eitaa logo
مدافعان حرم
37.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
50 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/bs5.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 مداوای کودک سوری توسط شهید مدافع حرم فاطمیون موسی حیدری شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اھمیت ھجرت در بیان حاج قاسم 🔹️ھجرت از مقام ھا 🔹️ھجرت از مال ھا 🔹️ھجرت از مکان ھا 🔹️ھجرت از دلبستگی ھا 🔹️ھجرت از زیبایی ھا شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
📸 امروز تولد شهید مصطفی صدرزاده است 🌷 شادی روح این شهید والا مقام صلواتی هدیه کنیم سالروز ولادت❣ شهید 🔴@sarbazanzeynab🔴
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به‌وقتِ‌۱۹‌شهریورماه ؛❣ تولدت مبارک دلاور. . .♡ 💢فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده شکر بی‌پایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم. خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی خامنه‌ای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزید‌های دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم. از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیت‌نامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش‌ دهند تا گمراه نشوند. زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
💔 در وصیت‌نامه‌اش نوشته: عــزیــزانـم جنگــ واجـبـہ... اگــر ما نبـاشیـم، مـدافـع حـرم نبـاشیم همین تکـفیری ها فـردا وارد قلمــرو کشـورمان می شـونـد و استحکــام مرز کشور را از بیـن می بــرند و از طرفــی باید از خــواهـــر ارباب حضــرت زینـب دفـاع کنیـم و جـان ها فـدا کنیـم بایــد بــه کـمال مطلـق، خــدا بــرسیــم و چـــه راهــــے زیباتر نـورانـی تر با شکــوهــتر از شـہـادت؟... شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
°•🌱 ✊ ایستادن پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۱۹ شهریور ماه سالروز شهادت مدافع حرم" " و " " گرامی باد 🔴@sarbazanzeynab🔴
27.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱 روایت رشادت یک شهید مدافع حرم علیرضا صفرپور جاجرمی هفتمین شهید مدافع حرم گلستان است. شهید صفرپور در دوران دفاع مقدس نیز به درجه جانبازی نایل آمده بود، اما جانبازی مانع نشد برای دفاع از حریم امامت و ولایت رهسپار سوریه نشود💔🥀😔 شهید مدافع حرم🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد‌و‌یکم نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم .. مستأصل شده بود
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 جمله آوینی را می خواند: ((شهادت لباس تک سایزیه که بایدتن ادم به اندازه اون دربیاد . هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،دپرواز می کنی، مطمئن باش‌!)) نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد. می گفت:((همه چی روبسپار دست خدا. پدرمادرخیر بچه شون رو می خوان. خدا که دیگه بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتردوست داره!)) حاج اقا وحاج خانم حالشان را نمی فهمیدند..! باخودشان حرف می زدند ، گریه می کردند آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیرحسین را بغل کنم .. مدام می گفتم: ((خدایا خودت درست کن! اگه تو بخواس بایه اشاره کارا درست می شه!)) نگران خونریزی محمد حسین بودم. حالت تهوع عجیبی داشتم .. هی عق می زدم می دانم از استرس بود یاچیز دیگر .. حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت: ((گفتن زخمش سطحیه! باهواپیما آوردنش فرودگاه . احتمالاباهم می رسیم بیمارستان!)) باورم شده بود.. سرم را به شیشه تکیه دادم. صورتم گر گرفته بود می خواستم شیشه را بدهم پایین ، دستانم یاری نمی کرد.. چشمانم را بستم ، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد .. انگار درچشمم لامپی روشن کردند .. یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین: ((از حرم تا قتلگه زینب صدامی زد حسین/ دست وپا می زدحسین/ زینب صدا می زد حسین)) بغضم ترکید .. می گفتم:((خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم!)) بی هوا یاد مادرم افتادم ، یاد رفتارش در این گونه مواقع .. یاد روضه خواندن هایش هرموقع مسئله ای پیش می آمد ، برای خودش روضه می خواند.. داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
مدافعان حرم
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد‌و‌دوم جمله آوینی را می خواند: ((شهادت لباس تک سایزیه که
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 دیدم نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم ، وصل کردم به روضه ارباب.. نمی دانم کجابود .. باید ماشین را عوض می کردیم. دلیل تعویض ماشین راهم نمی دانم! حاج آقا زود تراز ما پیاده شد. جوانی دوید جلو ، حاج اقا را گرفت درذبغل وناغافل به فارسی گفت: ((تسلیت می گم!)) نفهمیدم چی شد... اصلا این نیرو از کجا امد که توانستم به دو خودم راذبرسانم پیش حاج اقا... یک حلقه از اقایان دوره اش کرده بودند .. پاهایش سست شد و نشست! نمی دانم چطوراز بین نامحرمان رد شدم. جلوی جمعیت یقه اش را گرفتم! نگاهش را از من دزدید.. به جای دیگر نگاه می کرد .. بادستم چانه اش را گرفتم وصورتش را اوردم طرف خودم! برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم . چه برسد به اینکه بخواهم داد بزنم .. گفتم:((به من نگاه کنید!)) اشک هایش ریخت پشت دستم خیس شد... با گریه دادزدم:((مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی می گن؟)) اشکش را پاک کرد .. باز به چشم هایم نگاه نکرد و گفت:((منم الان فهمیدم!)) نشستم کف خیابان .. سرم را گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم روضه خواندم .. همان روضه ای که خودش درمسجد راس الحسین علیه السلام برایم خواند: ((من می روم ولی ، جانم کنار توست .. تاسال های سال ، شمع مزار توست .. عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان قدکمانم .. نگرانم عمه جانم ، عمه جانم ، عمه جان مهربانم..! داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹 🔴@sarbazanzeynab🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا