند باید دکتر یا مهندس شوی 😤😖منم که بشدت بدم می آمد و مخالف بودم و فقط به طلبگی فکر میکردم ولاغیر😶 اوایل بحث میکردم ... زیاد ... اما خب دیگه با فرمایشات پدرم اهمیت زیادی به حرف هایشان نمیدادم و هر چه میگفتند میگفتم چشم🙄.
بعد ها ازم سوال می کردند نظر پدرت با حوزه آمدنت چی بود؟ و من هم در جواب میگفتم: پدرم فرمود: نه تو را تشویق میکنم که آخوند بشوی ن مانع آخوند شدنت میشوم، ولی بابا جان ! این راه، راه سعادت است.😍
با اینکه همه مخالف آخوند شدنم بودن اما اینکه مهره ی اصلی زندگیم که همون پدرم هست باهام موافق بود خوشحال بودم😁 و همین موافقتش مرا به این اینجایی که الان در آرزویش بودم رساند.
۹ ساله شده بودم...
یک بچه ی مذهبی کلاس سومی ک یکم هم فوضول بود( شما بخوانید بشدت فوضول بود)😂
در مسجد، قرآن خواندن رو یاد گرفته بودم و بهتر از بچهای کلاس ششم قرائت میکردم.
کلاس سوم قرار بود جدول ضرب یادمان دهند ... اما من از اواخر کلاس دوم، مادرم به من جدول ضرب را یاد داده بود. حتی نصف مشق هایم را هم مینوشت 😂😂 تازه با پر رویی تمام میگفتم مادر جان ! تو رو خدا یکم بد خط بنویس ، معلم بهم شک کرده😢😅
معلمم هم بسیار مهربون و به اصطلاح پایه بود مثلا:
✅ پنجشنبه ها میگفت فلان پارک قرار میگذاشت و میگفت هر کس خواست بیاید و ۷ تومان با خودش بیاره تا ناهار رو باهم کباب بخوریم😋
✅ در کلاسمان یک کارتن خالی بود ک هر کس پول اضافه می آورد در آن می انداخت، هر وقت پر میشد ، معلممان برایمان بستنی میخرید . هر دو ماه یبار هم بستنی میخوردیم 🍦
این داستان ان شاء الله ادامه دارد ....
✍ #حبیب
🏴 حسینیهٔیکسرباز ؛
آنگاه آخوند شدم .... #تیکه_ششم اما همیشه منتظر این می ماندم ک سریع نماز را بخوانند و بروم!😐🤦♂ گاهی
دوباره داریم ادامه اش را میگذاریم
اگه خواستید تشریف بیارید این کانال
https://eitaa.com/joinchat/3675980025C98aee6b033
🏴 حسینیهٔیکسرباز ؛
این کتابی که الان رسیده به دست من برای شهید سید علی فقیه بوده که پدرش استاد ما هست و پدر بزرگش موسس
نشستیم پیش شیخ اصغر قائمی .
داشت برامون از احوالات طلبگی میفرمود:
نقل کرد ک یه طلبه کرجی اومد پیشم ...
ادامه جریان رو در یک فیلم خدمتتون ارائه میدم👇🏻
پدر شیخ عباس قمی کاسب بود .
در حرم حضرت رضا علیه السلام ، شیخ عبدالرزاق نامی ، از سخنرانان معروف قم سخنرانی میکرد.
از کتاب منازل الآخرة داستان و حدیث نقل میکرد و از این کتاب تعریفات بسیار میکرد .
پای منبر شیخ عبدالرزاق ،پدر آ شیخ عباس قمی نشسته بود .
بعد از سخنرانی به خانه برگشت و خطاب به شیخ عباس گفت ک:
تو که دست به قلمی ، کاش آنقدر عرضه داشتی ک کتابی مثل منازل الآخرة مینوشتی .
و شیخ عباس قمی ره عرض کرد چشم ....
کتاب منازل الآخره ، نوشته ی شیخ عباس قمی
تا آخر عمر پدر ، شیخ عباس نگفت ک این کتاب خود وی بوده.🙂
#بزرگان_دین
هدایت شده از چاه نویس
الان كِ بیشتر کانال هام رو ترك کردم یکم تو ایتا
آرامشم بیشترِ و خب جز یه کانال نماز شب چنتا
کانال امر به معروف ایتام رو آروم کردم ..!
فقط کانال هایی كِ میخونید رو عضو بشید وقت
خودتون رو با هر کانالی نگیرید :)
🏴 حسینیهٔیکسرباز ؛
الان كِ بیشتر کانال هام رو ترك کردم یکم تو ایتا آرامشم بیشترِ و خب جز یه کانال نماز شب چنتا کانال ام
بعضی وقتا سود ک ندارند این کانال های اضافی ، ضرر هم دارند
مثل تنوع طلبی در خواندن مطالب .
تمرکز رو از بین میبره
مثلا نیم ساعت پا فارسی میشینه خسته میشه
میخاد یه درسی دیگه بخونه
بعدش دوباره خسته میشه میخاد یه درس دیگه بخونه و ....
هدایت شده از اندکی تفکر
#بدون_شرح
18 سال بیشتر نداشت، اما شدیدا تحت تاثیر مجاهدین خلق بود. تصمیم گرفت با یک عملیات انتخاری آیتالله دستغیب را به شهادت برساند. 20 آذر 1360 با کمربند انفجاری و در پوشش یک زن باردار، خود را به آیت الله نزدیک کرد.
آیتالله سید عبدالحسین دستغیب و 12 نفر از همراهانشان در این واقعه به شهادت رسیدند.
به مناسبت بیست آذرماه سالروز شهادت آیت الله دستغیب سومین شهید محراب
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
پروفسور سمیعی:
تأثیری که
دعا کردن بر سلامت مغز دارد،
با هیچ چیز قابل مقایسه نیست
در اتاق ایشان
به زبان فارسی و آلمانی نوشته شده:
در طول روز دعاکنید،
حتی اگرشده برای ده دقیقه..