شیخ مرتضی انصاری دزفولی اصالتش از جابر انصاری رضی الله عنه است و از نوادگان اوست
ایشان ساکن دزفول بودند و برای تدریس به نجف رفتند و بعد از مدتی دوباره به دزفول برگشتند، و پس از عمری فقاهت و خدمت به اسلام و تشیع در نجف به خاک سپرده شدند
نسل ایشان همه علما هستند و الان هم در دزفول ساکن اند
ایشان معروف به خاتم الفقها و المجتهدین بودند و صاحب کتب اصول فقه و رسائل و مکاسب و... اند
در زهد و تقوا ارجح ترین شخص زمان بودند
و هنوز به پای ایشان عالم ، مادر نزاییده است 👌
درباره ایشان بیشتر سخن خواهیم گفت ...
#بزرگان_دین
🚨 ماجرای شلّاق خوردن رهبر انقلاب
💠 پایم را به تخت بستند شلاقهایی با ضخامتهای مختلف به سقف آویخته بودند که ضخامت آنها یک انگشت، دو انگشت و یا بیشتر بود. یکی از آنها شلاقی برداشت و شروع کرد به زدن به پاهایم، آنقدر زد که خسته شد، فرد دیگری #شلاق را گرفت او هم زد و زد و خسته شد، نفر سوم شروع کرد به زدن و به همین ترتیب.
💠 هر کدام از آنها فرصتی برای استراحت داشتند بجز من که نگذاشتند حتی اندکی استراحت کنم. در آن حال که قابل توصیف نیست من از خباثت برخی از آنها به شگفتی میآمدم، وظیفه آنها بود که شلاق را بالا ببرند و به من بزنند و همچنین وظیفه داشتند مرا آنقدر بزنند تا در برابر آنها از پا درآیم بنابراین طبیعی بود که پشت سر هم بزنند، اما یکی از آنها خباثت خاصی از خود نشان میداد: #شلاق را به دست میگرفت #تسمه آن را با دست دیگر از پشت سرش خوب می کشید و بعد ضربه را میزد تا بیشتر دلش خنک شود. در حین شلاق زدن یکی از آنها بالای سرم می آمد و از من میخواست از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری بجویم من اظهار مخالفت میکردم و آنها به زدن ادامه میدادند تا اینکه #از_هوش_رفتم در خلال این تجربه عملی تلخ دریافتم که ضربه زدن به کف پا از #سخت_ترین_شکنجه_ها است چون پیش از آنکه شخص بیهوش شود ضربات میتواند ساعتها ادامه یابد ضمنا تاثیر وحشتناکی بر روی اعصاب دارد، شنیده بودم که این شکنجهگران دورههای شکنجه را زیر نظر کارشناسان اسرائیلی گذرانده اند و لذا در اعتراف گرفتن حرفهای هستند و در کار خود مهارت دارند.
📘 خون دلی که لعل شد، فصل ۱۲
#بزرگان_دین
در وصف شهید مطهری آمده ک یکی از ستون های انقلاب بود ...
در جای دیگری میگن ک آیت الله بهجت شفاعت میکند شهید مطهری و از آسمان چهارم به هفتم میبرند ...
اما اون چیزی ک مهمه اینه ک فلاسفه هنوز دارن شاگردی علوم شهید مطهری رو میکنن
هدیه به روح علمای اسلام صلوات🌺
#بزرگان_دین
شهید نواب صفوی
_موضوع داستان: اخلاقی و درس زندگی_
به نقل از همسر:
یک شب بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار بعدی نداریم؛ حتی نان خشک! هر چه بود؛ امشب افطار تمام شد. مرحوم نواب لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم؛ وقت سحر هم آقا برخاست؛ آبی نوشید و گفتم:
دیدید سحر چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم و نماز ظهر هم گفتم و تا غروب و مغرب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریم. تا این که اذان مغرب را گفتند؛ آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: چطور سفره افطار امشب نداریم؟
پاسخ دادم از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم و نیست.
آقا لبخند تلخی زد و فرمود:
یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست. خندیدیم و گفتم صد البته بله.
رفتم و از فرط عصبانیت سفرهای انداختم و بشقاب و ... آوردم؛ و پارچ آب را جلوی آقا گذاشتم. هنوز لیوان را پر نکرده بود؛ صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود؛ رفت سمت در و آمد گفت:
حدود ده نفری از قم هستند و آشنا، آقا فرمود تعارف کن بیایند. همه آمدند.
مهمان ها نشستند؛ آقا فرمود خانم چیزی بیاورید؛ آقایان روزه خود را باز کنند.
من هم گفتم:
بله آب در لولهها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم آقا لبخندی تلخی زد؛ و به مهمانان تعارف کرد؛ تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم:
برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهد هستند. الحمدالله آب در لوله ها فراوان هست. مرحوم نواب چیزی نگفت؛ یوسف رفت؛ وقتی برگشت و دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم: این چیست؟ پاسخ داد:
همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده و دارند میروند؛ گفت:
هر چی فکر کردیم این همه غذای پخته را چه کنیم؛ خانمم گفت چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
میدهیم خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارند. آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد؛ و رفت.
من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و ..
آنها که رفتند آقا به من فرمود: دو نکته:
اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد؛
چقدر سر و صدا کردی؟
دوم وقتی هم نعمت رسید؛
چقدر سکوت کردی؛
از آن سر و صدا خبری نیست؟
بعد فرمود مشکل خیلیها همین است؛ نه سکوتشان از سر انصاف است؛
نه سر و صدایشان.
وقت نداشتن جیغ دارند؛
وقت داشتن بخل و غفلت.
شادی روح مطهر امام امیرالمومنین علی (ع) صلوات
•✾ #بزرگان_دین
✨﷽✨
🌼حواستان جمع باشد!
✍آیت الله مجتبی تهرانی (ره):ما بیش از پنجاه سال پیش* قم بودیم. پنجشنبه و جمعهها که تعطیل بودم، یکی در میان برای دیدار پدر و مادرم به تهران میآمدم. معمولاً هم گاراژهایی بودند که مسافربری میکردند. بلیت گرفته بودم که به تهران بیایم. ناگهان امام را دیدم که تنها وارد شدند. گفتند: شما هم تهران میروید؟ گفتم: بله حاج آقا! گفتند: پس با هم برویم. سوار شدیم. یاد جملاتی از ایشان افتادم که میفرمودند:
«یکی از امور مهمّه این است که روحانیون باید ساده زندگی کنند... ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست...» نمیخواهم بگویم ایشان ماشین نخریدند بلکه میخواهم بگویم آیا ایشان آن موقع نمیتوانست یکی از این ماشینهای کرایهای را بگیرد و به تهران بیاید؟ ایشان میتوانست اما نکرد. به چه دلیل؟ برای اینکه میخواست با روش و منش خود، من و امثال من را تربیت کند.
حواستان جمع باشد! ارزش به آن ماشینها نیست. امام میفرمود: «به هر مقدار که به مادیات نزدیک شوی و آن را بخواهی بهتر کنی، از آن طرف[معنویات] کاسته میشود.»
📚سخنرانی مربوط به سال 91 است
#بزرگان_دین
یک وقتی به محضر بزرگواری مشرّف شدم ، وی از استادش که سالک بزرگواری هم بود نقل میکرد که در جلسهی درس اخلاق یا معارف تشر زد و تُندی کرد و فرمود:
"طوری قدم برندارید و با بدن کاری نکنید که چند سال بعد کار شما همانند کار بیطار یعنی دامپزشک شود."
و این کلمهی بیطار را خیلی با تندی گفته بود(چون کار دامپزشک آن است که شبانهروز به فکر معالجهی چهارپایان است و شما هم فقط به فکر معالجهی بدنتان باشید و وقت و عمرتان را هدر دهید).
لذا نظرشان این بود که خوراک و خواب و امور دیگر جسمانی را دقت کنید و مریض نشوید که معالجه کردن آن وقت میگیرد و از کارتان میافتید ، مبادا به خودسری و پندارهای کذایی بدون مربّی و معلم ، خودتان را گرفتار نمایید و مانند بیطار شوید.
باید توجه داشت که پیشرفت هر شخصی به سلامتی تن او وابسته است نه این که چشم طوری ، سر جور دیگری دچار مریضی و دست طوری و دستگاه گوارش آن طور و هر جزئی از بدن دچار عوارضی باشد که سیر و سلوک به اینها نیست ... .
📚 دروس شرح فصوصالحکم قیصری / علامه حسنزاده آملی / جلد۲/ فصل ششم
#بزرگان_دین
✍️حاج آقای جاودان :
زمان جوانی جهت تشییع خانم آیت الله میلانی که از علماء بزرگ مشهد بودند ، به مشهد مقدس مشرف شدم و در تشییع جنازه شرکت کردم ؛ در مراسم تشییع ، علامه طباطبائی نیز حضور داشتند و هر وقت ایشان را نگاه میکردم ، میدیدم که ایشان اصلا اینجا نیستند و جایی دیگر در حال سیر و تفکر هستند ، و اصلا چیزی نمیگفتند . معمولا علامه خودش حرف نمیزد و چیزی نمیگفت و در حال تفکر مدام بودند ، اما برای ما تفکر مقدور نیست .چرا ما نمیتوانیم تفکر کنیم ؟
ما چون دور خود را شلوغ کردهایم ، نمیتوانیم تفکر کنیم . دقت کنید ؛ هر نگاهی که میکنید ، هر چیزی را که میبینید ، این می شود یک پرونده و میرود روی هزاران پرونده بدی که از قبل درست کردهایم . گناهان قبلی ما همه یک پرونده شده است و گناه جدید ، پرونده جدیدی به آن پروندهها افزوده میشود . حالا در سینه ما بی نهایت جای بایگانی پرونده است ، و مثل ادارات امروزی نیست که محل بایگانی تکمیل شود .در لحظه مرگ همه این پرونده های انباشته شده در سینه ، ما را در مقابل ما حاضر می کنند .
#بزرگان_دین
🔴مرتاض هندی و امام زمان(عج)
استاد ما حجت الاسلام صنیعی تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان رو زبان خود ایشون شنیدیم
آیت الله کشمیری میفرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه. ازش چند نفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود
این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلا فاطمه. ولی این شخص میفهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک
آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان(عج) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهرا(س)
به مرتاض گفتیم، مُحمد فرزند نرجس. دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یکم جا خورد و کمی عقب رفت چندبار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟
اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن
به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هرجای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه....
داستان معروف و موثق است
#بزرگان_دین
✅ عشق به همسر
✍همسرش [همسر علامه طباطبایی] که بیمار شد، 27 روز تمام کار و زندگی اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می رسید.
بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهارسال، هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهارسال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شبهای جمعه در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند.
می گفت: " بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا کند."
📚برشی از کتاب "مشق مهر"
#بزرگان_دین
از #خدا فرار کرده ای یا از رسول خدا؟؟
يكى از افراد ناباب نجف به نام عَبْدِ فرّار كه خيلى شرور بود و مردم از او واهمه و ترس فراوان داشتند، روزى وارد صحن مطهّر اميرالمؤمنين- عليه السّلام- مى شود و نزديك مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی-رحمه اللَّه- مى ايستد.
آخوند از او مى پرسد: نامت چيست؟
مى گويد: من را نمى شناسى؟ من عبد فرّار هستم.
آخوند مىفرمايد: «أمن اللَّه فررتَ أم مِن رسوله؟»
از خدا فرار كرده اى يا از رسول خدا؟
آن مرد با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى رود و به خانه باز مى گردد. روز بعد آخوند به شاگردانش مى گويد: به تشييع جنازه يكى از اولياء اللَّه برويم.
پس با هم به منزل عبد فرار مى روند و مى بينند كه مرحوم شده است، چون از خانوادهاش علت فوتش را مى پرسند، مى گويند: ديروز حالش خوب بود از منزل بيرون رفت و برگشت، شب تا به صبح ناليد و گريه كرد و از دنیا رفت
.
📚پاسداران حريم عشق، ج4، ص: 289
#بزرگان_دین
ح!:
✨﷽✨
✳ خدایا دیر آمدم اما...
✍ دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
.. برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب #کهکشان_نیستی | داستانی بر اساس زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
#بزرگان_دین
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند،گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
📙گلشن راز ۲،۷۶۸
#آیت_الله_میلانی
#بزرگان_دین
آیت الله سیّد محمد نجفی در سال ۱۲۵۷ شمسی در نجف اشرف ( عراق ) دیده به جهان گشود.ایشان از نوادگان امام حسین (ع ) و از سلاسه پاک پیامبر اسلام است. زندگی معنوی و روحانی و جاوید آقا همیشه در قلب عاشقان و مریدانش جا دارد و هرگز فراموش نمی شود. روح بزرگوار و مقام معنوی وی واسطه برآوردن حاجات نیازمندان و متوسلین بسیاری در درگاه الهی بوده است. وی دروس ابتدایی و سطح را نزد پدر بزرگوارش مرحوم آیت الله سید حسین حسینی بادکوبه ای که خود از استادان بزرگ و نامی در حوزه علمیه نجف اشرف بودند، فرا گرفت. ایشان تا سن ۳۰ سالگی در نجف اشرف اقامت داشت سپس به ایران مهاجرت کرده و در بندرانزلی سکنی گزید و درطول حیات پربارش در این شهر به تدریس علوم حوزوی و تبلیغ امور دینی اشتغال داشت. آیت الله میلانی یکی از شخصیت های بزرگ حوزه های علمیه در کشور در خصوص شخصیت منحصر به فرد آقا سید محمد نجفی می فرمودند: آیت الله سید محمد نجفی در صورت اقامت در قم در ردیف مراجع بزرگ تقلید مطرح می شدند. آیت الله سیّد محمد نجفی که در نهایت زهد و سادگی و تواضع در بندر انزلی زندگی می کرد، سرانجام در روز ۱۶ مهرماه ۱۳۵۸ در سن ۸۲ سالگی به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش در مسجد « سامانسر» غازیان انزلی که بعد ها به نام خود وی تغییر نام یافت به خاک سپرده شد.
