#تولید_محتوا
✂️#برش_کتاب
📚#قصه_کربلا
در ماجـراے قیام مختار ڪسـے را آوردند پیشش.
مختار گفت: معلـون! در ڪربلا جایـے دلت براے
امام ما، حسـین سوخت؟
مرد گفت: بلـہ یک بار آن قدر دلم سوخت ڪــہ دوست داشتم بمیـرم.
وقتی پسر ڪوچـڪش را ڪشتند آن را زیر عبا گرفت و برد سمت خیمـہ ها.
زنی بـیرون خیمـہ ها ایستـاده بود، شاید مادرش بود. حسین ایستـاد، برگشت، ڪمـے صبر ڪرد دوباره رفت سمت خیمـہ ها. انگار خجالت مـے ڪشید. سـہ بار ایسـتاد و برگشت.
مختار گفت: آخر چه شد؟
گفت: با غـلاف شمـشیر قبـر ڪوچـڪی درست ڪرد و نوزاد را دفن ڪرد.
مختار فریاد زد و غش ڪرد....
طاقت شنیدن بقـیـہ اش را نداشت:
مردی ڪـہ از سرهای شهدا چـیزے بهـش نرسـیده بود، جسد علی اصغر را بیرون آورد و سرش را برد تا
جایزه بگیرد.
سرباز ڪوچـڪ امام مـےخواست مثل بقیـہ همراه پدر باشـد.
🖤یا باب الحوائج علیهالسلام
#پایگاه_بنت_الزهرا_س
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#مسجد_امام_حسین_پردیس_۱
─┅═🇮🇷═┅─🇮🇷─┅═🇮🇷═┅─
کانال سربازان اراکی محلی برای گزارش به مردم از فعالیتهای فرهنگی سربازان اراکی
@sarbazan_araki
https://eitaa.com/joinchat/2287862081C33040f1648
#تولید_محتوا
✂️#برش_کتاب
📚#قصه_کربلا
مـےترسیـدند. نمـےدانستـند حسیـن(ع) زنـده است یا جان داده. یـڪ نفر گفت: فهمـیدنش سخت نیـست، برویم سمت خیمـہها، زنده باشـد معـلوم
مـےشود، حسین(ع) باغیرت است.
چند نفر حمله ڪردند سمت خیمـہها. حسـین(ع) هر چـہ در توان داشـت جمع ڪرد، روی دو زانو بلند شـد و گفت: واے بر شما پیـروان آل ابوسفیان!
تا من زنده ام با خیمـہها چـہ ڪار دارید.
اگر دین ندارید و از قیامت نمـےترسید، لااقل آزاده باشید.
فرماندهی از لشـڪر دشمن گفت: دست بردارید از خیمـہها!
آنها ڪـہ مـےرفتند سمت خیمـہها، برگشتند سمت تنها مرد آن بیابان.
🖤یا اباعبدالله الحسین علیهالسلام
#پایگاه_بنت_الزهرا_س
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#مسجد_امام_حسین_پردیس_۱
─┅═🇮🇷═┅─🇮🇷─┅═🇮🇷═┅─
کانال سربازان اراکی محلی برای گزارش به مردم از فعالیتهای فرهنگی سربازان اراکی
@sarbazan_araki
https://eitaa.com/joinchat/2287862081C33040f1648