#بزرگان_دین
"انصاف در گرفتن اجرت"
شیخ در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود...
به اندازهای که سوزن میزد و به اندازه کاری که میکرد مزد میگرفت.
به هیچوجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند.
یکی از روحانیون نقل میکند که عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: دو روز کار میبرد، چهل تومان.
روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان میشود.!
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
گفت: فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد.
در حدیث است که امام علی (ع) فرمود: الانصاف افضل الفضائل
"انصاف برترین فضیلتها است"
شیخ رجبعلی خیاط
#بزرگان_دین
پدر شیخ عباس قمی کاسب بود .
در حرم حضرت رضا علیه السلام ، شیخ عبدالرزاق نامی ، از سخنرانان معروف قم سخنرانی میکرد.
از کتاب منازل الآخرة داستان و حدیث نقل میکرد و از این کتاب تعریفات بسیار میکرد .
پای منبر شیخ عبدالرزاق ،پدر آ شیخ عباس قمی نشسته بود .
بعد از سخنرانی به خانه برگشت و خطاب به شیخ عباس گفت ک:
تو که دست به قلمی ، کاش آنقدر عرضه داشتی ک کتابی مثل منازل الآخرة مینوشتی .
و شیخ عباس قمی ره عرض کرد چشم ....
کتاب منازل الآخره ، نوشته ی شیخ عباس قمی
تا آخر عمر پدر ، شیخ عباس نگفت ک این کتاب خود وی بوده.🙂
#بزرگان_دین
عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴ق-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتابهای پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینة البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی بهشمار میرود. محدث قمی در سال ۱۳۵۹ق در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب (ع) دفن شد.
مؤلف در مقدمه کتاب، انگیزه اصلی خود از نوشتن منتهی الامال را آن دسته از اخبار و روایاتی دانسته که احیای احادیث ائمه و اولیای الهی و گریه بر مصائب آنان را از بزرگترین عبادات خوانده است. او در این کتاب به دنبال ذکر ولادت، بیان مصائب پیامبر اکرم و همچنین ائمه معصوم است. علاوه بر آن، برخی از فضایل، مناقب و اخلاق معصومین را ذکر کرده، با این هدف که با خواندن و شنیدن این موارد، به ثواب احیای احادیث معصومین برسند و با گریه بر مصائب آنان، درجات مقربین را درک کنند. شیخ عباس قمی، کتاب خود را در کمال ایجاز و اختصار معرفی میکند که در چهارده باب مرتب شده است.
#بزرگان_دین
✍ مرحوم آیت الله انصاری همدانی
مكروهات، قرقگاه معصیت است. آدم را تا لب جهنم می برد و از كجا معلوم كه هلت ندهد تو ؟ پس سعی كنید از مكروهات بپرهیزید..
#بزرگان_دین
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
"انصاف در گرفتن اجرت"
شیخ در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود...
به اندازهای که سوزن میزد و به اندازه کاری که میکرد مزد میگرفت.
به هیچوجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند.
یکی از روحانیون نقل میکند که عبا و قبا و لبادهای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
گفت: دو روز کار میبرد، چهل تومان.
روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان میشود.!
گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
گفت: فکر کردم دو روز کار میبرد ولی یک روز کار برد.
در حدیث است که امام علی (ع) فرمود: الانصاف افضل الفضائل
"انصاف برترین فضیلتها است"
شیخ رجبعلی خیاط
#بزرگان_دین
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
✍ مرحوم آیت الله انصاری همدانی
مكروهات، قرقگاه معصیت است. آدم را تا لب جهنم می برد و از كجا معلوم كه هلت ندهد تو ؟ پس سعی كنید از مكروهات بپرهیزید..
#بزرگان_دین